ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی
به فُتوایِ این احقر المُحاط:رشاء دربطن حوت، احوط است. مسعود بابالحوائجی
Ko'proq ko'rsatish4 377
Obunachilar
+124 soatlar
+417 kunlar
+16430 kunlar
Post vaqtlarining boʻlagichi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Nashrni tahlil qilish
Postlar | Ko'rishlar | Ulashishlar | Ko'rish dinamikasi |
01 ☝️
👇👇
وز معجزات «قهوه»
حکایتی تاریخی بگویم برایتان از معجزات قهوه:
«ابن علان» از ادبا و مفسران بزرگ شافعی و شارح بزرگ صحیح بخاری بود، کسی که هجدهسال بیش نداشت که به مقام إفتاء نشست.
اصحاب تراجم حکایت جالبی از عشق او به قهوه ذکر کردهاند او در آغاز قرن قرن یازدهم میزیست همان زمان که در سال ۱۰۳۹م سیل عظیمی در مکه آمد که نه تنها چهارهزار نفر را غرق کرد بلکه کعبه کاملاً تخریب شد، شریف مکه دستور بازسازی حرم را داد
دور مسجد الحرام پردهای کشیده بودند و بنایان مشغول بازسازی بودند، این شیخ ابنعلان هم نذر کرده بود شرحش را بر کتاب صحیح بخاری درون مسجدالحرام بنویسد، آن مدت چون کارگران و بنایان مشغول کار بودند این شیخ دقیقا میرفت داخل کعبه که دیوارهایش فرو ریخته بود و آنجا مینشست و با «دلّه»ی عربی قهوهاش را دم میکرد و مینوشید و شرح صحیح بخاریاش را مینوشت.
تا اینکه حاسدان و دشمنانش نزد شریف مکه سعایت کردند که این شیخ، کعبه را به قهوهخانهاش تبدیل کرده.
شریف مکه هم سخت برآشفت و دستور داد به حبس و زندانیاش کردند.
شیخ هم در زندان مشغول قرآن و توسل شد مگر کز این بند و بلا برهد. دست بر قضا همان شب نخست حبس، شریف مکه برخاست در قصرش نماز مغرب به جای آورد دید چار ستون قصرش میلرزد، پنداشتند که زلزله آمده، اما دیدند فقط قصر شریف است که میلرزد، وزیرش را احضار کرد و جویای موضوع شد، وزیر گفت: این از کرامات شیخ ابنعلان است.
دستور داد که الساعه آزادش کنند، فردای آن روز حسودان و دشمنانش دیدند در کعبه مشغول به طواف است و نه تنها شیوهاش را تغییر نداده بلکه در کعبه نشست و نوشتن کتابی مفصل را آغازید به نام:
((القَوْل الْحق وَالنَّقْل الصَّرِيح بِجَوَاز ان يدرس بجوف الْكَعْبَة الحَدِيث الصَّحِيح)) که شامل دلایل و اقوال بسیاری است که خواندن کتاب و درس در داخل مکه نه تنها جایز است بلکه ممدوح نیز هست.
این داستان در آن زمان مشهور به معجزهی «قهوه» شد. | 1 239 | 29 | Loading... |
02 داستانی ☝️ تاریخی از معجزات قهوه
👇 | 506 | 4 | Loading... |
03 ☝️
👇👇
در سال ۱۹۶۲م سینمای مصری فيلم متمایزی عرضه کرد با نام (الفرسان الثلاثة) يا «سه شوالیه» که تحولات اجتماعیِ جوامع رو به توسعه رو در شخصیت سه بازیگر این فیلم نشان میداد.
محور داستان یک وکیل و روزنامهنگار به نام «صالح»در قاهره است که بسیار آرمانگرا و رادیکال است که از اصول بنیادگرایانهی خود به هیچ وجه قصد کوتاه آمدن ندارد. مقالاتش را به شکلی سخت جدی در روزنامهای به نام(( أضواء الفضيلة)) يعني«پرتوهایی از فضائل» چاپ میکند و هر چه هیأت تحریریه به او گوشزد میکنند که این عقاید بین مردم و عوام طرفدار ندارد و روزنامه در حال زیاندهی است و تودهها از طنز و شوخی و موضوعات مستهجن بیشتر استقبال میکنند تا این مقالات جدی؛
اما"وکیل صالح" اعتناء نميکند، در خانوادهاش هم کاراکتر مشابه و سختگیرانهای دارد چندان که میخواهد دختر جوانش را به عقد شیخ پیری درآورد که در خانهاش کلاسهای اخلاق برگزار میکند با اینکه دختر عاشق پسرعموی خودش «نبیل» است.
داستان به همین روال کُند و منطقیاش پیش میرود تا یک روز خبر میآورند که یکی از آشنایان این آقای وکیل که زنی صاحب کاباره بوده از دنیا رفته و چون وارثی نداشته وصیت کرده کابارهی بسیار پر رونقاش به وکیل صالح برسد به شرط اینکه خود او مدیریت کاباره و کازینو را به عهده بگیرد.
اینجا دیگر جرقهی تحول آقای وکیل صالح آرمانگرای رادیکال است؛ ابتدا میخواهد با همان أصول اخلاقی کاباره را مدیریت کند نام کابارهی شبانه را میگذارد«ملهى الفضيلة والاحتشام» یعنی((کلوپ فضیلت و مهتری)) و دستور میدهد که رقاصههای آن نقاب بزنند و مشروبات بدون الکل سرو شوند؛!
اما طولی نمیکشد که با افت مشتریان مواجه میشود و میبیند که منطق سود و درآمد از منطق فضائل اخلاقی پیروی نمیکند، نقطهی تحول وکیل با اخلاق در همین کمدی سیاه است نه تنها عقایدش بلکه شخصیتش هم دستخوش منطق رفاه و لذتجویی میشود و دمخور رندان و خوشباشان کابارهاش میشود چنان که در ویدئوی بالا میبینید از همسر و خانوادهاش فرار میکند تا به معشوقهها و عیش و عشرت تازهیافتهاش برسد.
و چنین فرجامی از طعنههای مکرر تاریخ است و سرنوشت تمامی ایدئولوژیهای تمامیتخواهی که تمام حقیقت را در انحصار مطلق خود میبینند تا روز موعودی که قدرت و سرمایه به آنها رو میکند و از اینجا به بعد ادامهی داستان را همه از حفظیم و در «مزرعهی حیوانات» ارول خواندهایم که حقیقت چگونه رقاصهی کلوپ تأویلات کاپیتالیستی میشود و در بارگاهش نخستین چیزی که قربانی میشود اخلاق است. | 779 | 21 | Loading... |
04 اندککی از این ☝️فیلم مصری محصول
۱۹۶۲ سینمای مصر
👇👇👇👇 | 600 | 13 | Loading... |
05 ☝️
👇👇
بین عراقیها و سوریها سر داستان اين ترانهی زیبای محلی، اختلاف است و هر کدام آن را آهنگ محلی خودشان میدانند:
خوانندهی سوری«میادة بسیلیس»که خودش از اهالی حلب و معروف به[صوت حلب] بود تقریباً در کلمات این اجرا هر دو داستان را گنجانده.
روایت عراقیها این است که:
یک مطرب بغدادی خوش آواز و مشهوری بود که بچهدار نمیشد، برای همین از روستاهای اطراف، سرپرستی یکی از فرزندان خانوادهی فقیری را به عهده گرفت و اسمش رو هم «حسن»گذاشت، تا وقتی که پسر بزرگ شد و به دانشگاه رفت، روزی یکی از آشنایان برای "حسن" موضوع را برملا میکند که این مطرب و زنش پدرومادر اصلی تو نیستند.
حسن میآید و با ادب تمام از مطرب و مادرخواندهاش تشکر میکند و اجازه میخواهد به نزد پدر و مادر واقعیاش برگردد.
با رفتن او، آن مطرب، سخت افسرده میشود و نوازندگی و خواندن را کنار میگذارد، تا اینکه والی شهر کز ماجرا و افسردگی مطرب باخبر شده بود مجلسی ترتیب میدهد و به او میگوید صدا و هنر تو متعلق به همه است و راضیاش میکند که دوباره ساز به دست گیرد و بنوازد، میگویند مطرب کلماتی را خواند که برخی از آن در این ترانه آمده:
ربیتک صغیرون حسن، لیش انکرتنی لیش اهجرتنی
یعنی از کوچکی تو را من پرورده بودم چرا مرا ترک کردی؟
وشلون انام الليل حسن ونت ع بالي يا حسن
حسن! شبها چطور بخوابم وقتی همهاش تو در فکر منی.
اما سوریهایها میگویند این ترانه رسمی است که در مجالس عروسی اهالی حلب برگزار میشود به این ترتیب که مادر عروس نام چندتا از خواستگاران دخترش را میآورد که دخترم:
إجای (حسن یا عمر یا علی) یخطبک یا بنتی
یعنی دخترم بیا که حسن یا علی به خواستگاریت آمده
دختر جواب میدهد:
ما بدی حسن، ماما ما بدی [ یعنی مامان من حسن را نمیخواهم چون او بیحب الفتن= او فتنهگر است] تا اینکه مادر اسم داماد اصلی را میبرد و از دخترش «بله» را میگیرد.
اما دو جمله در ترانه هست که عراقی بودن داستان ترانه را تقویت میکند آنجا که میگوید:
وعیونک الحلوین حسن موزار إصابتنی
میگوید: حسن چشمان زیبایت مثل «موزار» مرا کُشت؛
حالا «موزار» چی بوده؟ نوعی تفنگ آلمانی رایج در اون ایام نزد عراقیها بوده که همین ریشتراش موزر و دیگر برندهای آلمانی با همین اسم مشهور شدند.
آخرش هم اون مطرب دلسوخته نفرینی میکند که:
واللي سعى ابفرگاک حسن
یوقع بناری.
یعنی آنکه تلاش کرد که منو به هجران تو مبتلا کند الهی که او هم مثل من، در چنین اتش فراقی دراُفتد. | 1 160 | 36 | Loading... |
06 این ترانه☝️☝️ بسیار زیبا از «میادة» خواننده سوری را بشنوید که عراقیها و سوریهایها بر سر آن دعوا دارند و هر کدام برایش داستانی محلی دارند که ثابت کنند ترانه متعلق به آنهاست که در زیر نوشتهام👇
👇👇👇 | 1 074 | 49 | Loading... |
07 ☝️
👇👇
«آدونیادا»
اثر جدید شعری أدونیس:
"آدونیادا" واژهایست که آدونیس در ۹۲سالگیاش به فرهنگ لغت عرب افزوده و اين دیوان حماسی شاعر است که تلفیقی از نام خود او: "آدونیس"و"ايلياد"ست.
اما مگر در دههی نوَدِ زندگی کسی میتواند شعر حماسی گوید آنهم در قالب ایلیادی که ادیسهی روح شاعر خویش است؟
أدونیس اما دست بدین آزمون زده، از هومر و ویرژیل وکهنالگوهای حماسی جهان آغازیده تا مگر عرب را به روح حماسی خودش برگرداند؛
دلوها بر ژرفا و مخزن غنی واژگانیاش افکنده و علیه کشتار و ویرانی و زشتی جهان و ابتذال انسان و تخریب زیستبوم او و در کل علیه پوچی هستی فریاد کشیده است.
منتقدان گفتهاند:"شعرهای این مجموعه اشاراتی به پسافاجعههای سوریه و پساداعش است."
من نمیپذیرم چرا که شعر آدونیس هماره فراتر از امور سیاسی ابتذالِ بلافصل امر روزمره بوده است.
شعر آدونیس همیشه اسطورهی خدایانی است که در دل ویرانی چون پیامبری رانده شده از دربار خدایان از گنجینهی واژگانش میزایاند.
در آغاز همین مجموعه(ص۵) میگوید:
الاساطیر مجروحة
و أنا لست الا دما
يتدفق منها.
میگوید: اسطورههای من(که همان منبع زایش شعری اوست) هماره زخمین بودهاند، و من چیزی نیستم جز خونی کز آنها فواره میزند.
حماسهی«آدونیادا» یک معراج زبانی زیگزاگ است؛ عروج به الوهیت زبانیاش و زیگزاگ آن زبان به سمت ابژهی دوزخی این جهانی که باید زبانش مرهم آن باشد.
زبانی که یکسره آکنده از تصاویر و آبشاری از استعارههای بیبدیل است میگوید اینجا به زخمی لاعلاج بین او و الوهیت بدل شده که شفایی بهرش متصور نیست.
[بيني وبين الألوهة جرحٌ لا شفاءَ منه]
وقتی از جنگ میگوید: که همهجا فراپشت خود برهوتی به جا میگذارد:[إنّها الحربُ تصنعُ صحراءَها] بلافاصله میگوید برای شعلهور شدنش فقط سه عنصر کافی است:
[آدم و حواء و يك سيب]
"آدونیادا" پرسش از وجود است و دلیل اینکه ما چرا پرسهزنِ این دیار نابود گشتهایم؟
ادونیس در این پرسش خود رخ پنهان میکند و میگوید: میبینی انگار ما میآییم و میرویم فقط برای اینکه افسون و افسانهی هستی تداوم یابد![لكي يتواصلَ سحرُ الوجودِ]
افسونی که این کمدی وحشیانه را میتواند «انسانیزه» کند
سحرٌ يؤنسنُ وحشيةَ المهزلهْ
این آزمون زبانی دلربای "آدونیادا"ست که میگوید: نوشتن نه با سر، بلکه راست نمی آید جز با عربدهی دلخراش و نالهی حسرتبار تن.
مینویسد: آن خدای واحد و کثیر،
آدمی زخم و لختهای است که در رگ جهندهی او گیر کرده.
در چیستی و چرایی این آفرینشاش میگوید:
او فرزندانش را آفرید،
نه برای آنکه عشق ورزند، یا شاد باشند و ابداع کنند، بلکه صرفاً از اینرو که او را بپرستند.
سپس در رخسارهی این پرسش خیرهوارش پنهان میشود: کای متعال: آسمان را چه نیاز به پرستندهای که برده و عبد خویشاش بیند؟
خلاصه فقط شمهای از این حماسه "آدونیادا" گفتم که مگر اهل ترغیب را رغبتی پدید آورم به خوانش این حماسهسرای پیر عرب. | 869 | 13 | Loading... |
08 معرفی «آدونیادا» اثر جدید أدونیس شاعرِ آوانگارد عرب در جهان معاصر
👇👇👇 | 815 | 3 | Loading... |
09 دانلود از لینک زیر که کانال وزین تاریخ فرهنگی و الهیات..... است👇👇
https://t.me/cultureforhumiliated/715 | 1 146 | 74 | Loading... |
10 ☝️
👇👇
امشب فیلم«عمر»را از «هانی ابوأسعد» کارگردان فلسطینی ساکن هلند دیدم لینک دوبله فارسی آن را در زیر میگذارم که شما هم ببینید.
از نظر من فیلمهای «هانی ابوأسعد» که به موضوع "مقاومت" میپردازد اغلب نزاع فلسطینان با اسرائیل را، به نزاعی درون خود فلسطینیها تبدیل میکند، در حقیقت تعویق همهی راهحلها را به ژن اجتماعی و فرهنگی فلسطینیان فرومیکاهد و سکانسهایش را باید آسیبشناسی مقاومت در نظر گرفت.
به دلیل همین زیرپا گذاشتن خط قرمزها و تابوهای مقاومت در بین خود فلسطینیان اصلأ شخصیت محبوبی نیست.
در همین فیلم«عمر» صحنهی خیلی کوتاهی است که"عمر"قهرمان فیلم بوسهی کوتاهی با نامزدش نادیا رد و بدل میکند؛ یک معلم فلسطینی این فیلم را برای دانشآموزان دبیرستانی در فلسطین پخش کرد، جوانان فلسطینی وقتی این صحنه را برای خانوادههای خود تعریف کردند،والدین بسیاری از فلسطینیها به مدرسه هجوم بردند تا معلم را به قتل برسانند تا اینکه پلیس رسید و معلم نگونبخت را از مرگ حتمی نجات داد.
همین کارگردان فیلم قبلیاش «سالن هدی» بود که موضوعش استثمار جنسی اسراییل و اغفال دختران فلسطینی در یک سالن آرایش زنانه بود تا آنها را وادار به همکاری و جاسوسی علیه فلسطینیان کند؛ این فیلم نیز فلسطینیها را آزرده بود که چرا کارگردان به جای پرداختن به کلیشههای سینما مقاومت مثل اشغالگری فلسطین، به این پرداخته که دختران و زنان فلسطینی در دام اطلاعاتی میافتند تا جایی که نشان میدهد آنها را در آرایشگاهی بیهوش و در آغوش مردی میخوابانند و از آنها عکس تهیه میشود تا اگر همکاری نکردند علیه آنها استفاده شود.
چیزی که در فلسطین دوبار"هانی ابوأسعد" را با کمپین محکومیت مواجه کرد و متهم شد که به زنان و اسرای فلسطینی توهین کرده است.
در فیلم «عمر» هم باز شاهد چنین شیوهای هستیم که کارگردان قصد ندارد به سپیدنمایی جامهی مقاومت و عملکردش بپردازد اما اینجا به جای دختران و زنان، اینبار مردان و عیوب جامعهی مردسالار را زیر لنز انتقادی دوربین خود بُرده است؛ از سویی نشان میدهد سه دوست صمیمی فلسطینی که به عملیاتهایی علیه سربازان اسرائیلی دست میزنند؛ اما در شیوهی زندگی خود از خیانت در حق همدیگر و حتا نامزد یکدیگر در امان نیستند و از میان همین سه نفر یکی با نیروهای امنیتی اسرائیل همکاری دارد و تله و کمین عملیات سهنفرهی بعدیشان را لو میدهد، و دوتای از آنها در دام عشقی خواهر رفیق سومشان یعنی «نادیا»افتادهاند که همان فرد جاسوس یعنی "امجد"، سعی میکند "نادیا" را متقاعد کند که این «عمر» بوده است که با اطلاعات اسرائیل همکاری کرده و عملیات تله لو رفته تا "نادیا" را نسبت به "عمر" بدبین کند و حتا پیش از ازدواج و موافقت خانوادهی دختر، «نادیا» را از خود باردار میکند تا رقیب عشقیاش عمر را از صحنه حذف کند. از طرفی هر سهی آنان، چنان از تابوهای مردسالارانه و مجازات خانواده و جامعهی خود هراس دارند که آنها را تا حد همکاری با اسرائیل سوق داده است.
«هانی ابوأسعد» در برابر انتقادات از فیلم خود در داخل فلسطین در مصاحبه با «القدس العربی» گفت که:
اشغالگران از همین شکاف تابوهای جامعهی فلسطینی بهرهبرداری میکنند و بخشی از جامعهی ما به جای سرزنش مجرم، قربانی را سرزنش می کند و به جای اینکه عصبانیت خود را متوجه اشغالگران کند، خشم خود را متوجه دختری می کند که مرتکب اشتباه یا اغفال شده است. ما باید این بحث را باز کنیم تا خودمان را تقویت کنیم و ضعف خود را برطرف کنیم.»
فیلم را با دوبلهی فارسی آن از لینکی که در زیر میگذارم میتوانید دانلود کرده و ببینید: 👇
👇👇👇 | 1 158 | 42 | Loading... |
11 دربارهی این☝️ فیلم «عمر» از سینمای فلسطین نوشتهام بخوانید
و لینک دانلود فیلم با دوبلهی فارسی را هم در زیرِ فرسته گذاشتهام توصیه میکنم ببینید:👇
👇👇👇 | 873 | 25 | Loading... |
12 ☝️
👇👇
مجلهای مصری به دستم افتاد مربوط به سال۱۹۲۷م که پر از کاریکاتورهای فکاهی با طنزی قوی است؛
جالب است بدانید تابستان این سال در مصر معروف شد به«احتلال البعوض» زیرا فوج پشهها به قاهره حمله کرده بودند انگار که این شهر در اشغال پشهها درآمده بود.
کاریکاتورهای مجله را باید نقدی دوجانبه به راهکارهای اجتماعی سیاستمداران آن دوران بدانیم.
کاریکاتورها اظهارات مسئولان را دربارهی مقابله با پشه به نیش نقد کشیدند،
در زیرنوشتِ تصویر نخست از سمت راست میبینیم مسئولی گفته:
(اضرب البعوضة بيدك على وجهك)
يعني:
با سيلي به صورت خود پشهها را بکشید.
کارتون دوم و سوم نشان داده که گفتهاند:
(البسي الناموسية من السلك)
یعنی:
در مقابله با پشهها پشهبند سیمی یا توری به سر کنید و راه بروید.
سومی گفته:
(احمل صینیة عليها كتاكيت تلتقط البعوض)
يعني يك سینی روی سر بگذارید با چند جوجه تا پشهها را شکار کنند.
چهارمی گفته:
(ورایي طبق فيه حلاوة للناموس)
يك قاشق بلند بر دوشش گذاشته و فلش زده که پشهها به شیرینی قرار گرفته در قاشق مراجعه کنند.
و پنجمی دمب خرش را به جعبهی یخ و هوایی وصل کرده که پشهها را با باد کون خر بتاراند.
اما برای اینکه بدانید این کاریکاتورها نیش و نقدی دوجانبه داشت به کاریکاتور دوم در صفحه بعد مراجعه کنید که مربوط است به:
(اقتراحات لحمایة الجنس اللطيف)
يعني پیشنهاداتی که برای حمایت از جنس لطیف یعنی زنان در آن دوران داده میشد، دورانی که پوشش حجاب در مصر کاملآ آزاد و اختیاری بود و هنوز اخوانیها و شیوخ الازهر قدرت و نفوذ لازم را به دست نیاورده بودند.
در کاریکاتور اول این صفحه میبینیم:
(رکبي على رأسك ستارة لارخائها...)
يعني:
پرده کرکرهای به سرت وصل کن هرجا با مردی در راه برخوردی پرده را بکش.
دومي:
(و ضعي على صدرك لوحا من البلور...)
يعني:
مثل ماشينها بلورى روی سر و سینهات نصب کن که مانع دستبرد هوا و متعرضها بشود.
به سومی توصیه میکند:
(اربطي شنطتك برجلك لكي...)
يعني:
كيفت را با زنجیر به پایت ببند تا جیببرها آن را ندزدند.
در چهارمی توصیه شده:
(وضعي في خصرك اسلاك الشائكة..)
يعني:
به کمرت سیم خاردار ببند تا دست متجاوز به سمتت دراز نشود.
در پنجمی میبینیم:
(واعملي للحذاء شوكة تضربين بها..)
كه توصیه میکند شاخکی روی کفش زنها نصب شود که اگر در مهمانیها مردی پایش را از زیر میز سمت پای زن دراز کرد، زن با آن شاخک به حسابش برسد.
و در تصویر نهایی میگوید:
(ضعي على صدرك شارة الموت...)
يعني زن روی سینهاش علامت خطر مرگ بکشد تا مردان از نزدیک شدن به او احساس خطر کنند.
شاید توضیح بیشتری نیاز نداشته باشد، اگر آن روزها این نوع از کاریکاتورها صرفاً طنز بود، امروزه با قدرت گرفتن افکار سلفیها شاهدیم که به واقعیتی اجتماعی-فرهنگی تبدیل شده. | 1 025 | 6 | Loading... |
13 توضیحکی از این ☝️ کاریکاتورها در مجلهای مصری👇
👇👇👇 | 964 | 6 | Loading... |
14 ☝️
👇👇
نقد یک باوری که هنوز بین عربها وجود دارد که از نظر من قطعی و صحیح نیست و به اصطلاح منطقی استقراء ناقص است:
أما این دسته معتقدند که از شگفتیهای تاریخی یکی هم این بوده که هر کس با نام «ابراهیم»به قدرت رسیده دوران زمامداری خود را به پایان نرسانده؛ نمونههای تاریخی چندی را هم برای اثبات این قاعده برمیشمرند برای مثال:
۱)ابراهیم بن ولید در عصر اموی که پس از برادرش، قدرت را به دست گرفت، ملقب به مخلوع شد چرا که سه ماه بعد، توسط مروان از قدرت خلع شد.
۲) ابراهیم بن محمد معروف به ابراهیم امام برادر منصور عباسی که توسط مروان دوم در حران حبس و با شکنجه کشته شد و حکم به برادرش سفاح منتقل شد.
۳) ابراهیم بن مهدی ابو اسحاق که برادر خلیفه عباسی هارون بود، به دلیل بزرگی جثه و سیهچردگیاش معروف به التنین بود، که در بغداد پیش از مأمون با او بیعت کردند اما توسط مأمون عزل شد.
۴) ابراهیم بن عبدالله بن الحسن برادر نفس زکیه مسعودی نوشته که به بصره ظهور کرد اهالی اهواز و فارس و دیگر شهرها دعوتش را لبیک گفتند،از بصره با لشکریان بسیاری از زیدیه و معتزله و علویان راه افتاد اما منصور وی را در نزدیکی کوفه شکست داد و پس از برادرش او هم به قتل رسید.
۵) ابراهیم المتقی بالله از آخرین خلفای عباسیان بود که وی نیز با دسیسه کشته شد.
۶) ابراهیم الواثق که در مصر حاکم بود با انتقال حکومت ممالیک به مصر به قتل رسید.
۷) ابراهیم بن اغلب از مشهورترین حاکمان دولت اغالبه یا همان بنیاغلب در تونس و شمال آفریقا بود چنانچ دچار تشویشهای عصبی بود که دست به کشتار وسیعی زد و چون مظالم او فزونی گرفت توسط معتضد عباسی خلع و روانهی سیسیل شد.
در امپراتوری عثمانی نیز
۸) ابراهیم اول نوزدهمین خلیفه عثمانی پس از مرگ برادرش سلطان مراد چهارم، که هیچ فرزندی از خود بر جای نگذاشت، جزیره کرت را فتح کرد، اما شورش جانیچران علیه او منجر به برکناریاش شد.
۹) ابراهیم پاشا نخستوزیر امپراتوری عثمانی که در جنگهای بسیاری خلیفه عثمانی را همراهی کرد در نهایت با دستور وی اعدام شد.
۱۰) ابراهیم بیک از مملوکان ابوالذهب که به قدرت رسید سرانجام پس از لشکرکشی فرانسه و برکناری او توسط محمد علی پاشا در سال 1805 هجری قمری به شام گریخت.
۱۱)در دولت یعفوریان یمن ابراهیم بن ابی یعفور ادعای خلافت کرد و توسط مخالفان کشته شد.
۱۲)از امامان یمن، ابراهیم بن تاج الدین است که با ملک مظفر، پادشاه تعز جنگید و در جنگ شکست خورد و در تعز زندانی شد و پس از آزادی از زندان، با دختر ملک مظفر ازدواج کرد.
۱۳)رئیس جمهور ابراهیم بن محمد الحمدی سومین رئیس جمهور یمن بود که تقریباً سه سال و پنج ماه به طول انجامید، یمن شاهد رنسانس اقتصادی و فرهنگی شد که به ترور وی انجامید
۱۴)ابراهیم بره ماینسارا، رئیس جمهور نیجریه در سال 1999 توسط اعضای محافظانش ترور شد.
۱۵)ابراهیم بابانگیدا رئیس جمهور نیجریه که سرانجام مجبور به کناره گیری شد.
۱۶)ابراهیم روگووا، رئیس جمهور آلبانی، در سال 2005 در حالی که هنوز سر کار بود بر اثر سرطان درگذشت.
۱۷)رئیس جمهور مالی، ابراهیم بوباکار کیتا، در سال 2020 سرنگون شد و در سال 2022 درگذشت.
۱۸)اولین رئیس جمهور مالدیو، ابراهیم نصیر، در سال 1978 استعفا داد.
۱۹)ابراهیم عبود، رئیسجمهور سودان در سال 1964 پس از میلاد توسط یک انقلاب سرنگون شد.
۲۰)حتی در میان حاکمان مسیحی، اشخاصی که نامشان ابراهیم بود یا کشته شدند یا از قدرت خلع شدند
مانند آبراهام لینکلن.
اما در حال حاضر:
۲۱)ابراهیم سولیح، رئیس جمهور مالدیو، همچنان در قدرت است
و نیز:
ابراهیم ترائوره، رئیس جمهور بورکینافاسو همچنان در قدرت مانده است.
که ظاهراً از قرار چنین قاعدهی موهومی باید شاهد فرجام آنها نیز باشیم.
°• اما چنانکه میبینید استقراء ناقص که به قول منطقیها مفید علم نیست، اما هنوز میتواند مستمسک تولید خرافات شود و حتا به عنوان قاعدهی کلی معرفی شود. گرچه شاید بتوان با تفحص و استقرایی دیگر کسانی را با همین نام بین زمامداران کشورهای مختلف در تاریخ یافت که بدون مشکل حکومت خود را به پایان بردهاند و اگر هم چنین نباشد آمارهای پیشین نمیتواند مبنای کلی رخدادهای آینده قرار گیرد که هر موردی باید با شرایط خود تطبیق داده شود.
اینگونه است که تاریخ هم میتواند رهزن باورهای غیر علمی و خرافی قرار گیرد. | 3 743 | 114 | Loading... |
15 توضیح و نقدی بر ادعای این متن☝️ از یکی از کانالهای عربی
👇👇 | 1 662 | 23 | Loading... |
16 یکم خرداد روز ملاصدرا نامگذاری شده؛
«کریستین ژامبه» که اخیرا به عضویت آکادمی معتبر فرانسه انتخاب شد، اصالتا عرب الجزایری است،که بیشترین مطالعات او در زمینه فلسفه صدراست؛ او پس از شور و شر گرایش چپ مائوئیستی در جوانیاش،در زمرهی شاگردان ممتاز هانری کربن درآمد و تا امروز با رویکرد استاد نامدارش به فلسفه صدرا و فیلسوفان اشراق پرداخته؛ دوسال پیش هم در چنین روزی به ایران آمد و جایزه حکمت صدرا را دریافت کرد.
شاید مهمترین کتاب وی در این زمینه:«کنش هستی: فلسفهی وحی در ملاصدرا» باشد.
او در مقدمهی این کتاب دلایلی علیه این دیدگاه آورده که: چرا ملاصدرا چیزی برای علم و دورهی مدرن ندارد؛ به تعبیر دیگر چرا آبشخورش تنها در خاک متافیزیک ریشه دارد و صرفا موضوعی برای مطالعات فاضلانه و تاریخ فلسفه است؛نوعی کنجکاوی دانشورانه یا حتی یک کالای نمایشی عتیقه و مهجور که مناسب موزه است.
برخلاف مورخان فلسفه عرب که متون این جنس از فلسفه را در فارابی و ابنسینا و کندی و ابنطفیل و ابنرشد محدود کرده و سنت فلسفی را زیر خروارها شن از تفاسیر تکراری بیحاصل دفنشده میبینند،درست به همان شکل که متافیزیک غربی در ایدئالیسم آلمانی قرن نوزدهم به پایان رسید.
آخرین حلقهی این فیلسوفان عرب شاید «محمد عابد جابری» بود که در مورد آنچه فلسفهی ابنسینا و فلسفه اشراق نامیده شده تعبیر «عرفان غیرعقلانی» را به کار برد.
ژامبه تمام تلاشاش دفاع از کنش هستیشناسانه صدرا در برابر چنین رویکردی است که به تعبیر فوکویی میشود روش او را دیرینهشناسی و تبارشناسی فلسفه صدرا نامید، اما نتیجهی این مطالعات نه لزوماً فلسفهای مدرن بلکه محصول کار ژامبه به هرمنوتیک معنوی و عرفانی ختم شد که از قبیل همان تئوسوفیای کُربنی است، به زعم ژامبه الهیات صدرایی یک علم دیالکتیکی صرفاً در حوزهی اعتقادات است که آغشتهی روایت یونانی هم شدهاند، فیلسوفانی از قبیل صدرا که مابعدالطبیعه را صرفا مدخلی به فلسفهی حقیقی میدانند، ناخواسته ابن فلسفه را به نشیب اخلاق و تعالی و ابعاد روحی و مرگ و معاد لغزاندهاند.
مثلاً اگر به فهم ازادی از منظر صدرا بنشینیم بیتردید در بافت مدرن غربی آزادی به تضاد میرسیم،چرا که آزادی در نگرگاه صدرایی، به الگویی از تجربهگرایی معنوی ختم میشود که تجلی و اوجاش همان ادبیات صوفیانه و عرفانی است.اما صدرا این عتیقهجات شناختی را برای درک التزامات اسلامی و بنیاد هستیشناختیاش به کار میگیرد، که او آن را «ساختگشایی» از سیاست گفتمانی صدرا نسبت به اعتقادات اسلامی مینامد، به همین دلیل هم در مقدمهی کتابش تصریح میکند که:
هر تلاشی برای توجیه مدرن بودن علم یا فلسفه اسلامی، کاملاً بیوجه و همردیف با تناقض لفظی است و تنها با ریتم خود و قطعیتهای مستقل خودش است که به حیاتش تا زمانهی ما تداوم بخشیده؛ به موازات تمامی منازعاتی که اسلام سیاسی، اسلام معنوي را در خون غوطهور کرده است. | 1 521 | 24 | Loading... |
17 به مناسبت یکم خرداد
روز ملاصدرا
به کتاب کریستین ژامبه فیلسوف عرب الجزایری نگاهی انداختهام
👇👇 | 1 347 | 18 | Loading... |
18 ☝️
👇👇
دیدم از اریک دورشمید «Erik durschmied» نویسنده، کارگردان و استاد تاریخ نظامی و خبرنگار اتریشی چهار کتاب به عربی ترجمه شده که جهان فارسیزبان به آنها نپرداخته؛ نیویورک تایمز نوشت:«او بیش از هر ژنرال زندهای جنگ دیده است» او که الان در سن ۹۴سالگی است به عنوان خبرنگار جنگی از جنگ ویتنام تا جنگ ایران و عراق تا جنگ افغانستان در صحنههای جنگ به طور زنده حاضر میشد و گزارش میداد،دورشمید با بسیاری از شخصیت های بین المللی از جمله جان اف کندی ، سالوادور آلنده ، دیوید بن گوریون و صدام حسین مصاحبه کرد. به عنوان فیلمبردار هم فیلمهای مستندی از جنگ و کشورهای متعدد از چین تا روسیه و کامبوج تهیه کرده، و کتابهای که نوشته به دوجین زبان ترجمه شدهاند.
از او به عربی:.«همس الدم» یا پچپچهی خون ترجمه شده که ماجراهایی مربوط به انقلابها و شورشها و خیانت و شکوه مرگ است.
کتاب دیگرش:«عامل المناخ» یا تغییرات اقلیمی است،یا اینکه طبیعت چگونه در تغییر مجرای تاریخ دخالت میکند.
اثر دیگرش:«ابطال مجهولون» یا قهرمانان گمنامی که در تغییرات تاریخی نامی از آنها برده نشده است.
و کتاب دیگر وی:
«دور الصدفة والغباء في تغيير مجرى التاريخ العامل الحاسم»، یعنی: نقش تصادف و حماقت به عنوان عاملی تعیین کننده در تغییر مسیر تاریخ است.
این کتاب با این جمله از میچیو آغاز شده
«كان سلسلة طويلة من المفاجآت التي بدت حتمية عند استعادة الأحداث الماضية».
یعنی «تاریخ مجموعهای از اتفاقات غافلگیر کننده است ولی در بازیابی گذشته اجتنابناپذیر به نظر میرسند.»
این اقتباس آغازین،روح کتاب رو به ما نشان میدهد. او صحنههای مهمی از جنگ تروا تا نبرد حطین در جنگهای صلیبی تا جنگهای مدرن اخیر برایمان تعریف میکند که چگونه جنگاوران پیروز با حادثهای اتفاقی سرنوشت نبرد و طبعاً تاریخ را تغییر دادهاند. به عنوان نمونه: مینویسد:
«دوتربول از پادشاه فرانک خود، گای دلوزینان، قبل از عزیمت به ملاقات با ارتش مسلمان صلاح الدین ایوبی پرسید: آقا، این سوال را از خود بپرسید: چرا می خواهم به این نبرد بروم؟ آیا برای عزت ملت من است یا برای عزت شخصی من؟»
خلاصه که کتابهای وی خواندنی است با جزییات فراوان.... | 1 525 | 8 | Loading... |
19 معرفی چند کتاب☝️ و ترجمهشان به عربی
👇👇 | 1 223 | 3 | Loading... |
20 ☝️
👇
ابوالعلاء معرّي فيلسوف شاعر و قلندر تاريخ ادب عربي، كتابی دارد به نام«اللامع العزیزی»که شرح اوست بر دیوان متنبی،
درص۶۰۸،شرح و بسطی درباره این جمله منسوب به پیامبر دارد که:
(لقد حمی الوطیس)ارائه داده:
جنگ که اوج میگرفت و اسبها بیامان میتاختند نعل سُمهای اسبان به سنگها میخورد و جرقههایی ساطع میشد این را میگفتند:
الخيل(تَطِسُ)الأرضَ بحوافرها؛
الان هم عربها به دستاندازهای قرار گرفته در مسیر میگویند:«طسه»
معری احتمال دیگری هم داده،میگوید:
(وطیس)همان حفرهای است که به صورت تنور در زمین حفر میکردند و در آن نان میپختند.
گفتهاند که در بحبوحهی جنگ حنین از پیامبر شنیدند که گفت:
((لقد حمی الوطیس))یعنی:تنور سخت گدازان شده است که مقصودش شدت گرفتن جنگ بود.
برخی خواستهاند بگویند:این جمله نخستینبار توسط پیامبر گفته شد، اما «معری» اشاره میکند که پیش از پیامبر در اشعار شاعران جاهلی نیز عین این عبارت پیشنیه داشته است.
امروزه(( وطیس الاخبار))به گرم شدن تنور خبر یا همان «ترند» شدن اطلاق میشود.
امشب قصد داشتم از کتابی بنویسم گفتم بگذار این تب خبری بشکند که «وطیس» و تنورش نانی به ما نمیدهد جز دود و دخان | 1 368 | 18 | Loading... |
21 محمود درویش گفته بود:
«عما يقول لنا الشعر ..
فى زمن الكارثه ..»
یعنی
به گاهِ فاجعه
شعر چه دارد که به ما بگوید؟
شعری از «فادی جوده» که زمانهی فاجعهبارش را زیسته و ۵۰تن از اعضای خانوادهاش را از دست داده بخوانیم و ببینیم شعر او برای زمانهی فجیع ما چه دارد که بگوید:
این دکتر «فادی جوده» که جایزه ادبی جکسون در آمریکا رو بُرده و در ۲۰۱۳ هم جایزه بینالمللی گریفین را،
یک فلسطینی تبار بود اما در لیبی و عربستان بزرگ شد، در آمریکا تحصیل کرد و مترجم بسیاری از شعرهای محمود درویش به انگلیسی بود، شعری دارد به نام
«محاکاة» يا شبيهسازی؛ که دیالوگی است که میان او با دخترش رخ داده
میگوید:
دخترم از آزردنِ
عنکبوتی که خانهاش را
بین دو دوستهی دوچرخهی او ساخته بود،
امتناع میکرد؛
دو هفته منتظر مانْد
تا عنکبوت خود آنجا را ترک کند؛
بدو گفتم: اگر تارهایش را پاره میکردی
او هم به سادگی درمییافت
که اینجا جایی نیست که او خانهی خویشاش بنامد
تو هم به دوچرخهسواریت میپرداختی!
دخترک گفت:
مگر نه که دیگران هم
به همین شکل پناهنده میشوند!؟ | 2 133 | 45 | Loading... |
☝️
👇👇
وز معجزات «قهوه»
حکایتی تاریخی بگویم برایتان از معجزات قهوه:
«ابن علان» از ادبا و مفسران بزرگ شافعی و شارح بزرگ صحیح بخاری بود، کسی که هجدهسال بیش نداشت که به مقام إفتاء نشست.
اصحاب تراجم حکایت جالبی از عشق او به قهوه ذکر کردهاند او در آغاز قرن قرن یازدهم میزیست همان زمان که در سال ۱۰۳۹م سیل عظیمی در مکه آمد که نه تنها چهارهزار نفر را غرق کرد بلکه کعبه کاملاً تخریب شد، شریف مکه دستور بازسازی حرم را داد
دور مسجد الحرام پردهای کشیده بودند و بنایان مشغول بازسازی بودند، این شیخ ابنعلان هم نذر کرده بود شرحش را بر کتاب صحیح بخاری درون مسجدالحرام بنویسد، آن مدت چون کارگران و بنایان مشغول کار بودند این شیخ دقیقا میرفت داخل کعبه که دیوارهایش فرو ریخته بود و آنجا مینشست و با «دلّه»ی عربی قهوهاش را دم میکرد و مینوشید و شرح صحیح بخاریاش را مینوشت.
تا اینکه حاسدان و دشمنانش نزد شریف مکه سعایت کردند که این شیخ، کعبه را به قهوهخانهاش تبدیل کرده.
شریف مکه هم سخت برآشفت و دستور داد به حبس و زندانیاش کردند.
شیخ هم در زندان مشغول قرآن و توسل شد مگر کز این بند و بلا برهد. دست بر قضا همان شب نخست حبس، شریف مکه برخاست در قصرش نماز مغرب به جای آورد دید چار ستون قصرش میلرزد، پنداشتند که زلزله آمده، اما دیدند فقط قصر شریف است که میلرزد، وزیرش را احضار کرد و جویای موضوع شد، وزیر گفت: این از کرامات شیخ ابنعلان است.
دستور داد که الساعه آزادش کنند، فردای آن روز حسودان و دشمنانش دیدند در کعبه مشغول به طواف است و نه تنها شیوهاش را تغییر نداده بلکه در کعبه نشست و نوشتن کتابی مفصل را آغازید به نام:
((القَوْل الْحق وَالنَّقْل الصَّرِيح بِجَوَاز ان يدرس بجوف الْكَعْبَة الحَدِيث الصَّحِيح)) که شامل دلایل و اقوال بسیاری است که خواندن کتاب و درس در داخل مکه نه تنها جایز است بلکه ممدوح نیز هست.
این داستان در آن زمان مشهور به معجزهی «قهوه» شد.
👍 8🙏 5😁 4❤🔥 2👏 1
داستانی ☝️ تاریخی از معجزات قهوه
👇
👍 1🙏 1
☝️
👇👇
در سال ۱۹۶۲م سینمای مصری فيلم متمایزی عرضه کرد با نام (الفرسان الثلاثة) يا «سه شوالیه» که تحولات اجتماعیِ جوامع رو به توسعه رو در شخصیت سه بازیگر این فیلم نشان میداد.
محور داستان یک وکیل و روزنامهنگار به نام «صالح»در قاهره است که بسیار آرمانگرا و رادیکال است که از اصول بنیادگرایانهی خود به هیچ وجه قصد کوتاه آمدن ندارد. مقالاتش را به شکلی سخت جدی در روزنامهای به نام(( أضواء الفضيلة)) يعني«پرتوهایی از فضائل» چاپ میکند و هر چه هیأت تحریریه به او گوشزد میکنند که این عقاید بین مردم و عوام طرفدار ندارد و روزنامه در حال زیاندهی است و تودهها از طنز و شوخی و موضوعات مستهجن بیشتر استقبال میکنند تا این مقالات جدی؛
اما"وکیل صالح" اعتناء نميکند، در خانوادهاش هم کاراکتر مشابه و سختگیرانهای دارد چندان که میخواهد دختر جوانش را به عقد شیخ پیری درآورد که در خانهاش کلاسهای اخلاق برگزار میکند با اینکه دختر عاشق پسرعموی خودش «نبیل» است.
داستان به همین روال کُند و منطقیاش پیش میرود تا یک روز خبر میآورند که یکی از آشنایان این آقای وکیل که زنی صاحب کاباره بوده از دنیا رفته و چون وارثی نداشته وصیت کرده کابارهی بسیار پر رونقاش به وکیل صالح برسد به شرط اینکه خود او مدیریت کاباره و کازینو را به عهده بگیرد.
اینجا دیگر جرقهی تحول آقای وکیل صالح آرمانگرای رادیکال است؛ ابتدا میخواهد با همان أصول اخلاقی کاباره را مدیریت کند نام کابارهی شبانه را میگذارد«ملهى الفضيلة والاحتشام» یعنی((کلوپ فضیلت و مهتری)) و دستور میدهد که رقاصههای آن نقاب بزنند و مشروبات بدون الکل سرو شوند؛!
اما طولی نمیکشد که با افت مشتریان مواجه میشود و میبیند که منطق سود و درآمد از منطق فضائل اخلاقی پیروی نمیکند، نقطهی تحول وکیل با اخلاق در همین کمدی سیاه است نه تنها عقایدش بلکه شخصیتش هم دستخوش منطق رفاه و لذتجویی میشود و دمخور رندان و خوشباشان کابارهاش میشود چنان که در ویدئوی بالا میبینید از همسر و خانوادهاش فرار میکند تا به معشوقهها و عیش و عشرت تازهیافتهاش برسد.
و چنین فرجامی از طعنههای مکرر تاریخ است و سرنوشت تمامی ایدئولوژیهای تمامیتخواهی که تمام حقیقت را در انحصار مطلق خود میبینند تا روز موعودی که قدرت و سرمایه به آنها رو میکند و از اینجا به بعد ادامهی داستان را همه از حفظیم و در «مزرعهی حیوانات» ارول خواندهایم که حقیقت چگونه رقاصهی کلوپ تأویلات کاپیتالیستی میشود و در بارگاهش نخستین چیزی که قربانی میشود اخلاق است.
👍 15👎 3🙏 3👏 2❤ 1😁 1
اندککی از این ☝️فیلم مصری محصول
۱۹۶۲ سینمای مصر
👇👇👇👇
🙏 2❤ 1
☝️
👇👇
بین عراقیها و سوریها سر داستان اين ترانهی زیبای محلی، اختلاف است و هر کدام آن را آهنگ محلی خودشان میدانند:
خوانندهی سوری«میادة بسیلیس»که خودش از اهالی حلب و معروف به[صوت حلب] بود تقریباً در کلمات این اجرا هر دو داستان را گنجانده.
روایت عراقیها این است که:
یک مطرب بغدادی خوش آواز و مشهوری بود که بچهدار نمیشد، برای همین از روستاهای اطراف، سرپرستی یکی از فرزندان خانوادهی فقیری را به عهده گرفت و اسمش رو هم «حسن»گذاشت، تا وقتی که پسر بزرگ شد و به دانشگاه رفت، روزی یکی از آشنایان برای "حسن" موضوع را برملا میکند که این مطرب و زنش پدرومادر اصلی تو نیستند.
حسن میآید و با ادب تمام از مطرب و مادرخواندهاش تشکر میکند و اجازه میخواهد به نزد پدر و مادر واقعیاش برگردد.
با رفتن او، آن مطرب، سخت افسرده میشود و نوازندگی و خواندن را کنار میگذارد، تا اینکه والی شهر کز ماجرا و افسردگی مطرب باخبر شده بود مجلسی ترتیب میدهد و به او میگوید صدا و هنر تو متعلق به همه است و راضیاش میکند که دوباره ساز به دست گیرد و بنوازد، میگویند مطرب کلماتی را خواند که برخی از آن در این ترانه آمده:
ربیتک صغیرون حسن، لیش انکرتنی لیش اهجرتنی
یعنی از کوچکی تو را من پرورده بودم چرا مرا ترک کردی؟
وشلون انام الليل حسن ونت ع بالي يا حسن
حسن! شبها چطور بخوابم وقتی همهاش تو در فکر منی.
اما سوریهایها میگویند این ترانه رسمی است که در مجالس عروسی اهالی حلب برگزار میشود به این ترتیب که مادر عروس نام چندتا از خواستگاران دخترش را میآورد که دخترم:
إجای (حسن یا عمر یا علی) یخطبک یا بنتی
یعنی دخترم بیا که حسن یا علی به خواستگاریت آمده
دختر جواب میدهد:
ما بدی حسن، ماما ما بدی [ یعنی مامان من حسن را نمیخواهم چون او بیحب الفتن= او فتنهگر است] تا اینکه مادر اسم داماد اصلی را میبرد و از دخترش «بله» را میگیرد.
اما دو جمله در ترانه هست که عراقی بودن داستان ترانه را تقویت میکند آنجا که میگوید:
وعیونک الحلوین حسن موزار إصابتنی
میگوید: حسن چشمان زیبایت مثل «موزار» مرا کُشت؛
حالا «موزار» چی بوده؟ نوعی تفنگ آلمانی رایج در اون ایام نزد عراقیها بوده که همین ریشتراش موزر و دیگر برندهای آلمانی با همین اسم مشهور شدند.
آخرش هم اون مطرب دلسوخته نفرینی میکند که:
واللي سعى ابفرگاک حسن
یوقع بناری.
یعنی آنکه تلاش کرد که منو به هجران تو مبتلا کند الهی که او هم مثل من، در چنین اتش فراقی دراُفتد.
❤ 17👍 4🙏 4🔥 1👏 1👌 1
01:22
Video unavailableShow in Telegram
این ترانه☝️☝️ بسیار زیبا از «میادة» خواننده سوری را بشنوید که عراقیها و سوریهایها بر سر آن دعوا دارند و هر کدام برایش داستانی محلی دارند که ثابت کنند ترانه متعلق به آنهاست که در زیر نوشتهام👇
👇👇👇
❤ 11👌 2👍 1🔥 1🙏 1
☝️
👇👇
«آدونیادا»
اثر جدید شعری أدونیس:
"آدونیادا" واژهایست که آدونیس در ۹۲سالگیاش به فرهنگ لغت عرب افزوده و اين دیوان حماسی شاعر است که تلفیقی از نام خود او: "آدونیس"و"ايلياد"ست.
اما مگر در دههی نوَدِ زندگی کسی میتواند شعر حماسی گوید آنهم در قالب ایلیادی که ادیسهی روح شاعر خویش است؟
أدونیس اما دست بدین آزمون زده، از هومر و ویرژیل وکهنالگوهای حماسی جهان آغازیده تا مگر عرب را به روح حماسی خودش برگرداند؛
دلوها بر ژرفا و مخزن غنی واژگانیاش افکنده و علیه کشتار و ویرانی و زشتی جهان و ابتذال انسان و تخریب زیستبوم او و در کل علیه پوچی هستی فریاد کشیده است.
منتقدان گفتهاند:"شعرهای این مجموعه اشاراتی به پسافاجعههای سوریه و پساداعش است."
من نمیپذیرم چرا که شعر آدونیس هماره فراتر از امور سیاسی ابتذالِ بلافصل امر روزمره بوده است.
شعر آدونیس همیشه اسطورهی خدایانی است که در دل ویرانی چون پیامبری رانده شده از دربار خدایان از گنجینهی واژگانش میزایاند.
در آغاز همین مجموعه(ص۵) میگوید:
الاساطیر مجروحة
و أنا لست الا دما
يتدفق منها.
میگوید: اسطورههای من(که همان منبع زایش شعری اوست) هماره زخمین بودهاند، و من چیزی نیستم جز خونی کز آنها فواره میزند.
حماسهی«آدونیادا» یک معراج زبانی زیگزاگ است؛ عروج به الوهیت زبانیاش و زیگزاگ آن زبان به سمت ابژهی دوزخی این جهانی که باید زبانش مرهم آن باشد.
زبانی که یکسره آکنده از تصاویر و آبشاری از استعارههای بیبدیل است میگوید اینجا به زخمی لاعلاج بین او و الوهیت بدل شده که شفایی بهرش متصور نیست.
[بيني وبين الألوهة جرحٌ لا شفاءَ منه]
وقتی از جنگ میگوید: که همهجا فراپشت خود برهوتی به جا میگذارد:[إنّها الحربُ تصنعُ صحراءَها] بلافاصله میگوید برای شعلهور شدنش فقط سه عنصر کافی است:
[آدم و حواء و يك سيب]
"آدونیادا" پرسش از وجود است و دلیل اینکه ما چرا پرسهزنِ این دیار نابود گشتهایم؟
ادونیس در این پرسش خود رخ پنهان میکند و میگوید: میبینی انگار ما میآییم و میرویم فقط برای اینکه افسون و افسانهی هستی تداوم یابد![لكي يتواصلَ سحرُ الوجودِ]
افسونی که این کمدی وحشیانه را میتواند «انسانیزه» کند
سحرٌ يؤنسنُ وحشيةَ المهزلهْ
این آزمون زبانی دلربای "آدونیادا"ست که میگوید: نوشتن نه با سر، بلکه راست نمی آید جز با عربدهی دلخراش و نالهی حسرتبار تن.
مینویسد: آن خدای واحد و کثیر،
آدمی زخم و لختهای است که در رگ جهندهی او گیر کرده.
در چیستی و چرایی این آفرینشاش میگوید:
او فرزندانش را آفرید،
نه برای آنکه عشق ورزند، یا شاد باشند و ابداع کنند، بلکه صرفاً از اینرو که او را بپرستند.
سپس در رخسارهی این پرسش خیرهوارش پنهان میشود: کای متعال: آسمان را چه نیاز به پرستندهای که برده و عبد خویشاش بیند؟
خلاصه فقط شمهای از این حماسه "آدونیادا" گفتم که مگر اهل ترغیب را رغبتی پدید آورم به خوانش این حماسهسرای پیر عرب.
❤ 9👍 7🙏 3👎 1👌 1
معرفی «آدونیادا» اثر جدید أدونیس شاعرِ آوانگارد عرب در جهان معاصر
👇👇👇
🙏 6
دانلود از لینک زیر که کانال وزین تاریخ فرهنگی و الهیات..... است👇👇
https://t.me/cultureforhumiliated/715
تاریخ فرهنگی و الهیات: خاورمیانه و غرب (His.myth.theo)
❤ 7🙏 3👍 2👏 1
☝️
👇👇
امشب فیلم«عمر»را از «هانی ابوأسعد» کارگردان فلسطینی ساکن هلند دیدم لینک دوبله فارسی آن را در زیر میگذارم که شما هم ببینید.
از نظر من فیلمهای «هانی ابوأسعد» که به موضوع "مقاومت" میپردازد اغلب نزاع فلسطینان با اسرائیل را، به نزاعی درون خود فلسطینیها تبدیل میکند، در حقیقت تعویق همهی راهحلها را به ژن اجتماعی و فرهنگی فلسطینیان فرومیکاهد و سکانسهایش را باید آسیبشناسی مقاومت در نظر گرفت.
به دلیل همین زیرپا گذاشتن خط قرمزها و تابوهای مقاومت در بین خود فلسطینیان اصلأ شخصیت محبوبی نیست.
در همین فیلم«عمر» صحنهی خیلی کوتاهی است که"عمر"قهرمان فیلم بوسهی کوتاهی با نامزدش نادیا رد و بدل میکند؛ یک معلم فلسطینی این فیلم را برای دانشآموزان دبیرستانی در فلسطین پخش کرد، جوانان فلسطینی وقتی این صحنه را برای خانوادههای خود تعریف کردند،والدین بسیاری از فلسطینیها به مدرسه هجوم بردند تا معلم را به قتل برسانند تا اینکه پلیس رسید و معلم نگونبخت را از مرگ حتمی نجات داد.
همین کارگردان فیلم قبلیاش «سالن هدی» بود که موضوعش استثمار جنسی اسراییل و اغفال دختران فلسطینی در یک سالن آرایش زنانه بود تا آنها را وادار به همکاری و جاسوسی علیه فلسطینیان کند؛ این فیلم نیز فلسطینیها را آزرده بود که چرا کارگردان به جای پرداختن به کلیشههای سینما مقاومت مثل اشغالگری فلسطین، به این پرداخته که دختران و زنان فلسطینی در دام اطلاعاتی میافتند تا جایی که نشان میدهد آنها را در آرایشگاهی بیهوش و در آغوش مردی میخوابانند و از آنها عکس تهیه میشود تا اگر همکاری نکردند علیه آنها استفاده شود.
چیزی که در فلسطین دوبار"هانی ابوأسعد" را با کمپین محکومیت مواجه کرد و متهم شد که به زنان و اسرای فلسطینی توهین کرده است.
در فیلم «عمر» هم باز شاهد چنین شیوهای هستیم که کارگردان قصد ندارد به سپیدنمایی جامهی مقاومت و عملکردش بپردازد اما اینجا به جای دختران و زنان، اینبار مردان و عیوب جامعهی مردسالار را زیر لنز انتقادی دوربین خود بُرده است؛ از سویی نشان میدهد سه دوست صمیمی فلسطینی که به عملیاتهایی علیه سربازان اسرائیلی دست میزنند؛ اما در شیوهی زندگی خود از خیانت در حق همدیگر و حتا نامزد یکدیگر در امان نیستند و از میان همین سه نفر یکی با نیروهای امنیتی اسرائیل همکاری دارد و تله و کمین عملیات سهنفرهی بعدیشان را لو میدهد، و دوتای از آنها در دام عشقی خواهر رفیق سومشان یعنی «نادیا»افتادهاند که همان فرد جاسوس یعنی "امجد"، سعی میکند "نادیا" را متقاعد کند که این «عمر» بوده است که با اطلاعات اسرائیل همکاری کرده و عملیات تله لو رفته تا "نادیا" را نسبت به "عمر" بدبین کند و حتا پیش از ازدواج و موافقت خانوادهی دختر، «نادیا» را از خود باردار میکند تا رقیب عشقیاش عمر را از صحنه حذف کند. از طرفی هر سهی آنان، چنان از تابوهای مردسالارانه و مجازات خانواده و جامعهی خود هراس دارند که آنها را تا حد همکاری با اسرائیل سوق داده است.
«هانی ابوأسعد» در برابر انتقادات از فیلم خود در داخل فلسطین در مصاحبه با «القدس العربی» گفت که:
اشغالگران از همین شکاف تابوهای جامعهی فلسطینی بهرهبرداری میکنند و بخشی از جامعهی ما به جای سرزنش مجرم، قربانی را سرزنش می کند و به جای اینکه عصبانیت خود را متوجه اشغالگران کند، خشم خود را متوجه دختری می کند که مرتکب اشتباه یا اغفال شده است. ما باید این بحث را باز کنیم تا خودمان را تقویت کنیم و ضعف خود را برطرف کنیم.»
فیلم را با دوبلهی فارسی آن از لینکی که در زیر میگذارم میتوانید دانلود کرده و ببینید: 👇
👇👇👇
👍 14❤ 4🙏 4👏 1