شهابم
مینویسم. هر چیز و ناچیزی رو حتی اگه اشتباه باشه. و خوشحال میشم اگه بفهمم دارم اشتباه میکنم. بخشی از من ناشناس https://t.me/HarfinoBot?start=hellohihey
Ko'proq ko'rsatish684
Obunachilar
+124 soatlar
-37 kunlar
-430 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from Gypsy
Photo unavailableShow in Telegram
با هربار که میخندونمش یا آروم میگیره تو بغلم حس میکنم، ارزشمند بودن زندگی برام هزار برابر میشه.
میتونم تو چینهای کنار چشمش موقع خندیدن بمیرم و زندگی همونجا تموم بشه.
بچهها از تمارض نکردن من تو بازی ناراحتن. با خودم که فکر میکنم میبینم چیزیه که توی زندگیمم دوست ندارم داشته باشمش. الکی آه و ناله کنم تا کسی دلش برام بسوزه و کاری برام بکنه.
بهش میگم "تو که دیگه بزرگ شدن من رو دیدی" و چقدر این جمله برای من یادآور آرامش و امنیته.
آینه کوچیکم رو که خواهرم به عنوان یک هدیه بهم داده بود رو برداشتم و در نزدیکترین حالت ممکن به صورتم نگه داشتم. خیره موندم به منافذ باز و جوشهای صورتم. خیره موندم به ستارههای آسمون کویر روی پوستم و با لبخندی به خودم گفتم: اگه چند سال پیش میبود، بابت این جوشها نگران میبودی. اما حالا حتی با گذشت زمان اگه ردشون هم بمونه باز خوشحالی. باز فکر میکنی که زیبایی. مگه اینکه کسخل شده باشی.
برداشتم این آپشن eye comfort shield رو روشن کردم و حس میکنم تو سال ۱۳۴۰ زندگی میکنم.