cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

🎧🎸متن و آهنگ برگزیدگان 🎸🎸🎧

﷽ عزیزم لفت نده بذار رو بیصدا🌹😘 . جوین شین😘👇♡• https://t.me/bargzidgan• 💕تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران💕 #فیلم_عاشقانه #متن_عاشقانه #آهنگ_عاشقانه #دلنوشته #استوری😉 گر تو شوی گناهِ مـن توبه نمیکنم ز تو @Eli136666 آیدی مدیر @Bargzidgan

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
251
Obunachilar
+524 soatlar
+157 kunlar
+1130 kunlar
Post vaqtlarining boʻlagichi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Nashrni tahlil qilish
PostlarKo'rishlar
Ulashishlar
Ko'rish dinamikasi
01
Media files
211Loading...
02
آرون افشار به نام پناه عاشقان 🌸🍃
211Loading...
03
Media files
210Loading...
04
تقدیممممممممممممممم بہ تو👈😍👉 بریم یہ انرژے بگیریم 💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺 ❤️🤏🍃
192Loading...
05
Media files
191Loading...
06
پاسخ به چند سوال پرتکرار فرهنگیان «فاقد رتبه» سامانه رتبه‌ بندی فقط برای فاقدین رتبه که در  ۱۴۰۳.۳.۱ «شاغل باشند» فعال می‌شود. همچنین افراد فاقدی می‌توانند بارگذاری مدارک را انجام دهند که مطابق قانون مدت یک سال از تاریخ فاقد بودن آن‌ها گذشته باشد و مزایا دریافت کرده باشند. افراد جدیدالاستخدام که تاکنون وارد سامانه نشده و جهت بارگذاری مدارک اقدام نکرده‌اند باید از طریق سایت rtb.medu.ir وارد شوند (سامانه rtb در حال حاضر بسته است و این نیروها فعلا باید صبر کنند تا سامانه بازشود) و سامانه my.medu.ir  در حال حاضر فقط مخصوص بارگذاری مدارک فاقدین رتبه است. باتوجه به مراجعات مکرر افراد مبنی بر اینکه چند امتیاز تا ارتقای رتبه بالاتر نیاز دارند؛ در حال حاضر امکان بازشدن سامانه و بارگذاری مدارک وجود ندارد. بنابراین در این مرحله فعلا افرادی که تا ۱۴۰۳.۳.۱ از تاریخ فاقد رتبه بودن آنها یکسال گذشته باشد، سامانه فعال می‌شود لذا افرادی که در مرحله بعد از این تاریخ هستند در مرحله‌ بعد سامانه بازمی‌شود.
161Loading...
07
🎼تودنیا فقط گیر توهم 🎼
163Loading...
08
Media files
160Loading...
09
Media files
182Loading...
10
Media files
201Loading...
11
Media files
182Loading...
12
Media files
171Loading...
13
Media files
120Loading...
14
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂 🌼🌿 🌺 🔖#برشی_از_یک_زندگی #سرگذشت_فیروزه #قسمت۶ مرضیه دم به دقیقه میومد پشت در و ازم میپرسید که خوبم یا نه احساس تهوع ندارم یا نه... چی میشد اوضاعم همیشه همین بود؟ اونشب رو هر ۴نفرمون یه گوشه از خونه بیدار بودیم ،من تو فکر این که با بچه آوردنم نمیرم پیش جواهر.مرضیه تو فکر نوه دار شدن،ابراهیم تو فکر طلاق ندادن منیژه  با بچه اوردن من .و منیژه ,,, نمیدونم به چی فکر میکر که تا صبح چراغ اتاقش روشن بود نمیدونم خوشحال بود یا ناراحت ولی صبح وقتی اماده رفتن بودیم خواست همرامون بیاد ولی مرضیه بهش گفت بشینه خونه وقتی رفتیم دکتر با یه ازمایش و چندتا سوال گفت من باردارم ولی چون تازه توی هفته ی دومم به مراقبت خیلی نیاز دارم . ابراهیم از خوشی رو پاهاش بند نبود من و مرضیه رو برد جگرکی و بهمون جیگر داد.همونجا بود که حرف خیلی عجیبی از مرضیه شنیدم و احساس خطر کردم... مرضیه که خیلی سرخوش بود گفت: دور پسر عزیزدردونه ام بگردم که اینهمه زود دختره رو حامله کردی من که میدونستم مشکل از تو نیست از اون زنیکه است.حالا که پسر دار شدی خداروشکر و یه زن کم سن هم گرفتی که  چند برابر منیژه جوونی داره وقتش نیست منیژه رو بفرستی خونه باباش یه نون خور ازمون کم بشه؟ با حرفی که زد از تعجب دهنم باز موند ولی طولی نکشید که ابراهیم کوبید رو میز و صداش رفت بالا .. از اینکه این حرف برسه به گوش منیژه ترس داشتم ممکن بود حسادت کنه و بخواد بچه رو ازم بگیره اونوقت من بودم که میسوختم، برای همین گفتم مرضیه خانوم اون یه زن تنهاست نگید اینجوری خدا رو خوش نمیاد ...احساس کردم ابراهیم یه لحظه از حرفم جا خورد و با توجه بهم نگاه کردو یه لبخند ملیح اومد رو لبش... اولین باری بود که میدیدم ابراهیم داره بهم توجه میکنه ..مرضیه که دید ابراهیم داره بهم لبخند میزنه از سر میز بلند شد رفت سمت خونه و ماهم دنبالش راه افتادیم.وقتی رسیدیم به خونه منیژه انگار منتظر وایساده بود گفت چی شد؟حامله ای ؟ ابراهیم شیرینی رو بهش داد و گفت بله خانوم حامله است. ابراهیم فکر میکرد منیژه خوشحال بشه ولی به زور گفت مبارکه و دور شد.یک هفته ای از خبر بارداریم گذشته بود و میدیدم ابراهیم هرروز بهم نزدیکتر میشه و برای بچه لباس و این چیزا میگیره.هربار با دست پرمیومد توی اتاقم. این وسط منیژه بود که دیگه باهام حرف نمیزد و سرسنگین شده بود.تا اینکه یه روز بعد از ظهر در خونه رو زدن و جواهر بود  با حالت خاصی به شکمم نگاه کرد و گفت:خوب شدی خانوم خونه. خوب شدی سوگلی ابراهیم دیگه منیژه رو تحویل نمیگیره عجب دختر زرنگی. گفتم‌:جواهر دوباره چی‌میخوای ؟گفت: والا از تو که هیچی ولی جاریت باهام کار داره حالا که حامله بودم احساس میکردم پیش ابراهیم بروو دارم تونستم یکم به خودم جسارت به‌خرج بدم و گفتم جواهر با منیژه چه سر و سری داری؟....چی داری بهش میگی ؟این دختر اینجوری نبود هرچی هست زیر سر توعه.یهو چشماش رو گشاد کرد و گفت دختره ی بی همه چیز کارت به جایی رسیده که به من توهین میکنی!دو روز سوگلی شدی هوا برت داشته!؟گفتم: بذار عصر ابراهیم بیاد ورود تو رو به این خونه منع میکنم.گفت: اووووه تا عصر خدا کریمه سوگلی خانوم. همون لحظه بود که منیژه با اخم‌نگام کرد و‌گفت فیروزه چرا جلو مهمون منو گرفتی ؟ گفتم هیچی‌خانوم داشتم باجواهر احوال پرسی میکردم ...با اخم بهم‌گفت واینسا اینجا نمیدونی مرضیه اگه بدونه غذات حاضر نیست داد و بیداد میکنه؟صدای پاکتی که زیر چادر جواهر بود توجه ام رو جلب کرد... اگه چیزی با خودش میبرد عجیب نبود ولی اینکه ی چیزی با خودش آورده خیلی عجیب بود..خیلی عجیب بود منیژه خوب جواهر و تحویل گرفت باهم رفتن تو اتاق نمیدونستم چه خبره ولی دلم گواه خوبی نمی‌داد.رفتم مطبخ کاراها رو کردم بخاطر حاملگی خیلی زود خسته میشدم برگشتم اتاقم استراحت کنم که خوابم‌ برد . ابراهیم مثل همیشه با دست پر اومد خونه ، کم کم داشت قربون صدقه منو بچه تو  راهی میرفتم تو خلوت خودمون بودیم. در اتاقو زدن . منیژه بود منیژه ای که از صبح تا الان کلی فرق داشت یه کاسه سوپ آورد کنارم نشست گفت: برا تازه عروس سوپ پختم بعد دستی به شکمم کشید و گفت: حالش خوبه؟ ابراهیم لبخندی زد من خیلی شرم کردم تشکر زیر لبی کردم ابراهیم با عشق به منیژه نگاه می‌کرد منیژه قاشقی تو سوپ زد گفت: بخور.تشکر کردم گفتم سیرم منیژه جون بعدا میخورم ولی منیژه زبون ابراهیم خوب بلد بود خودشو ناراحت نشون داد گفت لابد نمیخای بچه شبیه من بشه نخور.ناراحت خاست بره که ابراهیم چشم غره بهم کرد ترسیدم لبخند زورکی زدم گفتم: ببخش شروع کردم تا آخرین قطره سوپ و خوردم منیژه خوشحال کاسه خالی از سوپ و برداشت. چشم ابرویی به ابراهیم اومد و رفت. پشت سرش هم ابراهیم راهی اتاق منیژه شد.فردای اون روز.... 🔗#ادامه_دارد.. ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌
172Loading...
15
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂 🌼🌿 🌺 🔖#برشی_از_یک_زندگی #سرگذشت_فیروزه #قسمت۵ وقتی منیژه اسم طلاق رو برد با خودم گفتم من دیگه نمیخام برگردم پیش جواهر اگر موندن من در گرو بچه دار شدنمه بچه رو میارم.سریع رفتم سمت اتاقم و خودم رو از این آشفتگی در آوردم و دستی به سر و صورتم کشیدم. منتظر اومدن ابراهیم شدم ابراهیم وقتی اومد اولش از دیدنم تعجب کرد ولی سری تکون داد و گفت:انگار حرفام روت اثر گذاشته دختر.بعد هم همینطور که آروم آروم غذاش رو میخورد گفت خوبه زرنگ شدی،دختر زرنگ باید بدونه اگه میخواد زودتر از این قضایا نجات پیدا کنه باید بچه بیاره ،پس زودتر دست به کار شو .سرم رو انداخته بودم پایین و به حرفاش گوش میدادم.بعد هم سینی رو برداشتم بردم مطبخ ،وقتی اومدم ابراهیم نبود .از پشت پنجره نگاهی انداختم به اتاق منیژه و از کفشایی که پشت در بود فهمیدم ابراهیم رفته اونجا نمیدونم چرا ولی انگار برای اولین بار بود که حسادتم میشد به منیژه.از اینکه یکی اینهمه هواشو داره... منتظر موندم ولی ابراهیم نیومد و خوابم برد دم دم های سحر بود که احساس کردم یکی بالا سرمه ،ابراهیم بود که هرلحظه خودش رو بهم نزدیکتر میکرد ..... از اون شب به بعد تقریبا هرشب ابراهیم نیومد پیشم و در انتظار خبر بارداری من دو هفته میگذشت.....تقریبا ابراهیم هرشب پیشم بود و دوهفته بود که هم منیژه هم مرضیه میدونستن این روزا قراره خبر بارداریم رو بشنوند.توی همون روزا بود که دوباره سر و کله ی جواهر پیدا شد. بازهم ازم باج میخواست میگفت اگه میخوای آرامشتو بهم نزنم یه چیزی بده ببرم برای خواهرات.منم فورا هرچی ابراهیم برام آورده بود رو بهش میدادم و راهشو بهش نشون میدادم بره زودتر ...ولی اون روز وقتی اومد خونمون انگار یه بو هایی برده بود که رابطه ی من با ابراهیم خوبه برای همین بهم گفت میبینم داری میشی خانوم خونه .داری کم کم جا میگیری مبارکا باشه خانوم .ولی باید بیشتر هوای من و خواهرتو داشته باشی اونا دارن میرن مدرسه وسایل میخوان لباس میخوان.... گفتم جواهر من که از خودم درامد ندارم هرچی هم ابراهیم میاره خیلی هاشو مرضیه بر میداره به اونچه که دارم بهت میدم راضی باش.جواهر بازومو محکم تو مشتش گرفت و گفت بلبل زبونی نکن دختره ی نحس هرچی بهت میگم بگو باشه وگرنه زندگی رو برات جهنم میکنم .دیگه زدم به سیم آخر و گفتم مثلا میخوای چیکار کنی؟؟؟برو بهشون بگو من نحسم میبینی که دوماهه توخونشونم و کسی نمرده ،این از کوتاه فکری شما خاله زنکاست.... اونقدر با حرص گفتم که تموم بدنم میلرزید ،جواهر چشماش گرد شده بود.گفتم الانم چیزی ندارم بهت بدم برو بیرون بر خلاف انتظارم خیلی آروم بلند شد و گفت خداحافظ فیروزه ی بیچاره ..و رفت سمت اتاق منیژه ... عرق سردی نشست رو پیشونیم گفتم خدایا چیکار به منیژه داره این زن خدایا خسته ام از دربه دری ... بعد یکساعت جواهر از اتاق منیژه بیرون اومد. رفت آخرین لحظه نگاهی بهم انداخت و گفت گذرت میوفته به دباغ خونه .. اینکه میدونستم چی به منیژه گفته تموم وجودمو پر کرده بود از استرس همون وقت بود که با خودم گفتم کاش ی چی بهش داده بودم تا دردسر جدید درست نکنه ولی دیگه کار از کار گذشته بود و جواهر دشمنیش  گرفته بود.نمیدونم از استرس زیاد بود یا چی یه دفعه هرچی تو معده ام بود هجوم‌آوردن به بالا و حالم بد شد.....روزها که میگذشت  کمتر منیژه رو میدیدم و مرضیه مجبورم میکرد برم مطبخ غذا درست کنم و بیشتر حالم بد میشد ... از یه طرف بیرون نیومدن منیژه از طرفی جدیدا از بوی غذا حالم بد میشد‌.تا اینکه یه روز که داشتم پیاز ها رو سرخ میکردم فشارم افتاد و افتادم روی زمین اونقدر حالم بد شد دیگه هیچی‌نفهمیدم... به خودم که اومدم ابراهیم بالا سرم بود و صدام میزد .اولین بار بود که چشم های ابراهیم همون مرد ۳۵ساله ی عاشق هووم رو نگران میدیدم...با صدای ضعیفی گفتم خوبم...صدای مرضیه رومیشنیدم که میگفت دختره ی لوس اداشه که غذا نپزه.همون لحظه بود که بازم حالم بد شد و بازهم محتویات معده ام.... یک آن مرضیه چشماش  برق. زد و‌گفت ابراهیم نکنه حامله است این دختر؟ و صدام زد هی دختر کی ماهیانه بودی؟ توی اون اوضاع بدم باید به مرضیه هم جواب میدادم وقتی دید جواب نمیدم به ابراهیم گفت فردا میریم دکتر ابراهیم با تعجب نگام‌کرد و گفت: واقعا تو....! قبل از اینکه حرفشو ادامه بده منیژه از اتاق رفت  بیرون و ابراهیم فوری رفت دنبالش.... احساس میکردم‌از روزی که جواهر باهاش حرف زده رفتارش‌با من عوض شده  و حالا هم اگه باردار باشم نمیدونم رفتار منیژه چیه....اون شب آخر شب وقتی ابراهیم اومد توی اتاق پیشم‌. شده بود مثل بچه ای دبستانی از شوق فردای مدرسه ان. خوابش نمیبرد و هر از گاهی میومد بالا سرم نگام میکرد و دوباره میخوابید.. 🔗#ادامه_دارد.. ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌ ══❈═₪💕₪═❈══
131Loading...
16
گربه هم گربه هلی قدیم 😍😍
10Loading...
17
Media files
120Loading...
18
Media files
132Loading...
19
Media files
111Loading...
20
Media files
130Loading...
21
‌ شما میدونستید بهترین مُسکِن واسه درداتون اسم کوچیکتونه؟ فقط شرطش اینه از زبونِ کسی که باید شنیده بشه... ♥
151Loading...
22
اگه قضاوت شدی، سکوت کن. خواستی قضاوت کنی هم سکوت کن سکوت نشانه قدرته ، نه ضعف خودت باش! اثبات خود، نیازی به دست و پا زدن نداره
151Loading...
23
کاش میشد یسری چیزا به طور کامل از ذهنم پاک بشه.
151Loading...
24
Media files
252Loading...
25
تــو را دارم و این برای یک عمر خوشبختی کافیست 💞❤️💞❤️💞
271Loading...
26
با آدم چشم و دل سیر هرگز به مشکل نمیخوری، حرف میزنه و عمل میکنه، اصالت داره، کنارش پیشرفت میکنی، حرمت بلده، پا پس نمیکشه، زخم نمیزنه، عقده نداره، مرهم میشه‌، رفیق میشه، یار میشه…👌🏼
442Loading...
27
اگه یه نفر تو زندگیت هست که واست آهنگای قشنگ میفرسه، اگه کنارش بهت خوش میگذره، اگه وفاداره، مهربونه، اگه قابل اعتماده، اگه همیشه باعث میشه لبخند بیاد رو لبت بدون که خیلی خوشبختی و سهمتُ از رفاقت، عشق یاد گرفتی. تمام سعیت رو کن که اون شخص رو به هیچ وجه از دست ندی، اینطور آدما این روزا کم پیدا میش.
250Loading...
28
تو هرگز نمیدانی در پیچ بعدی زندگی، چه‌چیزی انتظارت را می‌کشد. ممکن است آرزوی تو در پیچ بعدی انتظارت را بکشد. بنابراین، باید قوی باشی و روحیه‌ی خود را نبازی. اگر شکست خوردی، مطمئناً آسمان به‌ زمین نمی‌آید. اگر زمین خوردی، میتوانی بلندشوی و دوباره به راه بیفتی. ❤️🍃
260Loading...
29
‏دوستم ۲۰ سالشه ازدواج ڪرده بچه هم داره بعد من ۲۳ سالمه میریم مهمونے وقتے به من چایے تعارف میڪنن مامانم میگه نه مرسے این نمیخوره😐😂
290Loading...
30
سعے ڪنید هیچ وقت مادرتون رو با خرید اینترنتے آشنا نڪنید روزے سه بار از اداره پست واسمون جنس میاد😁 روزے سه بارم بابام داره ڪتڪم میزنه😢😂 ‌
261Loading...
31
آب دوغ خیار چیست؟ فست فود مخصوص ایرانیا در فصل تابستان که از نظر خاصیت با خاویار برابری میکند و اهل منزل پس از خوردن آن با گفتن جمله (ای خدا ترکیدیم ) از خدا تشکر می کنند😂😂
280Loading...
32
چیزی که صورت رو صاف میکنه وچروک دور چشم رو ازبین میبره پوله پول... الکی خیارا رو حروم نکنید... 😂 😁🌹🍂
271Loading...
33
خدا پدر اونی رو که آیفون تصویری رو اختراع کرد بیامرزه چه حالی میده از ایفون تصویری چهره مهمونها رو ببینی و در رو باز نکنی 😁😜😂
250Loading...
34
فاميلامون كلا پنج دقيقه ميان همو ببينن سه ساعت دم در خدافظيشون طول ميكشه😐😅😁😂 واسه شما هم همینه؟😁
250Loading...
35
Media files
260Loading...
36
Media files
260Loading...
37
Media files
230Loading...
38
Media files
240Loading...
39
پگاه گل_زعفرون من اهلِ دل و چاے هل و لعل نگارم...💕🩷
231Loading...
آرون افشار به نام پناه عاشقان 🌸🍃
Hammasini ko'rsatish...
Aron Afshar - Panahe Asheghan.mp37.85 MB
00:01
Video unavailableShow in Telegram
4_5983205084769550706.mp40.21 KB
تقدیممممممممممممممم بہ تو👈😍👉 بریم یہ انرژے بگیریم 💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺 ❤️🤏🍃
Hammasini ko'rsatish...
Mansour - Ay Eshgham.mp39.66 MB
پاسخ به چند سوال پرتکرار فرهنگیان «فاقد رتبه» سامانه رتبه‌ بندی فقط برای فاقدین رتبه که در  ۱۴۰۳.۳.۱ «شاغل باشند» فعال می‌شود. همچنین افراد فاقدی می‌توانند بارگذاری مدارک را انجام دهند که مطابق قانون مدت یک سال از تاریخ فاقد بودن آن‌ها گذشته باشد و مزایا دریافت کرده باشند. افراد جدیدالاستخدام که تاکنون وارد سامانه نشده و جهت بارگذاری مدارک اقدام نکرده‌اند باید از طریق سایت rtb.medu.ir وارد شوند (سامانه rtb در حال حاضر بسته است و این نیروها فعلا باید صبر کنند تا سامانه بازشود) و سامانه my.medu.ir  در حال حاضر فقط مخصوص بارگذاری مدارک فاقدین رتبه است. باتوجه به مراجعات مکرر افراد مبنی بر اینکه چند امتیاز تا ارتقای رتبه بالاتر نیاز دارند؛ در حال حاضر امکان بازشدن سامانه و بارگذاری مدارک وجود ندارد. بنابراین در این مرحله فعلا افرادی که تا ۱۴۰۳.۳.۱ از تاریخ فاقد رتبه بودن آنها یکسال گذشته باشد، سامانه فعال می‌شود لذا افرادی که در مرحله بعد از این تاریخ هستند در مرحله‌ بعد سامانه بازمی‌شود.
Hammasini ko'rsatish...
🎼تودنیا فقط گیر توهم 🎼
Hammasini ko'rsatish...
Alireza Talischi Sakhtgir.mp37.87 MB