cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

بادکوبه ای مصطفی (امید)

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
693
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
+97 kunlar
+3630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

به مناسبت روز قلم . با شادباش به " اهل قلم" به شرط آنکه حرمت قلم را نگهدارند وو
Hammasini ko'rsatish...
ای قلم ای قلم 🖌🗡🖌🗡🖌🗡🖌🗡🖌🗡🖌🗡 سرودی در "سوگِ قلم"، هدیه به اهل قلم 🌺🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤 آن قلمِ سرکشِ مستم چه شد؟ سِرّ سَرافرازیِ دستم، چه شد؟ توسنِ پُر شور. چرا رام گشت؟ تا به کجا تاخت که آرام گشت؟ دل ز چه با دست و قلم قهر شد؟ خامشِ آتشکده ی شهر شد؟؟ کیست درونِ منِ بی من شده؟ با منِ عصیان زده، دشمن شده؟ فاتحه ی خود ز چه رو خوانده ام؟ توسنِ تسلیم، چرا رانده ام؟؟!! توسنِ طبعِ من و کبکِ زبون؟؟ سردیِ خاکستر و شور ِ جنون؟؟ ای قلم، اینک تو به فریاد رس نیست به غیر ازتو مرا دادرس شیرِ سخن، از قفس آزاد کن فاتحِ جنگل شو و فریاد کن وه که تو و دل چو هم آوا شوید بانگِ خدا رنگِ مسیحا شوید عشق من این است که حق گو شوی حنجره ی مردم حق جو شوی ای قلم از مرگِ شراره بگو از شبِ بی ماه و ستاره بگو از دلِ پُر خونِ وطن یاد کن ناله مکن،یکسره فریاد کن یادکن از "سبز " که خون رنگ شد صلح،که حیرت زده ی جنگ شد گرچه تو بی رنگی و آزاده ای دل به خداوندِ وطن داده ای سبزِ تو آوای سرافرازی است سبزِ خدا رنگِ وطن سازی است سبزِ تو، سبزینه ی امّیدِ ماست شیرِ پیام آورِ خورشیدِ ماست آرَشِ امروزه ی مایی قلم مرز شکن، هوش ربایی قلم با هنرت هر خطِ قرمز بشوی قصه ی آزادی ِ انسان بگوی می شود از مرگِ قلم، دم نزد؟ زخمه به تارِ دلِ مَحرم نزد؟ می شود از مکتبِ کورُش نگفت؟ می شود از سوگِ سیاوُش نگفت؟ می شود از کیشِ اهورا نگفت؟ مکتبِ نورانیِ اورا نهفت؟؟ می شود از زند واوستا نگفت؟ از دلِ زرتشتِ سپنتا نگفت؟ مست نشد از میِ پندارِ نیک؟ دم نزد از گفته و کردارِ نیک؟ می شود از غیرتِ بابک گذشت؟ هم سخنِ مانی و مزدک، نگشت؟ می شود از ریشه ی میهن بُرید؟ بر وطنِ خود، خطِ بطلان کشید؟؟ با که توان گفت که گمره شدیم؟ شب زده ی حیله ی روبه شدیم؟ با که توان گفت که آن نسلِ شاد یکسره در دامِ عزا اوفتاد؟ می شود از تیغ و تبر بگذری؟ بی طرف از دیده ی تر بگذری؟ گاه شد آلوده ی افیون و بنگ گاه به پیشانی تو داغِ ننگ؟ شعله ی عشق ِ همگی دودشد خط خطِ تقویمِ غم آلود شد ای سخنت مرهمِ کُردوبلوچ باز بگو از غمِ کُردو بلوچ پیش من از غزه و لبنان مگو قصه ی مظلومیِ ایشان مگو گرچه غمِ نوعِ بشر، درد ماست ظلم به ابنای بشر نارواست لیک همه درد و غمِ کشورم ریخت ز شمشیرِ  عرب برسرم باید از این فتنه رها شد، رها فاصله ها بین ز عرب تا خدا مرگ بر این مرگ بر آن ، می زنیم یکسره نقشِ خفقان می زنیم چشم ِ وطن شاهدِ اعدام هاست صبحِ وطن، تیره تر از شام هاست راست بگو محتسبِ مستِ مست مشکلِ ملت همه از شهوت است؟ نیست دگر غصه در این انقلاب جز رُخ وموی زن و حفظِ حجاب؟؟ مهد عدالت شده این آب و خاک؟ نیست کسی از ستمی سینه چاک؟؟ کوچه ی ما کوچه ی امنیت است؟ داورِ ما، داورِ خوش نیّت است؟ نیست حریفی که بدون هراس بگذرد از رهگذرِ اختلاس؟؟ رشوه و تبعیض در این شهر نیست؟ محتسبش با من و تو قهر نیست؟ جز گلِ لبخند در این باغ نیست؟ بر دل و پیشانیِ کس، داغ نیست؟؟ از دل تفتیده ی کارون بگو وز غمِ آن رودِ پُر از خون بگو زانهمه زیبایی زاینده رود هیچ نمانده است بجز خاک و دود وای مبادا همه دلخون شویم شاهدِ خشکیدنِ کارون شویم ای قلمِ پاکِ سرافرازِ من پاکِ اهوراییِ دمسازِ من ای که خدا جویی و میهن پرست خون من از کیست که رنگین تر است؟؟ شور و سرافرازی ِ این خاک و آب گشته ز " یارانه" اسیرِ سراب ملتِ ما، ملتِ یارانه نیست عزّتِ او قصه و افسانه نیست وای از این رسمِ گدا پروری نوکری ونوکری و نوکری کشور اگر"کشورِ تولید" شد جلوه گهِ خنده ی خورشید شد هر وجب از خاک، طلا می شود شادترین خاکِ خدا می شود کاش شب و روزِ وطن، شاد بود مرغِ قلم از قفس آزاد بود تحفه ی جان، هدیه ی آبادی است خونِ قلم، پیشکشِ شادی است ای قلم، آوازه ی " امّید" باش شعله ای از آتشِ جمشید باش 🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺 پاینده ایران، سرافراز ایرانی
Hammasini ko'rsatish...
ای قلم ای قلم 🖌🗡🖌🗡🖌🗡🖌🗡🖌🗡🖌🗡 سرودی در "سوگِ قلم"، هدیه به اهل قلم 🌺🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤🌺🖤 آن قلمِ سرکشِ مستم چه شد؟ سِرّ سَرافرازیِ دستم، چه شد؟ توسنِ پُر شور. چرا رام گشت؟ تا به کجا تاخت که آرام گشت؟ دل ز چه با دست و قلم قهر شد؟ خامشِ آتشکده ی شهر شد؟؟ کیست درونِ منِ بی من شده؟ با منِ عصیان زده، دشمن شده؟ فاتحه ی خود ز چه رو خوانده ام؟ توسنِ تسلیم، چرا رانده ام؟؟!! توسنِ طبعِ من و کبکِ زبون؟؟ سردیِ خاکستر و شور ِ جنون؟؟ ای قلم، اینک تو به فریاد رس نیست به غیر ازتو مرا دادرس شیرِ سخن، از قفس آزاد کن فاتحِ جنگل شو و فریاد کن وه که تو و دل چو هم آوا شوید بانگِ خدا رنگِ مسیحا شوید عشق من این است که حق گو شوی حنجره ی مردم حق جو شوی ای قلم از مرگِ شراره بگو از شبِ بی ماه و ستاره بگو از دلِ پُر خونِ وطن یاد کن ناله مکن،یکسره فریاد کن یادکن از "سبز " که خون رنگ شد صلح،که حیرت زده ی جنگ شد گرچه تو بی رنگی و آزاده ای دل به خداوندِ وطن داده ای سبزِ تو آوای سرافرازی است سبزِ خدا رنگِ وطن سازی است سبزِ تو، سبزینه ی امّیدِ ماست شیرِ پیام آورِ خورشیدِ ماست آرَشِ امروزه ی مایی قلم مرز شکن، هوش ربایی قلم با هنرت هر خطِ قرمز بشوی قصه ی آزادی ِ انسان بگوی می شود از مرگِ قلم، دم نزد؟ زخمه به تارِ دلِ مَحرم نزد؟ می شود از مکتبِ کورُش نگفت؟ می شود از سوگِ سیاوُش نگفت؟ می شود از کیشِ اهورا نگفت؟ مکتبِ نورانیِ اورا نهفت؟؟ می شود از زند واوستا نگفت؟ از دلِ زرتشتِ سپنتا نگفت؟ مست نشد از میِ پندارِ نیک؟ دم نزد از گفته و کردارِ نیک؟ می شود از غیرتِ بابک گذشت؟ هم سخنِ مانی و مزدک، نگشت؟ می شود از ریشه ی میهن بُرید؟ بر وطنِ خود، خطِ بطلان کشید؟؟ با که توان گفت که گمره شدیم؟ شب زده ی حیله ی روبه شدیم؟ با که توان گفت که آن نسلِ شاد یکسره در دامِ عزا اوفتاد؟ می شود از تیغ و تبر بگذری؟ بی طرف از دیده ی تر بگذری؟ گاه شد آلوده ی افیون و بنگ گاه به پیشانی تو داغِ ننگ؟ شعله ی عشق ِ همگی دودشد خط خطِ تقویمِ غم آلود شد ای سخنت مرهمِ کُردوبلوچ باز بگو از غمِ کُردو بلوچ پیش من از غزه و لبنان مگو قصه ی مظلومیِ ایشان مگو گرچه غمِ نوعِ بشر، درد ماست ظلم به ابنای بشر نارواست لیک همه درد و غمِ کشورم ریخت ز شمشیرِ عرب برسرم باید از این فتنه رها شد، رها فاصله ها بین ز عرب تا خدا مرگ بر این مرگ بر آن ، می زنیم یکسره نقشِ خفقان می زنیم چشم ِ وطن شاهدِ اعدام هاست صبحِ وطن، تیره تر از شام هاست راست بگو محتسبِ مستِ مست مشکلِ ملت همه از شهوت است؟ نیست دگر غصه در این انقلاب جز رُخ وموی زن و حفظِ حجاب؟؟ مهد عدالت شده این آب و خاک؟ نیست کسی از ستمی سینه چاک؟؟ کوچه ی ما کوچه ی امنیت است؟ داورِ ما، داورِ خوش نیّت است؟ نیست حریفی که بدون هراس بگذرد از رهگذرِ اختلاس؟؟ رشوه و تبعیض در این شهر نیست؟ محتسبش با من و تو قهر نیست؟ جز گلِ لبخند در این باغ نیست؟ بر دل و پیشانیِ کس، داغ نیست؟؟ از دل تفتیده ی کارون بگو وز غمِ آن رودِ پُر از خون بگو زانهمه زیبایی زاینده رود هیچ نمانده است بجز خاک و دود وای مبادا همه دلخون شویم شاهدِ خشکیدنِ کارون شویم ای قلمِ پاکِ سرافرازِ من پاکِ اهوراییِ دمسازِ من ای که خدا جویی و میهن پرست خون من از کیست که رنگین تر است؟؟ شور و سرافرازی ِ این خاک و آب گشته ز " یارانه" اسیرِ سراب ملتِ ما، ملتِ یارانه نیست عزّتِ او قصه و افسانه نیست وای از این رسمِ گدا پروری نوکری ونوکری و نوکری کشور اگر"کشورِ تولید" شد جلوه گهِ خنده ی خورشید شد هر وجب از خاک، طلا می شود شادترین خاکِ خدا می شود کاش شب و روزِ وطن، شاد بود مرغِ قلم از قفس آزاد بود تحفه ی جان، هدیه ی آبادی است خونِ قلم، پیشکشِ شادی است ای قلم، آوازه ی " امّید" باش شعله ای از آتشِ جمشید باش 🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺🍀🇭🇺 پاینده ایران، سرافراز ایرانی @MRbadkubaiee
Hammasini ko'rsatish...
‍ ‍ ‍ ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘ ‍ ۱۳ و ۱۴ تیر 🏹 جشن تیرگان و روز قلم در گاهشماری ایرانی، سیزدهمین روز هرماه و چهارمین ماه هرسال به‌نام «تیر» خوانده می‌شود و به‌ فرخندگی هم‌نامی روز و ماه به‌نام ایزد تیر و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان، روز سیزدهم تیرماه «جشن تیرگان» یا «تیر و جشن» برگزار می‌شود. در منابع ایرانی، برای برگزاری جشن تیرگان سه انگیزه اصلی را برشمرده‌اند که هریک ناظر بر تعریفی از واژه «تیر» است: نخست: اختر یا ستاره تیر دوم: اپاختر یا سیاره عطارد یا تیر سوم: تیر که از کمان رها کنند. یک) تیرگان و ستاره تیر: «تیر» یا «تِشتر» در فارسی، همان «تیشتر» در پهلوی و «تیشتریه» در اوستاست که نام ایزدستاره‌ای سپید و درخشنده است که در زبان فارسی به نام‌های دیگر همچون «شباهنگ» «کاروان‌کُش» «وَراهنگ» «شب‌کش» «ستاره خُنُک» «ستاره سحری» هم نامیده شده و به‌ عربی «شِعرای یمانی» یا «شِعری العَبور» گویند و همان «سیریوس/Sirius» لاتین است. تیر یا تشتر که درخشان‌ترین ستاره آسمان شبانه ‌است در استوره‌های ایرانی، ایزد باران و ترسالی است و سرود ستایش و داستان پرشور نبرد او با دیو خشکسالی یا «اَپوش» در«تیریشت» اوستا آمده است. به‌خجستگی ایزد باران و ترسالی، آب‌پاشی از آیین‌های شاد این جشن است که آن را به‌نام‌ جشن «آبریزگان» یا «آب‌پاشان» نیز مشهورکرده است. دو) تیرگان و سیاره تیر: سیاره تیر یا عُطارِد نزدیکترین سیاره به‌خورشید است و به‌علت نزدیکی این سیاره به‌ خورشید و از طرفی فاصله کمی که با زمین دارد صبح‌های زود، قبل از طلوع خورشید در آسمان می‌درخشد به‌ همین دلیل آن را «ستاره صبح» نام نهاده‌اند و چون اندکی پس از غروب خورشید در آسمان دیده می‌شود، آن را «ستاره غروب» نیز نامیده‌اند. بر این پایه، به‌ واسطه حضور نزدیک و ملموس این سیاره در زندگی روزانه مردم، در فرهنگ‌ ملل مختلف جلوه‌ای استوره‌ای یافته است. نام اروپاییِ این سیاره Mercury است و مرکوری در استوره‌های یونان و روم، خدای سخن‌وری و نویسندگی است. در ادبیات پارسی و عرب نیز تیر یا عطارد را «دبیر فلک» یا «تیر فلک» گفته‌اند و به‌ سخن دیگر، تیر «نویسنده فلک» است. بیرونی در آثارالباقیه روایت می‌کند نام دیگر این روز تیر است که همان عطارد است که ستاره نویسندگان است و در این روز هوشنگ پادشاه پیشدادی برادر خود را بزرگداشت و او را در شمار «دهقنه» درآورد و از مردم و ملوک و دهقانان و موبدان و ... خواست که لباس کاتبی بپوشند. به‌سخن دیگر، هوشنگ در چنین روزی همه طبقات جامعه را به‌ فراگرفتن نوشتن فراخواند و دهقنه یا آیین دهقانی را در بین دهقانان گسترد. بیرونی، دهقنه را «عمارت دنیا و زراعت» معنی می‌کند که به‌تعبیر امروزی تلاش برای آبادانی سرزمین و کشاورزی بر بنیان دانش است. به‌ سخن دیگر دهقنه یا آیین دهقانی، شیوه دهقان‌ها یا دهگان‌ها شد و افزون بر کشاورزی، نوشتن آموختند و در آبادانی شهر و روستا کوشیدند و نگاهبان فرهنگ، جشن‌ها، سنت، باورهای کهن، و روایات ایرانی بودند و فرزندان خود را نیز آشنا با فرهنگ ایرانی پرورش دادند. مسعودی، طبری و مسکویه نیز برآمدن دهقانان را از دوره پیشدادی دانسته‌اند که در طول تاریخ امتداد یافته است و به‌گواهی ارداویراف‌نامه و کارنامه اردشیر بابکان، دهقانان در دوران ساسانی از جایگاه مهمی در بین طبقات اجتماعی برخوردار بودند. سه) تیرگان و تیر و کمان: بیرونی در «آثارالباقیه» حماسه پرتاب تیر توسط «آرش ‌کمان‌گیر» و از جان‌فشانی او برای تعیین مرز ایران و توران را در روز تیرگان می‌داند. بیرونی تاکید می‌کند که روز پرتاب تیر آرش روز سیزدهم ماه بوده است که آن روز را «تیرگان کوچک» نامیدند و تیر پس از یک شبانه‌روز یعنی در روز چهاردهم ماه یا «گوش‌روز» در مرز توران فرود آمد که آن روز را «تیرگان بزرگ» نام نهادند. به یادبود حماسه آرش کمان‌گیر و پرتاب تیر از فراز دماوند، سیزدهم تیرماه «روز ملی دماوند» نام گرفته است که چون در این روز مرزهای ایران گسترده و پاینده شد، می‌توان این روز را «روز ملی یکپارچگی سرزمینی ایران» نیز دانست. در سال ۱۳۸۱ انجمن قلم ایران با تاثیر از استوره تیرگان و تیر فلک، این روز را به‌عنوان «روز قلم» پیشنهاد کرد که به‌تصویب شورای فرهنگ عمومی رسید و چهاردهم تیرماه هرسال همزمان با «تیرگان بزرگ» به‌عنوان «روز قلم» در تقویم رسمی کشور ثبت شد. ✍ شاهین سپنتا @shahinsepanta @jashnha2 ‎🆔 @bargi_az_tarikh #برگی_از_تقویم_تاریخ ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ #تیرگان  #روز_قلم
Hammasini ko'rsatish...
attach 📎

در سال ۷۳ که رئیس دانشگاه علوم پزشکی شدند . از انترن های ورودی های ۶۹ مانع حضور انترن های مرد در بخش زنان و زایمان شدند . هر قدر هم دانشجو ها اعتراض کردند موثر واقع نشد . اینها که پزشک شدند برای طرح به شهرستان ها رفتند . در شهرستان ها در کنار درمانگاه یک زایشگاه هم بود که عموما توسط ماماها که کاردانی و کارشناسی خونده بودند اداره می شد . متخصص زنان و مامایی نبود . لذا ماما ها به مشکلی برمی خوردند از این پزشکان عمومی کمک می گرفتند . از ورودی ها ۶۹ به بعد دیگر از ارائه کمک ناتوان بودند چون ان دوره را ندیده بودند . حالا چه مشکلاتی ببار اورد بماند .
Hammasini ko'rsatish...
🔥 1
01:21
Video unavailableShow in Telegram
مسعود پزشکیان: بخش زنان دانشکده پزشکی را تعطیل کردم چون با اعتقاداتم سازگار نبود. معاینه زنان از نظر اعتقادی برای من قابل قبول نبود، نمی‌تونم بگم چی کار می‌کردیم ما،‌ بخش زنان دانشکده پزشکی را چون با اعتقاداتمان جور نبود تعطیل کردیم، آمدند ما را بردن پیش امام جمعه آیت‌الله ملکوتی، ایشان گفت مشکلی ندارد اما من کوتاه نیامدم. (#نه_یعنی_نه) @Hosseinronaghi
Hammasini ko'rsatish...
2.91 MB
🤮 1
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
پدر جاویدنام آیلار حقی، در استوری اینستاگرامش نوشت : 👇👇👇 «اینجانب پدر جاوید نام دکتر آیلار حقی برای اینکه شرمنده چشمان دخترم نباشم از هیچ کاندیدایی حمایت نکرده و نخواهم کرد.» آیلار دانشجوی پزشکی بود  که در جریان انقلاب ملی ایران، روز ۲۵ آبان ۱۴۰۱ توسط سرکوبگران در تبریز به قتل رسید.... 🌺🌺🌺
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
Repost from N/a
🔺 مسعود پزشکیان، ۶ آذر ۹۳: اول انقلاب مسئول پاکسازی بودم هنوز بحث حجاب نشده بود حجاب را در بیمارستان‌ها و دانشگاه‌ها اجباری کردم با دادگاه انقلاب هماهنگ کردم بخشنامه کردم که همه باید روسری و مانتو و لباس آستین‌بلند بپوشید دانشگاه را ما بستیم. انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه‌ها را ما شروع کردیم. ▪️با چهره واقعی #پزشکیان از زبان یک شاهد جنایات او در دانشگاه تبریز آشنا شوید: مینا احدی، همدوره‌ای #پزشکیان و از دانشجویان دانشگاه تبریز پس از پخش شدن ویدیوی پزشکیان و افتخار او به انجام انقلاب فرهنگی، گوشه‌ای از وحشی‌گری‌های او و دوستانش در این دانشگاه را منتشر کرده است. پزشکیان بر روی دختران دانشجو چاقو و کلت می‌کشید تا حجاب را رعایت کنند. #پزشکیان در ویدئوی بالا، می‌گوید ما توانستیم انقلاب فرهنگی را در دانشگاه تبریز اجرا کنیم. اما آیا می‌دانید چطور؟ با کشتن افراد و در آوردن چشم هایشان!! و #اسیدپاشی به روی زنان و دختران بی‌گناه بله، تعجب نکید، درست متوجه شدید. با کشتن افراد و در آوردن چشم‌ها!! #رای_بی_رای @IranianRepublican
Hammasini ko'rsatish...
5.53 MB
5.69 MB
🤬 1
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.