cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

ɴᴏᴠᴇʟ•||•𝗞𝗵𝗮𝗻𝘇𝗮𝗱𝗲𝗵

‹رُمٰآنـٖ خٰآنٰزآدٖهٰ› برای نابودے اܩ هیچ سلاحـے نیاز نیست فقط!. اگر دلت می آید؛برو..🥀 📌ایٰٖنـ رمٰانٖـ بَٖرـ اَسآسٰٖـ وآقٖعیٰتٰـ نٖیسٰتـ... "𝒦ℴ𝓈𝒶𝓇"𝒻𝒶𝓉ℯ𝓂ℯℎ" 🕸️http://t.me/HidenChat_Bot?start=5617068388

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
489
Obunachilar
-224 soatlar
-87 kunlar
-1730 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

قرار بود پارت داشته باشیم ولی من از معده درد زیر سرمم...🫠💔بازم شرمنده
Hammasini ko'rsatish...
😢 31 1
..•دُختَرَایِ مِهرَبونَم•.. ..•تاجِ سَرَا•.. روزِتون مُبارَک باشِه [🐚🫠]
Hammasini ko'rsatish...
😍 23 3❤‍🔥 2
•دُختَرَایِ مِهرَبونَم•.. تاجِ سَرَا روزتون مبارک باشه
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
نفسی اسوده‌کشید و گفت : _آ...آره من الهه ام .. باید در اولین فرصت به دکتر دایان زنگ می زد ، چرا با دیدن چاقو پریشان نشد .... انگار در افکارش غوطه ور شده باشد ، انگار نه انگار که دیوانه بود یا مجنون ، انگار در قالب یک انسان عادی که عشقش را از دست داده با یک نفر درد و دل می کرد . _ می دونی ...من اصلا الهه رو مثل یه زن ندیدم ...خیلی اذیتش کردم خیلی زیاد ....وقتی که برام شام یا ناهار می پخت ازش تعریف نمی کردم ...بیشتر اوقات اصلا ازش نمی خوردم ...من دستپخت نفسو دوسداشتم .... نفس با کنجکاوی گفت : _. نفس ؟! دایان با بغض  گفت: اره نفس ...اون ...باعث شد که الهه رو نبینم ...باعث شد که ...من به خاطر نفس به الهه بد کردم ...اخه مگه تقصیر من بود ؟! من نفسو دوست داشتم ...اون مرده بود ...من اونو کشتم ..نفسو من کشتم ...از ماشین پرت شد پایین ... به خاطر اون العان الهه با من قهره ... نفس پوف کلافه ای کشید .... دایان واقعا مجنون شده بود ...تا کی می خواست با او سر کند .....تا کی می توانست تحمل کند ... https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk یک هفته ای که نفس وقت دکتر داشت این هفته نفس وقت دکتر داشت و باید دایان را جایی می برد که از او نگهداری کنند ...نمی توانست او را تنها بگذارد و از طرفی نمی توانست او را با خودش ببرد به عاطی زنگ زده بود اما مودبانه از او عذر خواهی کرده بود و گفته بود مسئولیت دایان را نمی پذیرد ... به دیار زنگ زده بود اما کیمیا گوشی را از او گرفته بود و گفته بود نمی تواند اعتماد کند که دایان بلایی سر خانه زندگیش نیاورد .... نفس با بغض سرش را روی فرمان گزاشته بود و اشک می ریخت ... دایان در این عالم نبود و داشت با بند سویی شرتش ور می رفت و پاهاش را هیستریک تکان می داد .... https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk ۱۲ شب پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من دیانلام بازیگری که مردم بهش لقب روح سینما رو داده بودند ان هم بخاطر ناپدید شدند یهوییم به دلیل به قتل رسیدن پدرم توسط مشهورترین فرد که … https://t.me/+fJmZe4Xs8Hc5NDY0 ۱۶
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
#پارت_۳۴۷ دایان با صدایی که انگار از ته چاه بیرون می امد گفت : _ داری میگی برگردم به نفس ؟! نمیتونم ...نفس از من یه تصویر کدر و تار داره ....فک میکنی دل من خوشه این گوشه دنیا غریب افتادم و دارم واسه عجنبیا حمالی می کنم ؟! نه به جون رابینم ...نه ! ولی خودمو دیدم ...اون شیطان پستو دیدم که چجوری رحم نکرد به نفسش .... من خودمو دیدم آرمین ...نفس عادت کرده بهم ...عاشقم نشده .... https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk آرمین با حال بدی گفت : میخوای از دور بشینی و نگاه کنی که زن دیار بشه ؟! غیرتت کجاست دایان ؟! باورم شه همون پسر کوردی ؟! اشک های سوزانش روی گونه و ته ریشش غلطیدند ! _ نمی تونم بیام آرمین ...نمی تونم ! آرمن با بغض گفت : حرومه دایان ! حرومه ...زنت با دیار عقد کنه باید بری بمیری میفهمی ...دیگه باید از روی زمین واقعا محو بشی دایان با بغض گفت : _ نزار ... نزار زنش بشه .... فکری در ذهن آرمین جرفه زد : برگرد دایان ...برگرد ولی نه به اسم دایان ...به اسم یه غریبه برگرد و از نو بساز اون عشقی که نفس لایقشه .... دو هزاری دایان پر سر و صدا افتاد ! بر می گشت ؟! به اسم یک غریبه !!!!؟؟؟؟ https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk https://t.me/+p1H0sP8LWnxjYzRk ۱۹ پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
┊ای‍‌ن‍‌ت‍‌روداک‍‌ش‍‌ن🧛‍♂️ سلام.. این صدایی که می‌شنوید متعلق به یک آدم مرده است که قلب ندا.. چشم باز می‌کنم و ادامه‌ی جمله‌ام را از یاد می‌برم، چرا همه‌چیز قرمز است؟ گیج پلک می‌زنم، کجا بودم؟ آها، بله؛ یادم آمد. دستم را روی قلبم می‌گذارم و تپشی حس نمی‌کنم، چه می‌خواستم بگویم؟ فکر کنم دچار فراموشی شده‌ام! می‌خندم و خون از انتهای دندان‌های نیشم چکه می‌کند. واژه‌ای پیدا نمی‌کنم تا با آن داستانم را شروع کنم، اصلا شروع این قصه از کجا بود؟ ردِ خون را روی لب‌هایم دنبال می‌کنم و در انتهای آن به یک صدای زخمی و خش‌دار می‌رسم: - تو متعلق به منی! چرا، یادم آمد! شروع من از این‌جا بود، شروعی که با یک فاجعه آغاز شد، یک تملکِ خونین! https://t.me/+fJmZe4Xs8Hc5NDY0 جدال نفس‌گیر یه کارگردان شرور و بازیگر سر به هواش🤭❗️ " آیور آندریف ، کارگردان مشهوری که برای پروژه‌ی جدیدش به بازیگری پیشنهاد همکاری میده که به دلیل غیب شدن ناگهانیش بهش لقب روح سینما رو دادن ! ۱۶
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
Repost from N/a
من دیانلام بازیگری که مردم بهش لقب روح سینما رو داده بودند ان هم بخاطر ناپدید شدند یهوییم به دلیل به قتل رسیدن پدرم توسط مشهورترین فرد که … https://t.me/+fJmZe4Xs8Hc5NDY0 ۱۲
Hammasini ko'rsatish...
|| ܟܿߊ‌ࡅ߭ܝ‌‌ߊ‌ܥ‌‌ܘ امیر:با بغل؟؟.... مکث کرد و ادامه داد:بغلت کنم زندگیم؟... 🥹🥹
Hammasini ko'rsatish...
😭 26 4