cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

Haniye&popak novel

جوین بده https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
1 971
Obunachilar
-624 soatlar
-737 kunlar
-39030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
سلام عزیزانم ادمین کانال هستم❤️🫶 به درخواست خودتون یک لیست جمع و جور از قشنگ ترین رمانا براتون حاضر کردم💜🫶 میتونین با لینک زیر جوین بشین🌸 https://t.me/addlist/3zOIzfHoVdE1Mjlk
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
- تو از اون حروم*زاده حامله‌ای ماهک؟!https://t.me/+p2bTSRQYHkc3MmFk با چشم‌های خیس از اشک به سپهر خیره می‌شم چطور... چطوری بهش می‌گفتم این بچه حاصل تجا*وز پیام به منه! با بغض لب می‌زنم: - آره حامله‌م. می‌خنده عصبی می‌خنده و با حرص می‌غره: - پس مثل این‌که فقط من خار داشتم به من که می‌رسید حتی از لپم بوسم نمی‌کردی و حالا با اون عوضی خوابیدی؟! آره؟! با تیری که زیر دلم می‌کشه اخم‌هام توی هم می‌ره - آخ! - ماهک، قسم می‌خورم هم تو رو می‌کشم هم اون پیامِ تخم سگ‌و... با دیدن چاقویی که از توی جیبش درمیاره و به سمتم میاد دلم هری می‌ریزه‌و.... https://t.me/+p2bTSRQYHkc3MmFk
Hammasini ko'rsatish...
کانال اصلی مترجم 👇 https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0 جنگجویان لوکسیریان جوین بدین. ‼️عضویت محدود
Hammasini ko'rsatish...
📚Best novels

📚مجموعه‌ی 8 جلدی #قبایل_لوکسیریا

00:03
Video unavailableShow in Telegram
#خواهرناتنی #برادرنانی #تابو #عاشقانه 🔞ما روزها با هم در جنگ بودیم ولی شب ها در اتاقش بروی من باز بود 🔞 برای دوسال به مدرسه شبانه روزی رفت بدون هیچ حرفی ! من یه احمق بودم که اجازه میدادم با من بازی کند، حالا وقت آن است که من تو بازی خودش شکستش بدم! حالا اون برگشته ! https://t.me/mamichkamaria دوسال از رفتنم گذشته اما می‌دانم هنوزم منو میخواد ولی طوری رفتار میکنه که انگار بهتر از منه. ولی دیگه نمیخوام خودمو احساسمو سرکوب کنم میخوام‌ بجنگم این‌ چیزی هست که اونم می خواد مگر نه؟ اون قرار نیست متوجه بشه روی من چه تاثیری میزاره 📛اون ها اجازه ندارند همدیگه رو ببینند چرا همه سعی میکنن این دو نفرو از هم دور کنند ؟ فالون چه رازی داره پنهان میکنه ؟📛 https://t.me/mamichkamaria #ترجمه_جدید پنه لوپه داگلاس
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.45 KB
سلام بر دوستان عزیزم کانال بنابر دلایلی #انتقال_یافت برای خواندن ادامه‌ی رمانها جوین بدین👇 https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0
Hammasini ko'rsatish...
📚Best novels

📚مجموعه‌ی 8 جلدی #قبایل_لوکسیریا

سلام بر دوستان عزیزم کانال بنابر دلایلی #انتقال_یافت برای خواندن ادامه‌ی رمانها جوین بدین👇 https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
من سوگلم سوگل رحیمی! مثل همه‌ی دخترها یه زندگی معمولی کنار خانواده‌ام داشتم تا اینکه پای یه پسر وحشی به زندگیم باز شد؛پسری که بعد از ماجراهای بسیار، بالاخره تونست دلم رو ببره. منی که تا اون موقع دل به پسری نداده بودم یه دل نه صد دل عاشق همون پسر وحشی شدم اما روز خواستگاریم که برای هر دختری بهترین شب عمرشه برای من تبدیل به جهنم شد شبی که نه تنها از راز بزرگ خانواده‌ام باخبر شدم و فهمیدم دخترشون نیستم فهمیدم خواستگارم هم برادر تنی خودمه؛ برادری که بچه‌اش توی شکمم بود!😱 #سوگل https://t.me/+4_RyNjnFLT9hZmQ0 #داستان‌‌یه‌عشق‌ممنوعه #عشق‌بین‌خواهر‌برادر
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
#پسری‌که‌زنشو‌قاتل‌میدونه‌ولی‌متوجه‌نمیشه‌که‌خودش‌قاتل‌بچه‌اش‌میشه با کمربند به جونم افتاده بود! دستمو حائل شکمم کردم تا بچم آسیبی نبینه.هنوز نمیدونست #حاملم. _لعنتی تو باعث شدی زنم بره تو باعث شدی زندگیم نابود بشه. حرف‌ها رو با داد میگفت و ضربه های محکم و پی در پی به پشتم میزد +خواهش میکنم آرمان ولم کن من کاری نکردم که،من... _ساکت شو ببند دهنتو به چه جرأتی اسم منو صدا میزنی؟ با هق هق ازش میخواستم تموم کنه ولی گوشش بدهکار نبود ضربه ی محکمی به کمرم زد که سگگش به استخون پشتم خورد تیری شدیدی گرفت که جری تر شد و بهم حمله کرد به جونم افتاده بود با مشت و لگد به بدنم میکوبید و ضربه میزد _صدات‌و‌ببر،فکر کردی من تورو زن خودم حساب میکنم؟تو فقط کنیز این خونه ای فهمیدی؟ مشت محکمش روی شکمم فرو اومد....نفسم بند اومد انگار دنیا جلوی چشمام سیاه شد حس میکردم لباسمو بین پاهام خیس شد،فقط صدای داد آرمان شنیدم... _آرمان...بچم.... دستمو رو شکمم گذاشتم سرگیجه امونمو بریده بود و باعث شد بیوفتم. _ترنم؟ترنم این خون چیه؟تو حامله ای؟ چشمام داشت بسته میشد که.... https://t.me/+ill63phRx5ozZTU0 #‌دختر‌ه‌بیچا‌ره‌حا‌مله‌بود‌😱💯
Hammasini ko'rsatish...
زخــم❤️‍🩹 دل(فــاطــمــه بــانــو)🖇✍

~★﷽★~ ♡به قلم فاطمه بانو♡ جوری برات بخورم که رو کش تختو پاره کنی از شدت حشریت:))))🤤🔥🫦 ادمین: @fatima_tb0 #‌دانشجو‌ی‌شیطو‌ن‌و‌ا‌ستا‌د‌مغر‌و‌ر #خانم‌زبون‌دراز #ز‌خم‌دل

Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
هامون پسری فقیر که در یک روستای دور افتاده زندگی می‌کرد تا اینکه برای جمع کردن هیزم به جنگل پا گذاشت که با یک خون‌آشام درنده و تشنه به خون روبه‌رو شد تا خواست فرار کند آن خون‌آشام به او حمله می‌کند و گلویش را میدرد، وقتی آن خون‌آشام به خودش می‌آید و می‌بیند چه بلایی بر سر او آورده برای جبران آن کار او را نزد خودش می‌برد و تبدیل به... https://t.me/+Nu59XLlGOXs3YzM0 https://t.me/+Nu59XLlGOXs3YzM0
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.