🎀 احتـمــال یـــڪ تـــابــو 🎀

وسط سک.س برادر زاده اش سر میرسه🫢🤯 S⃠🩷T⃠💛O⃠🩵P⃠ با حس #خاص و #درد در #زیر‌شکمش ملافه را #چنگ زد. + اهههههه سوگند _ جان. خوشت میاد؟ #لب هایش را به هم فشرد و #ناله ای خفه پشت دستانش کرد. کم کم #پاهایش به لرزش میفتاد و به حس عمیق #ارضا شدن نزدیک میشد. + آههه... تند تر #انگشت سوگند با سرعت #بیشتری داخل سودابه به حرکت درامد. _ بیا عشق من... بیا سودابه ناخواسته #پاهایش را بالا داد که #در باز شد و صدای مظلومانه یاشار در گوش هایشان پیچید / عمهه سودابه با ترس تن #عریان سوگند را هول داد و روی زمین انداخت و ملافه را تا بالای #سینه هایش کشید _ اخخخخ + اینجا چیکار میکنی عمه جان؟ https://t.me/+MXOHB72zIsIwMzFk https://t.me/+MXOHB72zIsIwMzFk پارت واقعی ♡ مجموعه گوزن ♡ لزبین هات ♡

زبونشو از نوک انگشت پام تا رونم کشید. _یه نفس میتونم ارضات کنم...💦 تو نازم تلمبه میزد و زبونشو تند تند رو چوچولم تکون میداد. _اهه اییییی یخو از ک.ونم بیرون بکش...👅 یه یخ دیگه تو کـ*ونم فرو کرد و همزمان چوچولمو میمالید و با زبونش تو سوراخ نازم تلمبه میزد. بدنم شروع کرد به لرزیدن و آبـ*م تو صورتش پاچید. نگهبان وسواس ،عصبی از آب ریخته شده رو صورتش... https://t.me/+BkrEiiCaLXdmMWM8 https://t.me/+BkrEiiCaLXdmMWM8 زندانبانی که نازش بدجوری میخاره و نگهبان جدید برای قبول شدنش مجبوره نازشو بخوره و...🫦💦

#طنز_گی‌لاو 🏳‍🌈💝 #محافظ_خشن😍❤️‍🩹 روزعروسی لیتلش رو از کنار عروس می دزده و میبره شمال باردارش میکنه حالا ناز کش شده...🧸😭 دستش رو روی شکمم کشید و لیسی به رونم زد - دلم می خواد حسابی از خجالت بدنت درآم سپنتا! کلافه هلش دادم اما تکون نخورد و دیکش رو لای دست هاش گرفت - شش! وقتش نرسیده شکمتو بالا بیارم لیتل زن گیر؟ واسه من نومزد کرده پدرصگ! دستش رو روی بدنم کشید و آروم دیکش رو به سر سوراخ واژنم فشرد - دست بهم نزن رایکا حق نداری منو بکنی من رئیستم! نیشخندی به حرفم زد و زبونی روی لبش کشید آروم تنش رو روی تنم انداخت - اشتباه نکن رئیس من بکن تو هستم! بلای جون تو همخواب منی... تفی روی سر آلتش انداخت و محکم توی رحم فرو برد که نالیدم - از امشب سه راند سک.س میکنیم تو دیگه همخواب منی! https://t.me/+XWYaKPR6V1E4Yzc0 https://t.me/+XWYaKPR6V1E4Yzc0

لباس خواب سرخ رنگ کوتاهی به تنم کردم که از زیرش به راحتی نوک سینه های برجستم و ک.یر کوچولوم معلوم بود در اتاق باز شد که باهیجان سمت در برگشتم اما با دیدن مرد غریبه جیغ بلندی کشیدم. - هیشش، امگا کوچولو امشب قراره مال من بشی..... تقلا کردم که از بغلش بیرون بیام ولی با ورود انگشت کلفتش به سوراخ داغم آه بلندی کشیدم که نوک سینه هامو مکید - پسر کوچولوی حشری سوراخت برام خیس کرده ولی برای ک.یر کلفتم زیادی تنگه - آهه آخ....ولم کن الان ....الان همسرم میاد بی اعصاب ک.یر کلفتشو یه ضرب تو سوراخم هل داد که جیغی از درد کشیدم - تو جفت منی!!!! همین امشب مارکت میکنم و تخممو تو شکم کوچولوت میکارم🔞💦 https://t.me/+LEcZmxYusIY0NmZk https://t.me/+LEcZmxYusIY0NmZk امگای هورنی که خودشو واسه معشوقش آماده میکنه بیخبر از اینکه معشوقش اونو به آلفای کشور دشمن پیشکش کرده.......😱😱❌

من ونوسم! رئیس زندانی که به سک.س معتادم و برای ارضای خودم دست به هر کاری می زنم! هر شب توی سلول های انفرادی زیر زندانیا ناله می کنم اما با ورود سک‌.سی ترین دیوث ترین مرد به زندان که یه قاتل زنجیریه و همه از بدن پر از تتوش خوف دارن همه چیز عوض می شه! هوس زیرش رفتن بدنمو شل می کنه و بالاخره یه شب جرئت می کنم و توی سلولش خفتش می کنم اما اون با بلایی که سر بدنم میاره...❌🔞💦 رایمون خلافکار خطرناکی که میل جنسی نداره و مردونگیش برای هیچ دختری راست نمیشه ولی با دیدن دختر کوچولویی که رییس زندانه جوری داغ میکنه که تو تایم هواخوری وسط حیاط زندان باکرگیشو میگیره و عقب و جلوشو یکی میکنه......‌..... 🔞💦🍒 https://t.me/+BkrEiiCaLXdmMWM8 https://t.me/+BkrEiiCaLXdmMWM8 جلوی زندانیا خانم رییس رو خفت میکنه و سوراخ باکرشو خشن جرش میده......🔥😱

وقتی‌ اربابش‌ حمومه‌ دیدش میزنه و...😈😱 آب که از روی #سینه‌🍼 ارباب👺 پایین چکید #ناله‌ای خفه کردم و دست روی #دی_کم‌ کشیدم و به پسر کوچولوم‌🍆 نگاه کردم که در یه ضرب باز شد و.... ❌⚠تنبیه سنگین⚠️❌ https://t.me/+a0ksQ0MwHatkZDI0 https://t.me/+a0ksQ0MwHatkZDI0

دکتر خشن و جدی ایی که عاشق پسر نوجوونی میشه که به عنوان آبدارچی توی مطبش کار میکنه و اونو به بهونه ی نظافت به خونه اش می کشه و...🔞😶‍🌫👣 _میدونستی تو روز روشن دلبری کردن عواقب داره،پسر کوچولو؟!😏🔞 گیج شده نگاهی بهم کرد و گفت +کدوم دلبری؟!من که..😢🥺 وسط حرفش پریدم و همونطور که نگاهم به لباش بود ادامه دادم _الان بهت نشون میدم،پسرک!😈🔥 #گی🏳‍🌈 #خشن💯 #عاشقانه💢 https://t.me/+q_e1mCNdGaoxZjg0 https://t.me/+q_e1mCNdGaoxZjg0

به دوست‌پسرش تج*اوز کردن و داره سعی میکنه حواسشو پرت کنه🔥❌ _ف...فواد؟🥺 _جان فواد؟ پسرک با #چهره‌ای جمع شده #نگاهش کرد و پرسید. _کاری...کرد با....من؟🥲❌ _نه #دورت بگردم! #ماهکم ترسیده؟ خاک تو سر من کنن که #دیر رسیدم.🔪 گفت و چند #بوسه روی #شکم #برهنه‌ی نیما گزاشت.❤️‍🩹 _گفت سوئدی! _بودم! پیام #اضطراریتو که دیدم اومدم! _از #سوئد؟ https://t.me/+MnYdGnwXsJQwM2Fk مردی که #قاچاقچی آدمه اما با دیدن #چشمای نیما بهش دل #میبازه و حالا #دشمناش میخوان با #دوست‌پسرش تهدیدش کنن😶‍🌫❌

اربابی که برای تنبیه اسلیوش‌ روی دوچرخش‌ دیلدو‌ میذاره😱❌

https://t.me/+a0ksQ0MwHatkZDI0 ⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ با اخمی که کرد روی دیلدو🍆 نشستم و با حس #کشیده شدن سوراخم‌🍑 #ناله‌ای کردم که کوبید تو صورتم: هیش! صدات نیاد...🤕😭 با بغض خودم رو بیشتر فشار دادم که #دیلدو کامل رفت داخل با*سنم:اومم‌..آی... https://t.me/+a0ksQ0MwHatkZDI0 همزمان با #دوچرخه🚲 ارباب، دور عمارت می‌چرخیدم و با هر تکونم‌ دیلدو داخلم‌ حرکت می‌کرد.💦☠ با دور بیستمی‌🚴 که زدیم برای پنجمین‌ بار ار^ضا شدم و بی‌حال روی زمین غلت خوردم که ارباب اومد بالا سرم و..‌‌ : بغلم کن🥺😱 ⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓⚰⛓ https://t.me/+a0ksQ0MwHatkZDI0