گـیــــــوا
حس خوب یعنی تو هوای سرد بیرونم با خوردن لب همدیگه داغ شیم... رمان اروتیک گیوا🔥 به قلم: راحله dm
Ko'proq ko'rsatish35 625
Obunachilar
-6424 soatlar
+4137 kunlar
+2 96530 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
نمایشگاه دار معروف هات و جذابی که هرشب تختش رو یکی پر میکنه اینبار دل میبنده به دختر ساده اما زیبایی که برای خدمتکاری پا توی خونش میذاره و برای داشتنش هربار یه طریق دستمالیش میکنه تا اینکه تو مستیش بهشتِ دختره رو جر میده و وقتی بیدار میشه با یه تخت پر خون و بدون دختره مواجعه میشه و...
https://t.me/+4ElJ0LPAqhllMWZk
رابطه های پی در پی رئیس و خدمتکار خوشکل🤤👅
👍 1
68910
سک*س خشن دختر ریزه میزه زبون دراز با تاجر بزرگ خشنی که رحم نداره...
گندم دختری ۱۷ ساله که عروس یه تاجر جذاب و ثروتمند میشه! پسری که خوشش از جنس زن نمیاد، اما شیرین زبونی های گندم کاری میکنه که پسره جذبش بشه و...🙊🔞💦
https://t.me/+5vAkZvkMIMRkMWVk
#ممنوعه_بزرگسال🔥🤤
شب زفاف دختره رو راهی بیمارستان میکنه🫢🥲
98400
نمایشگاه دار معروف هات و جذابی که هرشب تختش رو یکی پر میکنه اینبار دل میبنده به دختر ساده اما زیبایی که برای خدمتکاری پا توی خونش میذاره و برای داشتنش هربار یه طریق دستمالیش میکنه تا اینکه تو مستیش بهشتِ دختره رو جر میده و وقتی بیدار میشه با یه تخت پر خون و بدون دختره مواجعه میشه و...
https://t.me/+4ElJ0LPAqhllMWZk
رابطه های پی در پی رئیس و خدمتکار خوشکل🤤👅
👍 2
2 02900
1 28600
نمایشگاه دار معروف هات و جذابی که هرشب تختش رو یکی پر میکنه اینبار دل میبنده به دختر ساده اما زیبایی که برای خدمتکاری پا توی خونش میذاره و برای داشتنش هربار یه طریق دستمالیش میکنه تا اینکه تو مستیش بهشتِ دختره رو جر میده و وقتی بیدار میشه با یه تخت پر خون و بدون دختره مواجعه میشه و...
https://t.me/+4ElJ0LPAqhllMWZk
رابطه های پی در پی رئیس و خدمتکار خوشکل🤤👅
100
⭐️می دونستید رمان #گیوا تو چنل vip به پارت 800 رسیده😍 فقط 20 پارت مونده به پایان رمان تو vip😍
🟢500 پارت جلوتر با کلی پارتای بدون سانسور🔞🔥
🟢تو vip تبلیغات آزار دهنده نداریم و هفتگی 12 پارت داریم( دوبرابر چنل اصلی)
جهت عضویت در vip و خواندن پارتای بیشتر، مبلغ 55.000 تومان به شماره کارت زیر واریز کرده👇
6104337952081634
بانک ملت( بنام داخم)
و فیش واریزی را برای ادمین ارسال کرده تا لینک و دریافت کنید.
@somi_rr
تو vip کلی اتفاقات افتاده از جمله مرگ گوهر و...😱
1 74600
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣🔞
•••••••••••••••••••
#Part_1
سوتینی که پوشیده بودم نوک سینه درشت و خوش فرممو به نمایش میذاشت.
شورت لامبادای مرواردی رو پام کردم و نگاهی به خودم تو آینه انداختم.
تو آینه نگاهی به لای پاهام انداختم.
بیکینیم سفید بود و شیار بهشتم صورتیِ صورتی
موهای بلوندم به چشمای آبی رنگم خیلی میومد.
روی لبای قلوهایم رژ صورتی ماتی کشیدم و برق لبی برای درخشش لبای شهوت انگیزم روی لبم کشیدم.
با شبنم هر چند وقت یه بار میرفتیم تو نخ یه مرد مایه دار و اسکلش میکردیم.
این بار پیشنهاد من عمو پارسا بود.
عمو دوست قدیمی بابام بود و باهم رفیقای گرمابه و گلستان هم بودن.
خیلی جذاب و سکسی بود و با دیدنش آب از دهن هر دختری روونه میشد و به خاطر همین کرمم گرفته بود تا یه خورده اذیتش کنم.
شبنم توی یکی از اتاقا داشت خودشو آرایش میکرد که صدای زنگ در اومد
دویدم و در خونه رو باز کردم.
با رسیدن عمو پارسا لبخند پر عشوه ای زدم و گوشهی لبمو گاز گرفتم.
-خوش اومدی عمو جوننن
درحالی که از سر و وضعم جا خورده بود اخم خفیفی کرد و گفت:
-بابات کجاست؟!
دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهش چسبیدم.
از کارم متعجب شد.
با عشوه دم گوشش و مماس با لالهی گوشش لب زدم:
-بابا خونه نیست عمو جووون
+ یعنی چی؟! مگه بهت زنگ نزدم گفتم کارش دارم گفتی خونه است!
با شیطنت ابرو بالا انداختم:
- دروغ گفتم!
متعجب نگاهم کرد:
+چرا؟!
اهمیتی ندادم و خودم رو بالا تر کشیدم و گفتم: عمو این لباس بهم میاد؟
- نه اصلا برو درش بیار...
- عمو راستش یه چند وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم...
نفس هاش کش دار شده بود و میخواست به عقب هولم بده اما من بیشتر بهش چسبیدم.
- عمو نمیدونم چرا چند وقته هر وقت می بینمت وسط پاهام داغ میشه اونجام نبض میزنه و خیس میشه... تو میدونی چرا این طور میشم؟
ادامه رمان👇🏻🔞💦
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
نگین دادخواه دختر ۱۷ سالهی شر و شیطونی که هرشب مزاحم یکی از مردای کله درشت اطرافش میشه و اونا رو اغوا میکنه اما باهاشون رابطه برقرار نمیکنه ، اما شبی که نوبت به پارسا رفیق پدر نگین میرسه پارسا نگین رو..🔞🙈
رابطه با مرد سن بالا🔞
#هات❤️🔥 #سکسی💦
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣 🎀🔞
رابطهی دختر کوچولوی هورنی با رفیق باباش🤤🔞
1 42160
🃏من چاووشم ...
صاحب بزرگ ترین کازینوی زیر زمینی که کل مشهد ازم میترسن ... اما بی پدر و مادر و بی هویت!
بعد از هزار سگ دو زدن بالاخره تونستم شناسنامه بگیرم و اسم دختر چموش و دست پا چلفتی به اسم ماهک اشتباها سر از صفحه ازدواجم در اورده ...
🔞⭕️🔞⭕️🔞
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
_ روی زنت قمار میکنم!
چاووش رگش ورم کرده بود و به میز ضربه زد.
_ مادر نزاییده کسی روی اموال من راست کنه!
ناصر که چشاش روی سینههام میچرخید، شهوتالود لب زد:
_ تو که دم و دستگاهت کار نمیکنه، از مردونگی افتادی! میخوای آکبند نگهش داری؟!
بازو چاووشو محکم چسبیدم. تو گوشش پچ زدم:
_ آروم باش، باشه؟ مهم اینه که من فقط واسه تو خیس میشم!
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
1 11010
#پارتواقعیرمان
عروس خانواده تو مهمونی با پدر شوهرش لا..س میزنه تا جایی که با هم س.ک.س میکنن🔞
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
#part1
خودم رو از پشت، تو بغل پدر شوهرم جا کردم و شروع کردم به رقصوندن بدنم بین بازوهاش.
همین جوری که با.سنم رو از پشت به پایین تنهاش چسبونده بودم، نامحسوس داشتم با.سنم رو روی آ*لتش بالا پایین میکردم و از #تغییر_سایزی که لحظه به لحظه داشتم لا.ی چا.ک باس.نم حسش میکردم، لذت میبردم.
اوفففف! لعنت بهش! چه بزرگ و کلفت بود!
یه ذره تنم رو بالا کشیدم که مر.دونه ش*ق شدهاش دقیقاً لای رونام فرو رفت و از اونجایی که هیچی پام نبود به جز یه شورت توری گیپور، آ*لتش
مستقیماً لای چا*ک وا.ژنم از روی شورت کشیده شد.
مشخص بود که #خیسیلایپاهام رو احساس کرده چون نفسش تو سینه حبس شد و بازدمش رو
با ناله و آهی زیر لبی بیرون فرستاد.
خودمم از حس کردن اون حجم بزرگ و کلفت و دراز لای وا.ژن و رونام جوری به وجد اومده بودم
و بالا زده بودم که عملاً داشتم روی آ*لت پدر شوهرم سواری میکردم و هیچ کس برام مهم نبود.
- داری پا رو دم شیر میذاری عروس!
- وا پدر جون! من که کاری نمیکنم...منظورتون چیه؟
لباش رو به گوشم چسبوند، جوری که با هر حرکت کوچیکی لباش روی لالهٔ گوشم کشیده میشد و #داغی نفساش بیشتر ها.تم میکرد:
- من دیگه کم کم دارم از اینجا خسته میشم و دلم میخواد یه جایی برم که تنها باشیم
دستش رو روی #رون_لختم که از زیر چاک دامن لباس شبم بیرون زده بود، گذاشت و آروم آروم
دستش رو داخلتر سوق داد و #ناحیه_بیکینیم
رو با سرانگشتاش لمس کرد:
- یه جایی که فقط خودم و خودت باشیم خوشگله!
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
• 𝑯𝑶𝑻 𝑭𝑨𝑴𝑰𝑳𝒀 •
یجوری برات بخوره که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری...👄💦 •My channels: @rain_buw •P1:
https://t.me/c/2115487227/3👍 1
1 52520