cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

🕊Nirvana🤍

💛💙داستان واقعی #نیروانا #آرسن #پدرخوانده 💙💛 💙هر روز دو تا داستان داریم 💙 ❤️داستان پدرخوانده❤️ ❤️داستان نیروانا❤️ ❤️داستان آرسن❤️کامل شده 🦋 اینستاگرام @Man.nirvana_hastam

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 196
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-237 kunlar
-11430 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
Photo unavailable
مرام ستوده پسرک شر و #غیرتیه پایین شهری..🔥 پسری که بخاطر شغلش اسمش سر زبون خیلیاست..  دل میده به دختر پولداری که تو  نازک نارنجی بودن حرف اول و میزنه.. 🥺 با هر بار پا پیش گذاشتن  مرام... اون دختر بی رحمانه عشقش و پس میزنه و میگه به یکی دیگه علاقه داره ولی نیهان #کوچولومون خبر نداره که یه روز قراره با قلب شکستش برگرده پیش همون پسری که با نه گفتنش هاش .. غرورش و #شکسته..💔🥀 https://t.me/+_68c0-olfTAzNmQ0 https://t.me/+_68c0-olfTAzNmQ0 صب بپاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
پرونده‌ی بزرگترین مافیای خاور میانه رو قبول کردم، فکر میکردم قراره همه چیز درست بشه ولی با عاشق شدن اون دیوونه همه چیز به هم ریخت، من شده بودم معشوقه پنهونی یک مافیای بی‌رحم و کسی خبر نداشت تا روزی که انقدر عطش داشت که جلوی قاضی و تو دادگاه از من درخواست ازدواج کرد...🔞💯 غزل دختری که هیچ وقت قرار نبود عاشق بشه ولی با ورود نیما تهرانی کسی هر  خط قرمزی و قانونی رو رد میکرد. https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 ❌🔞توجه کنید که لینک vip این رمان داره پخش میشه و اگه نویسنده بفهمه باطل میکنه پس معطل نکنید❌ https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 8پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
Photo unavailable
بزرگترین مافیای خاور میانه و رئیس شرق و غرب با دیدن زنی که به عنوان وکیل بهش نزدیک میشه دل میده......طوری عاشق خانم وکیل میشه که حاضره قید همرو بزنه تا به غزل قصه برسه......اما خانم وکیل قصه همراهیش نمیکنه و اون شب جواب رد بهش میده .....اون شب مافیای بزرگ ایران جنون پیدا میکنه و دست به کاری میزنه که نباید.... لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌ https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌ #سرخوشی https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 https://t.me/+WOT-CG2JVTZiNzU0 صب بپاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
به عشق هیچ اعتقادی نداشتم ولی زمانی که هانا صالحی وارد شرکت شد ،رفتار عجیب و متفاوتش من رو عاشق کرد ،اما بعد از مدتی فهمیدم که با نقشه وارد شرکت شده و بهم خیانت کرده ،همه جارو دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم تا اینکه....🔞🔥 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 8پاک
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
نیروانا 780 خوشحال از اینکه بالاخره با سپهر قراره برم بیرون آماده شدم سعی کردم خودم رو بهش نزدیک کنم اما اون برعکس عمل میکرد دستامو انداختم دور بازوش اولین بار به بهانه درست کردن یقه لباسش دستم رو پس زد بار دوم که دستاشو گرفتم به بهانه گوشیش و همینطور که دیدم دوست نداره منم کلا بیخیالش شدم و همینطور به راه خودم ادامه دادم واقعا به غرورم برخورده بود که سپهر همچین کاری باهام کرد اونم توی جای غریب میدید ناراحت میشم اما به روی خودش نمی آورد از این بیشتر داشتم میسوختم اونشب به بهونه خرید برای مانيا و انا منو برد چند تا فروشگاه اما انقدر که ذوقم رو کور کرده بود دلم به هیچی نمیرفت و اخرش بي ذوق دو دست لباس یکی برای انا و یکی برای مانیا گرفتم خیلی هم قیمتاش گرون بود و سپهر میگفت بردار مهم نیست ازین بدم میومد که هر چیزی رو میخواست با پول بدست بیاره اونشب اومدیم هتل و هیچکدوممون حتی یک کلمه هم حرف نزدیم درکش میکردم اما منم ناراحت بودم اما با این حال دلم نمیخواست منم یکی از مشکلاتش باشم اخر شب توی تاریکی گفت: _نیروانا برای پس فردا جلسه جداییمونه میخوام که تو هم کنارم باشی دروغ چرا اما یه ذره هم خوشحال نشده بودم از خودم انگار بدم اومده بود که قراره زندگی دو نفر خراب بشه البته زندگی که اصلا نمیشد اسمش رو زندگی مشترک گذاشت اما از اینده میترسیدم اون روزها من از همه چیز میترسیدم چند باری دوستای خوب مجازیم باهام حرف زده بودن خیلی هاشون میگفتن وارد زندگی یکی دیگه نشو و خیلی های دیگه میگفتن تو و سپهر همدیگرو دوست دارین شما باید مال هم بشین و چند نفری هم با خود سپهر حرف زده بودن و سپهر جوری جوابشون رو داده بود که همه فکر میکردن بهترین مرد دنیاست صبح روز بعد سپهر رفت تا شرط و شروط مهنازرو اجرا کنه اما برخلاف روز گذشته منم با خودش برده بود برای مهناز یه ماشین گرفته بود با یه خونه خونه رو من ندیدم اما خیلی دلم میخواست ببینم که سپهر عکسش رو بهم نشون داد اما ماشینش خیلی خوب بود سپهر که دید هیچی نمیگم گفت : از این بهتراشو واست میگیرم نبینم اخماتو اصلا برای چیزایی که سپهر برای مهناز گرفته بود حسادت نکردم چون حقش بود و مطمئنا یه زن تنها نمیتونست بدون پشتوانه توی جای غريب بمونه
Hammasini ko'rsatish...
29👍 9😢 4
Repost from N/a
Photo unavailable
من واران وارسته ،با اومدن دختری به عنوان ناظر شرکت ،به طرز عجیبی عاشقش شدم ،مثل آب آروم و شفاف بود ،ولی بهم خیانت کرد و شرکت رو به مرز نابودی رسوند ،فرار کرد ،هرچی دنبالش گشتم نبود ،انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین ،به شرفم قسم خوردم که پیداش کنم و تاوان این کارش رو جوری ازش پس بگیرم که از سایه ی منم بترسه🔞🔥 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 صب بپاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
هانا دختری که عاشق می‌ شه و خیانت می کنه و با معشوقه‌اش تو عروسی برادرش باهاش روبه رو می شه و تاوان کارش می شه هر روز زندگی کردن با مردی که از سنگ شده و تموم خشم و نفرتشو سر اون خالی میکنه💔 این رمان رو حتما توصیه می کنم🤤🔥 #عضویت_محدود❌ https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 8پاک
Hammasini ko'rsatish...
نیروانا 779 سپهر رفت و منم توی هتل تنها موندم ، بهم گفته بود که اگه حوصلم سر رفت به هیچ عنوان بیرون نرم و خودم رو با گوشی سرگرم کنم هم گرسنم بود هم حوصلم سر رفته بود توی یخچال پر از نوشیدنی و خوراکی بود اما چون نمیدونستم چی هستن لب به چیزی نزدم توی دلم میگفتم اینم از اولین سفر مشترکمون همه چیز خراب شد اصلا همچین انتظاری نداشتم اما چه میشد کرد چند ساعتی گذشته بود ، دیگه حسابی کلافه شده بودم از تلگرام با سپهر تماس گرفتم و بعد از چندین بوق برداشت و گفت : _جانم ؟ _سپهر ؟ نمیخوای بیای ؟ اگه میخواستی ول کنی بری چرا منو با خودت آوردی ؟ اصلا چرا منم با خودت نبردی ، من گرسنمه بیا دیگه سپهر کلافه گفت : _باشه باشه الان میام قطع کرد و منم حسابی ناراحت بودم قرصامو خوردم و روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم با تکون خوردن چیزی از خواب پریدم چشمامو که باز کردم دیدم سپهر خودشو پرت کرده روی تخت گفتم : _چیشده سپهر ، چرا اینجوری میای خواب بودما غمگین نگاهم کرد و گفت : ببخشید نفهمیدم که خوابی منم تازه رسیدم بیا شام گرفتم سپهر پیتزا گرفته بود و با هم خوردیم منم حسابی گرسنم بود و تند تند غذا میخوردم که سپهر از خوردنم خندش گرفته بود وقتی دیدم میخنده گفتم : چه عجب تو خندیدی ؟! دو کلمه که با من حرف نزدی چرا منو با خودت آوردی حداقل ببرم بیرون تو چشام زل زد و گفت : _بیا بریم قدم بزنیم
Hammasini ko'rsatish...
34👍 9🔥 1
نیروانا 778 به سپهر گفتم : عزیزم اون از اول هم دنبال این چیزا بود و گرنه اگه دوستت داشت انقدر راحت نمیگفت اینارو بگیر بعد جداشیم سپهر سرش رو تکون داد و گفت : چی بگم والا خودمم موندم چیکار کنم اما میخوام اینا رو که خواسته همرو بهش بدم دست از سرم برداره نیمه شب بود که به سمت تهران حرکت کردیم و وقتی رسیدیم رفتیم سمت فرودگاه پروازهای خارجی یکم استرس داشتم چون میترسیدم بهم گیر بدن اما خیلی راحت و بدون هیچ مشکلی به سمت فرانکفورت حرکت کردیم چند ساعت بعد رسیدیم و رفتیم هتل سپهر هیچ احساس خاصی نداشت و با این که اولین سفر مشترکمون بود همش ذهنش درگیر بود و انگار که تو فکر بود و کاملا ساکت بود بهش حق میدادم چون مهناز خیلی بهش گیر داده بود همش پیام میداد و زنگ میزد منم چیزی نمیگفتم ولی دروغ چرا خیلی ناراحت میشدم اما به روی خودم نیاوردم وقتی رسیدیم هتل یه آقایی اومد و خارجی حرف زد منم که بلد نبودم نگاهشون میکردم ولی سپهر خوب بلد بود صحبت کنه و جوابش رو میداد همینکه رفتیم داخل اتاقمون سپهر گفت : _نیروانا جان تو استراحت کن تا من برم یه کاری دارم هم اومدنی غذا بگیرم بیارم
Hammasini ko'rsatish...
👍 24 13🔥 2😢 1
Repost from N/a
-کارت به جایی رسیده که من رو دور می زنی؟ بغض مانند سراب داغ گلویش را خراش داد -نه ...من... همان طور که پشتش ایستاده بود و از داخل آینه نگاهش می کرد ،سر نزدیک گوشش آورد _دروغ نگو توله سگ... انگار باز دلت کتک میخواد. اشک به چشمش نشست و بریده بریده گفت: -تو..ر...رو...خ...خدا ،ولم کن💔 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0من واران وارسته ،عاشق ناظر شرکتم شدم و اون تمام اعتمادم رو بدست آورد ولی شرکتم رو به مرز ورشکستگی رسوندن و فرار کرد ،حالا من شدم یه آدم سنگ دل که فقط منتظر پیدا کردنشم ❌🔞 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 https://t.me/+GKSDf3fVqe0wNjA0 صب بپاک
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.