⤳𝘾𝙖𝙥𝙤 ᥫ᭡

اگه فکر می‌کنین برای فصل اول کابوی، نیاز به بیشتر صحبت‌کردن با هم داریم رو، بیاید داخل کامنت‌های همین پیام و شروع کنین به حرف‌زدن باهام. 🍓 تا جایی که اسپویلی نشه بهتون جواب می‌دم🥰

توی فصل دوم؛ قطعا ابهامات برطرف می‌شه و این‌خورشید پشت ابر مونده، بالاخره بیرون میاد :)

منظورم از این توضیحات این نیست که بگم کابوی پشیمونه، نه… فقط می‌خوام بدونین توی چه شرایطی این کار رو انجام داده

کابوی هم توی همون دوره، تصمیم به پذیرش رفتن به روسیه رو می‌گیره! البته که ذهن و غرورش جدا از مشکلات سلوا، به‌خاطر بلایی که های‌جین سر مادرش (سقط‌جنین) آورده، اون غرور تحقیر‌شده‌اش زورش بیشتر چربیده بهش…

یک‌کم درباره‌ی این صحبت کنم براتون؛ هرچند هفته‌ی پيش هم بهش اشاره كردم؛ وقتى كه توى دوره‌ى جوونى‌كردن خودمون قرار مى‌گيريم، دچار هيجان و تصميماتى مى‌شيم كه اگه چند سال بزرگتر باشيم و عقلمون به نوعى بزرگ‌تر و پخته‌تر باشیم به احتمال زیاد اصلا سمت انجام دادنش نمی‌ریم یا اگه بریم، طور دیگه‌ای رفتار می‌کردیم

اون تیکه‌ی فلش‌بک شروع اسمات توی دو خط قبلش توضیح داده شده بود؛ اما انگار باز هم بهش توجه نکردین🦦 بعد‌از خلاصی از شر لباس‌هاشون، یه چیزی توی ذهن سلوا هی وول خورده که در حین انجام شدنش (زمان وید) باید براتون مشخص می‌کردم چرا کابوی از ویدش برای اسمات کمک گرفته…

واضحاً اگه خبری از اتفاقات زندگی سلوا می‌داشت که این‌قدر آروم نمی‌نشست…

می‌دونستین که توی اون سیزده سال، کابوی هیچ خبری از سلوا نداشته؟! :)))

درباره‌ی انتهای پارت، صوبتی ندارم🦦 و من الله توفیق جمیعاً😂 سردرد شدیدی دارم، توضیحات تا اینجا بمونه، فردا دوباره خراب می‌شم سرتون🥰♥️

یه فلش‌بک داشت که اون برمی‌گشت به بعد‌از درآوردن لباس‌هاشون تا قبل‌از اون وید مبارک و بعله🌚🌚🌚