cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

و منی در اینجاست.

میگفت من می‌نویسم تا شاید تسکینی برای دردهایم باشم.

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
198
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Amelia de Weger.mp37.25 MB
سقوط،گاهی آوای دلنوازی دارد دوست من.
Hammasini ko'rsatish...
حوالی ساعت های ۹ نیمه شب،من! گم شده در احساساتی مغموم،از خود ترسیدم.
Hammasini ko'rsatish...
داشتم به این فکر می کردم اینجا رو حذف کنم. شما چطورین؟ http://t.me/HidenChat_Bot?start=5424463429
Hammasini ko'rsatish...
Hidden Chat

کانال اطلاع رسانی: @HidenChat ادمین پشتیبانی: @HidenChat_Admin

Set Fire to the Rain.mp39.27 MB
مارگارت عزیزم، اکنون که برایت می‌نویسم، در ذهنم موج های زیادی بر تن ساحل می‌کوبند. نانوشته های زیادی دارم. راستش را بخواهی، نمی‌دانم نوشتن آنها فایده ای هم دارد یا نه. سایه هایی مه‌آلود بر کلمات خاموش ذهنم افتاده اند. اخیرا مکالمه ای جالب داشته ام که، شرح آن را برایت دوست دارم. _می‌توانی یک لیوان چای برای من بیاوری؟ +حتما چرا که نه.شیرینی یا قند؟ _شکلات تلخ. +از مشکلات درون ذهنت چه خبر؟ توانستی آنها را رام کنی؟ _تا حالا کسی توانایی انجام این کار داشته است؟ +جواب قطعی برای سوالت ندارم. اما راه حلی ساده دارم می‌توانی فکر نکنی. همه جا از هنر انديشيدن می‌گویند چرا این هنر را فکر نکردن معنی نکنیم. می‌دانی چه می‌گویم؟ شاید اصلا با فکر نکردن دنیا جای بهتری می‌شد. دغدغه ها کمتر می‌شد.(نفسی عمیق) نگاهت خبر از این می‌دهد که حرف هایم بیهوده است. شکلات تلخ را می‌آوری؟ _بفرمایید.
Hammasini ko'rsatish...
اینک او با چشمان زوار در رفته اش، در حال جدال بود. جدالی که تعریفش از عمق وجود او می‌آمد؛ اما شاید،تعریفی بی معنا بود.
Hammasini ko'rsatish...
اینک او با چشمان زوار در رفته اش، در حال جدال بود. جدالی که تعریفش از عمق وجود او می‌آمد؛ اما شاید،تعریفی بی معنا بود.
Hammasini ko'rsatish...