cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

⚜ MADAM BOXER ⚜

روزی یک پارت تقدیم تون🍷

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
17 759
Obunachilar
-8724 soatlar
+8027 kunlar
-58930 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
. ونوس رئیس س.ک.سی و حشـ.ـری زندانی که برای ار.ضای خودش به زندانیاش وعده آزادی و کم کردن حبسشون رو میده و هرشب با زندانیای خودش س.ک.س داره. با اومدن رایمون کله گنده ای که مو به تن تمام زندانیاش سیخ میکنه میخواد اونم به تختش بکشونه که....🔥⛔️ https://t.me/+AW05VOTsSCIyMWVk https://t.me/+AW05VOTsSCIyMWVk https://t.me/+AW05VOTsSCIyMWVk #بزرگسالان🍑 #صحنه‌دار🔞💦
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
-سوتین و شرتتو جفتشو برعکس پوشیدی کوچولو! ونوس با شنیدن صدایش چنان از جا پرید که باعث شد رایمون بخندد. -برو بیرون، تو دیگه کی هستی؟ رایمون با لبخند پایین پویش زانو زد: -تو ونوسی نه؟ من پسرعمتم ونوس، تازه از امریکا برگشتم منو میشناسی! دخترک درباره ی نوه ی معروف این خاندان زیاد شنیده بود... یک پسر دورگه ی جذاب! دخترک با خجالت جلوی ممنوعه هایش را گرفت: -میشه بری بیرون پسرعمه؟ دل رایمون برای چشم های معصوم و پر خجالتش ضعف رفت. چه کوچک شیرینی هم بود! -نمیخوای کمکت کنم لباساتو درست کنی؟ اصلا این سوتین گنده چیه بستی به خودت، سینه هات هنوز کوچولوان بچه. دخترک ناگهان سرتق شد: -واسه مامانمه منم بچه نیستم بزرگم. خود عمه می.گفت ونوس دیگه بزرگ شده باید سوتین بزنه تا نوک سینه هاشو نکنه تو چش و چال پسرای ما. رایمون قهقهه زد و ناخوداگاه بود که لب های کوچک و جمع شده ی دخترک را بوسید: -کاری نکن درسته قورتت بدما بچه! بالاخره ونوس کمی خجالت کشید اما رایمون کوتاه بیا نبود. دست برد و سوتینی که برایش بزرگ بود را از تنش باز کرد و شرتی که دو برابرش بود را از پایش دراورد. یک لحظه چشمش به بین پای او افتاد و زیر لب پدرسوخته ای نثارش کرد... لعنتی صورتی بود! شرت خودش را که پایش کرد بدون بستن هیچ سوتینی تیشرت و شلوارش را به دستش داد. -اینا رو بپوش، این سوتینا برات بزرگن خودم میرم یه فنچول مناسب این نخود کوچولوها برات می.گیرم خب؟ -خب ولی به مامانم نگیا بعد ویشگونم می گیره! رایمون اب دهانش را قورت داد و نگاه از سینه ی دخترک گرفت -نمیگم جوجو، لباساتو بپوش! (چندسال بعد) -من زن نمیخوام بگیرم مامان تمومش کن! -یعنی چی پسر؟ ۳۵ سالته پس کی می خوای برام عروس بیاری؟ رایمون بی اعصاب توی موهایش چنگ زد و به سختی گفت: -میارم برات، عروست فعلا یکم بچس بزرگ که شد می گیرمش و همون ماه اول یه توله میکارم تو شکمش که بهونه ی بعدیت نوه نباشه. زن سریع به سمتش امد و با ذوق گفت: -کیه، من.میشناسمش؟ خانواده دار هست مادر؟ گول این بچه مچه ها رو نخوری عروس من باید با کمالات باشه. رایمون لبخند کجی زد...به ان دخترک تخس و شیطان اصلا کمالات نمی امد. خواست بگوید ونوس، برادرزاده ات را می خواهم و خودش را راحت کند اما همان لحظه در باز شد و خواهرش با ذوق داخل شد! -وای مامان حدس بزن چیشده! -چیشده دختر، این چه طرز وروده؟ -برای ونوس خاستگار اومده مامان، ونوس هم جواب مثبت داد! ادامــــــه رمــــــان👇🏼👇🏼 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 https://t.me/+Sr5BihOdlKAzZGE0 محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌ محدودیت سنی صددرصدی❌
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
با عصبانیت در واحد همسایه ی بی بند و بارمو زدم! -هوی بیا بیرون ببینم! چند لحظه طول کشید و بعد در باز شد در حالی که یه شرت بیشتر پاش نبود و با پوزخند نگام می کرد: -چیه همسایه، سر و صدا راه انداختی باز! نگاه گشاد شدم هنوز به پایین تنه ی بیدارش بود که از زیر شرت هم وضع و اوضاع خرابش معلوم بود. با صورتی سرخ شده چشمامو ازش دزدیدم و صدامو بالا بردم: -برو یه چی بپوش مردک روانپریش خجالت نمی کشی اینطوری میای جلوی در؟ تک خنده ی مزخرف و حال بهم زنی کرد حالم از این تیپ لش و بدن بوگندوش به هم می خورد جذابیتش هم بخوره تو سرش! -خجالت چی چیه اصن سفیدبرفی؟ جوووون سینه هاتم که انداختی بیرون برام! وق زده به تاپی که نوک سینه های بزرگمو نشون می داد خیره شدم من از عصبانیت زیاد با چه سر و وضعی اومده بودم جلوی درش؟ -گمشو مرتیکه ی هیز خوش اشتها خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم فقط اگه یه بار دیگه صدای نکره ی آه و نالتونو از خونت بشنوم زنگ میزنم پلیس بیاد جمعت کنه! بازوهای گندشو به چارچوب چسبوند و نیشخندی زد: -چیه؟ صدامو میشنوی داغ می کنی؟ میخوای تو هم بیا تو تو کفش نمونی یه حالی بهت بدیم دوتایی! یهو نمیدونم چیشد که دست بالا بردم و موهای پریشونشو توی مشتم گرفتم و کشیدم -مردک اشغال من بمیرمم به تو یکی پا نمی دم دادش در اومده بود از درد و در نهایت تونست منو ساکت کنه ولی بدون اینکه ولم کنه دستشو دور کمرم انداخت -پا نمیدی نه؟ -نوووچ! لبخند شیطانی زد: -خیلی خب پس امشب بیا خونم، پارتی خفن داریم! اگه تونستی در برابرم مقاومت کنی و وا ندی قول می دم این واحدو خالی کنم! پیشنهاد وسوسه انگیزی بود و خب... قبولش کردم! *** هاج و واج به تیپ خفنش داشتم نگاه می کردم که با خنده گفت: -ببند نیشو پشه نره توش! چقدر عوض شده بود! اون پسر ژولیده ی رکابی پوش حالا یه مرد جذاب و خوش پوش و بی نهایت سکسی به چشم می اومد -خب؟ هنوزم میخوای مقاومت کنی در برابر جذاب بودنم ونوس؟ اب دهنمو قورت دادم، داغ کرده بودم و این از من بی احساس بعید بود. وقتی مات زدگیمو دید دستشو روی پهلوم گذاشت و منو به دیوار چسبوند و خودشو بهم فشار داد -هوم دلت خواست؟ اعتراف کن که دلت الان منو میخواد ناخوداگاه از نزدیکی زیاد و نفس های داغش شونه هاشو فشار دادم صدای موزیک بلند می اومد اما ما اینجا در حال چکاری بودیم؟ -میخوام ببوسمت دخترک! نفسم لرزید اما به خودم غلبه کردم و پسش زدم با تعجب بهم نگاه کرد و وقتی بهش پوزخند زدم نگاهش پرخون شد -هه فکر کردی من این شرطو میبازم؟ اومدم از کنارش رد شم که به شدت بازومو چنگ زد و منو به خودش چسبوند: -گه توش، گور بابای شرط من الان فقط میخوام لباتو بخورم! همکاری کن ونوس! و بعد زبونشو توی دهنم فرستاد و..... https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8 https://t.me/+35Szf3M9lABmNTQ8
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
رایمون خلافکار خطرناکی که میل جنسی نداره و مردونگیش برای هیچ دختری راست نمیشه ولی با دیدن دختر کوچولویی که رییس زندانه جوری داغ میکنه که تو تایم هواخوری  وسط حیاط زندان باکرگیشو میگیره و جرش میده......‌..... 🔞💦🍒 https://t.me/+52a7Yr-YVsE2N2Y8 https://t.me/+52a7Yr-YVsE2N2Y8 جلوی زندانیا خانم رییس رو خفت میکنه و با خشونت.....🔥😱
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
_یه تازیانه هم سهم پایین تنه خوشگلت... از درد صورتشو تو هم کشید . شلاقو رو خشتکش کشیدم و به جلو خم شدم و دم گوشش پچ‌ زدم: _ البته...بین خودمون میمونه که نغوظت جسارت خیلی کارا رو ازت گرفته🔞 ازش جدا شدم و به پسری که چند سالی میشد تو کف مردونگیش بودم اما خب،دلمو زده بود ،رسیدم. این اواخر نمیتونست منو از پوزیشنای مسخره و تکراریش راضی نگه داره. میله اهنیمو بین پاش گذاشتم و اشاره زدم: _ بلند شو... حرکتی از جانبش ندیدم ،ناچار شدم صدامو بالا ببرم : _ بهت میگم بلند شو... با ترس بلند شد که همزمان صدای بلندی از خودش سر داد: _ آخخخخ... آیییی خانم رییس این چه تنبهی بود... من از صدای زجر کشیدن لذت میبردم چون طوری که من تو بچگی،تو اوج دخترونگی یه دختر معصوم زجر می‌کشیدم هیچ کدوم اون پسرا، یه درصدش هم نکشیده بودن. این زندان واسه این بود،واسه تقاص پس گرفتن... میله رو زمین انداختم. گناه داشت که دوباره ختنه میشد. نفر بعدی تازه وارد به نظر میومد. هیکل خوبی داشت.برجستگی بین پاشو میتونستم حس کنم. جلوتر رفتم و فکشو با ناخونام چنگی انداختم. _تو کی اومدی؟ با نیشخند روی لبش گفت : _ تازه اومدم... همین امروز.. صداش ارضا کننده مغزم بود. اون جَذَبَمو تو کسری از ثانیه ازم گرفت . از نظر من کاملا بی عیب و نقص بود.تموم اپشنای مورد نظرمو داشت. شایدم بهترینشو! عقب رفتم و انگشتمو از صورتش فاصله دادم و دو قدم عقب کشیدم. _خوبه... هدفت چیه؟ _ فک کنم واسه کار اومدم اینجا... از اینکه مسخره جوابمو میداد قهقهه عصبی زدم و سرمو نزدیک صورتش بردم: _ منظورت از کار، ارضا کردن منه نه؟ همه ی مردایی که اونجا بودن اولین خاطرشون با چاک سینم بود ،اما اون پسر، حتی حاضر نبود نگاه سردشو به یکم پایین تر از گردنم بکشونه. _اسمت چیه؟ _ آس پیک! دستمو رو دوتا روناش گذاشتم و لب زدم: _ اینجا جای پسر خوبا نیست .بزن به چاک! لعنتی!اون روناش... سلطان عضله بود. ازش جدا شدم که صدای همهمه به گوشم رسید. به در اتاقم نرسیده بودم که بدنم توسط دستای غول پیکرش دزدیده شد. با زمین زیادی ارتفاع داشتم و استخونام صدای خرد شدن میداد. _ولم کن وحشی...بزارم زمین.. _وقتی میزارمت زمین که مطمئن باشم از لذت جیغ میکشی و یادت نره اشتباه گرفتی که پسر خوبیم🔞 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 https://t.me/+hRP6kb2Xq75jZTc0 تا حالا دیدین یه دختر رئیس زندان باشه؟اما ونوس بود.حکومت نظامی دست اون بود و اما آس پیک!... خدای سرد بودن! مردی که سردیو تو یه اتاق به آتیش شعله ور تبدیل کرد.با یه نقشه تو زندان ونوس راه پیدا کرد . خفت رابطه با ونوسو زیر پاش له کرد اما برای پیش بردن کارش مجبور بود اون دخترو ارضا کنه...🔥
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
#پارتی_از_آینده _اون سوراخ واسه این حجم کم ،زیادی گشاده... جدی مشغول کارش بود. زدم به بازوی عضله ایش: _آهای... آرکاداش... میگم نباید اینطوری سوراخو پرش کنی... به دیوار تکیه دادم و سرمو سمتش کج کردم : _ مثل اینکه سوراخ شناس نیستی هوم؟ عصبی پلکشو رو هم فشرد: _ خانم بزار کارمو بکنم.اینا همه برقه خطرناکه... دست به سینه شدم: _ این سیمای نازک نباید بره تو این حفره ی گشاد.مثل این میمونه که یه دول موشی بره تو یه سوراخ ده سال کار کرده... انگار خنده برای اون مرد گناه بود. منحنی لبشو آروم بالا کشید و زیر لب زمزمه کرد : _لعنت بر شیطون... _لعنت بر شیطون ؟چرا به همبازیت لعنت میفرستی مرد حسابی؟ اون اصلا نمیدونست شیطون چیه.چون خودش یه پا شیطان بود که تونسته بود به زندان من راه پیدا کنه. دستشو از سیم جدا کرد و فازمترو پرت کرد زمین: _ خانم رئیس ،گفتی پاشم بیام سیمای قاراشمیش زندانتو درست کنم،یه سره حرف از سوراخ و کلفت و نازکی میزنی...نمیزاری کارمو کنم. از نبودش استفاده کردم و رو به روی سیما ایستادم. زیر لب زمزمه کردم : _ بگو با حرفام ، دلت هوس سوراخ کرده..چرا کولی بازی در میاری... ذهن کثیفی داری که هر لحظه فرمان بلند شدن میده... برای یه رئیس زندان افت داشت که نتونه از پس چهار تا سیم بر بیاد. جلو رفتم و سیما رو نگاهی انداختم.با یکم باهاشون ور رفتم . به خیالم دیگه رفته بود اما سایش نشون میداد خیلی بهم نزدیکه،طوری که میتونم برجستگی پایین تنشو رو باسن حجیمم حس کنم. لب داغشو به گوشم چسبوند و با صدایی که شهوت توش موج میزد لب زد: _ چیزی گفتی نخود فرنگی؟ 🔞 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 https://t.me/+uQGYFYbjisdjNjA0 دختری که میره رو مخ برقکاره وبا حیله های خودش اونو مجبور می‌کنه تا امتحان استخدام شدنشو تو یه اتاق تاریک و خفه پس بده...😂💦🔞
Hammasini ko'rsatish...
کوروش بزرگمهر... مرد جذاب و بشدت هاتِ متاهلی که به اصرار زنش، دختربچه ای رو صیغه میکنه تا براش بچه بیاره ولی با دیدن زیبایی دختره و بدن سکسیش هوش از سرش میپره و...🤤💦🔥 با وجود متاهل بودنش، عاشق دختربچه ای میشه که بچه اش رو حامله هستش و...🔞💯❌ https://t.me/+3BLTV4ucpAsxYWJk https://t.me/+3BLTV4ucpAsxYWJk
Hammasini ko'rsatish...
عـــروس صیغه

https://t.me/raysharoman

بر اساس زندگی واقعی 🌤 • • • پایان خوش

_زن دسته گُـلِتو به خاطر اون دختره‌ی بی حیا میخوای طلاق بدی نــه؟! زندگیت حیفه نامور...پشیمون میشی! صدای قاطع و مطمعنش همچون خنجری در قلبم فرو می‌رود: _مطمعن باش پشیمون نمیشم! این لقمه رو تو برای من گرفتی مامان...صد بار گفتم دوسِش ندارم ، نمیتونم همسفرش بشم! با هزار و یک خط و نشون کاری کردی از رَستا جدا بشم و آفاقو بگیرم...دیگه نمیکشم! مرا میگفت لقمه؟! منی که سه سال بود همسرش بودم و تمام تلاشم را برای خوب شدن زندگی‌امان کردم؟! زندگی با من آنقدر سخت بود؟! لابد بود دیگر...که شوهرم اینگونه رنج کشیده و منزجر از سالهایی که با هم زندگی کرده بودیم حرف میزد. لبخندم تلخ و غمگین روی لبم آمد. چقدر شنیدن حرفهایش درد داشت. بعد از سه سال زندگی مشترک ، اینهمه بی انصافی کمرم را شکست! _نامرد شدی نامور...این دختر اینهمه سال همه کار کردی جیکش در نیومد...نباید اینطوری جوابشو میدادی! https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
Hammasini ko'rsatish...
👍 3
00:03
Video unavailable
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم. مرد مذهبی‌ای که ازم ۱۳ سال بزرگتره! کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره! حتی بهم نگاه هم نمی‌کرد ولی با دلبریام یه شب هورمون‌های مردونه‌اش رو به بازی گرفتم و… https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.36 KB
این هفته پارت یه ماه رو داریم تو vip🫶
Hammasini ko'rsatish...
🔥 6