بیشه زار

به عنوان یک جوان از ترس به فردا خسته شدم، از امروز که سرگردانم و فردا که نمی‌دونم قراره دقیقا تو این خاک چی پیش بیاد،فکر و ذکر و رویا اعماق شب های جوانان ایرانی شده فرار، اگر هم کسی میخواد بمونه یا چاره دیگه ای نداره یا توان فرار کردن نداره،به این مغز که توان رویا کردن نداره، به دست های کودک تا جوانی که از فرط کار پینه بسته،یک جوان ایرانی به چه چیزی دلش رو خوش کنه؟ماشین؟خونه؟ازدواج؟ مرگ یا زندگی ؟

قبلا با رفیق های دخترمون از جلو گشت ارشاد تو میدون شهرادری که رد می شدیم باید جدا می‌شدیم از هم و هیچکس توضیح نداد که این شکاف برای چی هستش، فقط می‌دونستن که باید ترسید ، ماهم فقط می دونستیم باید احتیاط کنیم، چون اگر می گرفتنمون به خانواده ها زنگ می زدن،و دوستامون چی می‌خواستن بگن؟ که این دوست ها از کجا اومدن؟ اصلا یه دختر چرا باید رفیق پسر داشته باشه؟!این همون شکافی هست که حرفش زده شد، ترس، ترس ، ترس،ترس. الان باز وضعیت بهتر شده خانواده ها فکراشون باز تر شده، هرچند هستن هنوز کسایی که فکر میکنن دختری که رفیق پسر داشته باشه خرابه! ولی جدی بیاید برای چند دقیقه فکر کنیم، این همه باگ از کجا پیدا شد تو فرهنگ ما،کی کجا و چرا اجازه دادین چنین بلایی سر این مردم و فرهنگ بیاد؟ یه دختر بلانسبت مگه انسان نیست، که من و من ها براش انتخاب کنن چی درسته چی غلط ، و یک پسر بلانسبت مگه حیوونه که این چنین جلوگیری و مراقبت می‌خواید بکنید؟

پيدا بكن يك آدمِ آدم تری را و شانه های محكم و محكم تری را آقای خوبی كه دلش سنگی نباشد معشوق های دوستت دارم تری را! من را رها كن هرچه می خواهی تو داری از دست خواهی داد چيز كمتری را با گيسوانت باد بازی كرد و رقصيد و زد رقم ، آينده ی درهم تری را تو آخر اين داستان بايد بخندی پس امتحان كن عاشق بی غم تری را من می روم ، آرام آرام از همه چيز هر روز می بينی منِ مبهم تری را من را ببخش از اين خداحافظ ، خداحا... پيدا نكردم واژه ی مرهم تری را!

+ :زنده ای؟ - :آره + :اگه زنده ای، پس چرا ناراحتی؟

مادر بنده ۵۸ سالشه، خیلی سال هم هست چادر می‌ذاره، یک بار ندیدم تو اطرافیان(دختردایی هام...) یا به هرکسی دیگه ای بگه روسری بذار یا شالتو درست کن یا هرچیزی ...،این جوان های چادری رو نمی فهمم واقعا، اینا چی میگن دقیقا، حرف حسابشون چیه؟!چه فکری با خودشون می‌کنن که به خودشون اجازه سرک کشیدن به حریم شخصی دیگران رو میدن.

از دیدن این عکس سیر نمی‌شوم