cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

دل کده من و تو

به نام خدای رنگین کمون رمان ماهــ🌙ـــرُخ به اتمام رسیده رمان تاوان رها بودن در حال پارت گذاری به قلم A.S ناشناس 😍👇 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-242583-EyDpdQo

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
874
Obunachilar
-524 soatlar
+407 kunlar
+4330 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
⭕️انفجار انتقامی ترین رمان تلگرام⭕️ - تو حق نداری بگی من زن دیگه‌ای دارم فهمیدی؟! بعد زدن حرفش، گلوی دنیز رو بیشتر فشرد، فضای حمام به قدر کافی خفه بود و با کار آرکا بیش از پیش، گرفته تر شد. قفسه سینه‌ی برهنه دنیز به سختی بالا و پایین می‌شد و نفس خس خس کنان از دهانش بیرون می‌زد. - آرک... با شنیدن صدای ملیسا که قطع شده بود به عقب برگشتن: - ت... تو داری او... اون عوضی بو می‌بوسی؟! آرکا، تن برهنه و بی‌جون دنیز رو کف حمام رها کرد و بیرون رفت اما با خون دماغ شدن ملیسا و بی‌حال شدنش، دنیا دور سرش چرخید‼️💯 https://t.me/+ma9aoZyfmW1iNmE0 https://t.me/+ma9aoZyfmW1iNmE0 دختره رو صیغه میکنه و با زنش می‌برتشون کانادا، اما اونجا رازهایی برملا می‌شن که...🔞
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
- ام... امی... امیر داری اشتباه.... - هیششش! گند نزن تو حس و حالم هرزه! گاز محکمی از گردنم گرفت و من جون ناله کردن هم نداشتم: - برای راند بعدی آماده باش! چشم هام به زور باز شد و با ته مونده ی توانم نالید: - نمی.. نمی تو... چک محکمی روی رون پام زد که جیغم توی گلوم خفه شد: - اجازه نخواستم مادر***. گفته بودم بهت اگر دروغ و خیانت ازت ببینم، رحم نمی کنم. گفته بودم کاری میکنم هر لحظه آرزوی مرگ کنی. گفتم یا نههههههه؟ فریادش با چک محکمی که روی رون برهنه م زد، جیغمو هوا برد: - گفتیییییی. 🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 https://t.me/+u81fIB2A_MhkZjdk 🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
سلامٌ على من كان في عيني كل البشر، و لم أطلب من الله يومًا سواه... سلام بر کسی که در چشمانم تمام دنیاست و هیچ‌گاه غیر از او را از خدا نخواستم... @mahrokhnovel | ماهرخ🫰
Hammasini ko'rsatish...
2👏 1
من اونی که ترس از دست دادنش رو داشتم خودم ول کردم! اتفاقا خیلی آدم بیا با هم درستش کنیمی" هستم! ولی اینکه دائم مشغول شستن کوهی از ظرفای یک بار مصرف باشم به نظرم کار بیهوده‌ایه اینکه قرار باشه هربار تلاش کنم که بگم وجود دارم فراموش شدن‌رو ترجیح میدم... دلم نمی‌خواد هربار به نرسیدن برسم..! @mahrokhnovel | ماهرخ🫰
Hammasini ko'rsatish...
👌 2👏 1
00:16
Video unavailable
عاشق که می‌شوی  تمامِ جهان نشانی از معشوقه‌ات دارند؛ یک موسیقیِ زیبا، یک فنجان قهوه‌یِ تلخ،  یک خیابانِ خلوت و ساکت، جهانِ عاشقی زیباست... @mahrokhnovel | ماهرخ🫰
Hammasini ko'rsatish...
3.92 MB
2👏 1
Photo unavailable
هیچوقت کسیو پیدا نکردم که منو واسه خودم بخواد:) @mahrokhnovel | ماهرخ🫰
Hammasini ko'rsatish...
💯 2👏 1
Repost from N/a
#مافیایی_صحنه‌دار🔥🔞 وحشیانه گازی از گردنم گرفت که با التماس نالیدم: - ولم کن....من...هیچی‌...تو...نیستم! کمرمو توی دستش فشرد و با خشم غرید: - شوهر تو منم همین امشب هم بچمو توی شکمت میکارم! - برو کنار روانی تو مستی برو کنارررر! بی رحمانه لباسام رو تو تنم پاره کرد و با لذت خیره به بدنم شد... - توروخدا... بدون اینکه بزاره حرفم کامل بشه لباشو روی لبام قرار داد و... https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0 https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
دختره مجبور می‌شه بخاطر نجات دادن عشقش، با کسی ازدواج کنه که اون‌و نمی‌خواد ♨️🔥 https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0 - این دختره از اول وزه بود! اول که با هیراد ازدواج کرد و مهریه‌ی سنگین گرفت ازش، الآنم که با رئیس هیراد، امیرسام داره ازدواج می‌کنه. خدا می‌دونه چه مهریه‌ی سنگینی‌هم قراره از این یکی بگیره. بغض راه گلوم رو سد کرده! چطور باید بهشون می‌فهموندم که ازدواجم با امیر فقط بخاطر نجات دادن هیراده! هیرادی که فکر می‌کرد من به خاطر این‌که عاشق امیر شدم ترکش کردم... - این عقد باطله! با شنيدن صدای هیراد، سرم‌و بالا میارم با ترس به هیراد خیره می‌شم که با چیزی که می‌گه تیر خلاصی رو به قلبم می‌زنه - این خانوم بچه‌ی من‌و بارداره!🔥 https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0 #ممنوعه
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
بهش میگفتن امیرخان، مردی خشن و ترسناک که چشمش دخترعموی ریزِ میزشو گرفته بود... دختری که تو عمرش نزاشته هیچ پسری سمتش بره ولی با وارد شدن به عمارت امیرخان همه چیز تغییر میکنه... و یه شب که داره لباساشو عوض میکنه با ورود امیر.... https://t.me/+AJ65YVAQkgo3YmM8 https://t.me/+AJ65YVAQkgo3YmM8 دل بستم به دختری که از اولش ماله من نبود ولی من میخواستمش... پس برای به دست اوردنش یه شب.....🔞❌ #انتقامی_عاشقانه
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
کیاراد پسر 27 ساله ی دست و پا چلفتی و کیوتی که بخاطر مشکل مالی که داره بادیگارد پسر 19 ساله ی تازه از خارج برگشته ی  برگترین خلافکار ایران میشه و هیراد تو اولین دیدار نظرش بهش جلب میشه و از هر راهی برای خفت کردنش استفاده میکنه و یه روز که برای کاری به اتاقش اومده بود گوشه اتاقش خفتش میکنه و باهاش ور میره... 🔞🔥 https://t.me/+mVdW7wrRjx5kZmNk https://t.me/+mVdW7wrRjx5kZmNk
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.