؛؛بِسودَن؛؛

غروب جمعه ماه رمضونی رو با همکاریتون توی تبادل کامنتی بسودن، بر همگان آسان کنیم. جَوون های خودم، اگه تبادل به صورت فور شد صبوری کنید. پاشید یالا، مهربون بشینید. لباس نو های عیدتون هم تن کنید، دخترا آجیل ماجیل ها اون تههههه توی اون گنجه گذاشتم از دست پسرا امون پیدا کنم، اونا رو بیارید. پسرها، حیاط بسودن هم آب و جارو کنید، منم بشینم اینجا جلو در ببینم کی میاد تو جمعمون. بوسدارمتون.☺️📮

خدایا، شکرت...

اگه این نبود من نصف زندگیم از یادم می‌رفت

سخت ترین مورد من با چادر فقط یه چیزه‌ همیشه یادم میره اول باید کیفم رو یه وری بندازم بعد چادر رو سر کنم. همیشهههههه. بعد خرجش فقط اینه که چادر رو در بیارم و کیف رو بندازم و باز سر کنم امااااا همین حرکت به غایت کوچیک نمیدونم چرا انقد واسم سختتتت میاد که ترجیح میدم کیف رو از پا رد کنم بیاد بالا🤦🏻‍♀

😂😂😂🤣✌️✌️ جوان تراز اول یکه تاز

به من چند کمتر می‌خوره؟ واقعا به فکر فرو رفتم به قرآن‌.

خدایاااااااااااا یعنی واقعا ۲۷ سالشه؟ تروخدا درست حسابی ۲۷ ساله باشین. یه جور ۲۷ ساله باشین ادم بتونه برتابه ۲۷ سالتونه.

یه حرکت خیلی گندی دارم‌. از یکی بدم میاد. بگو خب؟ چیکار می‌کنم؟ انننننقد از قصد به اون آدم فرصت میدم یا حتی از قصد کمکش می‌کنم جلو چشمم باشه که هی هر روز گوه بودنش رو بیشتر ببینم و ببینم و ببینم و آخرش می‌دونی چی میشه؟ با صدق دل کاااااامل یقه اش رو مرتب کنم، موهاش رو دست می‌کشم می‌ذارم تو طاقچه خونه اش و می‌رم و می‌رم و دیگه هیچ وقت اون آدم رو به یاد نمی‌یارم.

موذن جدید مسجدمون خیلی صداش خوبه. دعاها رو هم خیلی لطیف و نرم می‌خونه. کاش خیابون خلوت بود واستون ویسش رو می‌دادم.