cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

「 🔥هرزه بی گناه⛓ 」

@durov Этот пост ни в коем случае не аморален. Этот канал является фан-каналом, и мы не публикуем какой-либо аморальный контент.Это этичный телеграмм

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
4 938
Obunachilar
-1224 soatlar
-1007 kunlar
-51630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Hammasini ko'rsatish...
✘تـــابوشکنـــ✘

🌻 . فصل دوم تابوشکن درحال آپ! . به قلمِ 𝒙𝒊𝒃𝒐 . 🌻 @XiBo_Unknown

#قسمت1 #عشقبازی‌با‌دکــتر💉👨‍⚕ _ حنا میای دکتربازی؟ _دکتر بازی؟؟ _اره  _چطوری؟؟ کمی خودمو جلو کشیدم و گفتم : بیین چی بهت میگم من خودم دکترم میدونی که! بیا باهم بازی کنیم تو مریض بشو من دکتر _یعنی منو میخواید معاینه کنید؟؟ تند تند سرمو تکون دادم : اره یادته بهم گفتی می می هات درد میکنه؟ خب بیا من میخوام خوبش کنم لباشو جلو داد :یه جا دیگه مم درد میکنه _کجات؟؟ دستشو گذاشت وسط پاش وفشاری به پاش داد  و گفت : اینجام درد میکنه خیلی میخاره جوون کشداری گفتم و دستمو اروم اروم رو ...ـ ص تپلش کشیدم و گفتم: الان خوبت میکنم و بعد اروم اروم دستمو...👇❌🔞 https://t.me/+bPEp3cEkqd0wZDZk https://t.me/+bPEp3cEkqd0wZDZk پارت اول نبود لفت بده 😋💦
Hammasini ko'rsatish...
🏳‍🌈گی‌لاورا بپاچن این تو که آبشون قراره بیاد😈💦👇 https://t.me/+qCr59_DwEak5OGQ0
Hammasini ko'rsatish...
00:13
Video unavailable
اراز پسری که لات و قلدر محلشونه و عاشق مرد ثروتمند پولداری‌ میشه🍑❤️‍🔥🔞🍑🔥 #پسرک #لات خمار سرشو روی گردنش می‌ماله. -می‌ترسی با من ببیننت چاوه خوشخو؟؟ اصالتت لکه دار میشه حتما. سر پسر رو از خودش دور می‌کنه و میغره: -گمشو اراز!سگم نکن! اراز با خنده‌ی مستی کنار میره. -گفتم که نمی‌خوای با من ببیننت! میترسی… با #سیلی #محکمی اونو به خودش میاره. -میترسم کار دست خودت بدی پسره‌ی نفهم. با اون لاابالی گریات و دوستای مضخرفت و بساط مشروب خوریتون. به این کارا نمیگن عاشق بودن گمشو ادم شدی بیا.🔞🔥 https://t.me/+qCr59_DwEak5OGQ0 https://t.me/+qCr59_DwEak5OGQ0
Hammasini ko'rsatish...
#قسمت12 #عشقبازی‌با‌دکــتر💉👨‍⚕ نگاهی به حنا انداختم : خب حنا خانوم چیکار کنیم؟؟ نخودی خندید : نمیدونم _چی رو نمیدونی؟؟ _همین که چیکار کنیم. دستمو کمر ظریفش حلقه کردم خیلی ناز بود دلم بیتابش میشد. _خب بریم واسه شیطونی؟؟ _اره جوون کشداری گفت و خم شد و اروم لبامو بوسید یکه ایی خوردم و نگاهش کردم که خندید _چیه قربونت برم؟ _ هیچی حس خوبی دارم! _جدی ؟ _اره بازم بوسیدمش و بدنشو لمس کردم دلم میخواست اون بدن سفیدش رو بیینمم باز ازش فاصله گرفتم و گفتم : خب بیینمت _خب داری میگی دیگه! _نوچ منظورم اینکه اون بدن بی نقصتو بهم نشون بده! چشمی گفت و زود لباساشو در اورد خداروشکر زنگ اخر بود و کسی مزاحم نمیشد. فقط مونده بودم دو هفته دیگه که دوره م تموم میشه چطوری دوریشو تحمل کنم. با دیدن بدن سفید اب دهنمو پرصدا قورت دادم و نگاهش کردم و کم کم دستی به بین پاهاش کشیدم _اوووف دختر _چی شده؟ ‌_این دیگه چیه بین پاهات؟؟ وای خدای من ادمو دیوانه میکنه! نخودی خندید که اون مـ مه های تازه جوون زده شو کشیدم _ویی نکن یه حسی دارم _چه حسی داری؟ _بدنم مور مور میشه. خندیدم و فشاری بهش دادم که خم شد و دستشو گذاشت رو....👇❌🔞 https://t.me/+bPEp3cEkqd0wZDZk https://t.me/+bPEp3cEkqd0wZDZk https://t.me/+bPEp3cEkqd0wZDZk
Hammasini ko'rsatish...
#هرزه_بیگناه #پارت_341 با عشوه خندیدم: _ما اینیم دیگه، تو هم خیلی جذابی. و دستم رو به ته ریشش کشیدم که خندید. با صدای بم و مردونه ای گفت: _ولی هیچ وقت نمی تونی سرم کلاه بزاری! ابروهام بالا پرید منظورش چی میتونه باشه یعنی؟ نگاه کنجکاوی بهش کردم که بدون توجه به میمیک صورتم، لبم رو دوباره بوسید. منگ شده بودم! اما بالاجبار برای اینکه نفهمه و بیشتر از این گاف ندم، همراهیش کردم. یعنی ممکنه که فهمیده باشه؟ تا آخر دوش گرفتن فقط لب بازی کردیم. بعد اینکه از حموم بیرون اومدیم، سهراب از اتاقم بیرون رفت. می دونستم از طریق گوشواره هام شاهین و شاهد حرفاش رو شنیدن و متوجه قضیه شدن. لبه ی تختم نشستم. اگه سهراب بو برده باشه اونوقت من هیچ راهی برای نجات خودم ندارم. نکنه بخواد کار خبیثانه ای باهام بکنه؟ تیکه تیکه ام کنه و یا اعضای بدنم رو بفروشه... از فکر بهش خیلی حالم بد شد. نفس عمیقی کشیدم و از جام بلند شدم بعد پوشیدن لباسام بدون سشوار کشیدن روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم. کی قرار بود تو این خراب شده کارم تموم بشه؟ اینجا اصلا احساس آرامش ندارم. یه عالمه علامت سوال تو سرم چرخ میخورد که برای نجاتم باید جواباش رو پیدا میکردم چطوری تو این عمارت به این بزرگی، فقط ۴ یا ۵ نفر آدمیم؟ پس این همه اتاق برای چیه؟ -اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد چاک ک*ص ابدار و پف کردمو  از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی ک*صم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد -اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو ک*صمم…اههییی ببین ک*صم چه خیس شده برات برات…اهییی https://t.me/+lqrB2eq7H60zOGU8 https://t.me/+lqrB2eq7H60zOGU8
Hammasini ko'rsatish...
#Part_1 -اههه…انگشتتو بکنش تو سوراخ داغم…اهیییی ارههه همینو میخاااام …اوممم دوربین رو روی ک*ص داغ و پف کردم تنظیم کرد و انگشت فاک درازشو توی سوراخم فرو کرد ترشحات داغ ک*صم هر لحظه بیشتر میشد و سوراخ صورتی و تنگم حسابی خیس و لزج شده بود چاک ک*ص ابدار و پف کردمو از هم باز کرد دو تا از انگشتاشو توی ک*صم فرو کرد که از درد و لذت قوسی به کمرم دادم و اه بلندی کشیدم نگاهم مات به خشتکش بود که داشت از ش*ق بودن ک.یر قطورش جر میخورد -اهههه…بیا اون کلفتتو بکن تو ک*صمم…اههییی ببین ک*صم چه خیس شده برات برات…اهییی دوربین رو روی خشتکش تنظیم کرد و ک*یر کلفتشو از شورتش بیرون کشید با دیدن حجم کلفت و دراز ک*یرش هین بلندی کشیدم که با کاری که کرد…❌💦 https://t.me/+YFPs71IOKO0zYjM0 https://t.me/+YFPs71IOKO0zYjM0 پارت اولش نبود لفت بده
Hammasini ko'rsatish...
𝗛🚫𝗿𝗻𝘆 Land🔥

هات‌ترین سناریو برای ط اینه که تو حموم بچسبونیم به دیوار، لبه های باسنمو جداکنی از هم و آروم آروم جا بدی توش💦🍓

#پارت_340 نفس نفس زنان کنارم روی تخت ولو شد... نفس های عمیقی کشید و بریده بریده گفت: _هوووف...عالی بودی دختر. در حالی که سعی در بلعیدن تمام اکسیژن داخل اتاق داشتم، رو بهش گفتم: _توهم همین طور، عالی بودی. چرخید و هیکلش رو روی بدنم انداخت غر غر کنان نالیدم _اوووف سنگینی خندید. از روم بلند شد: _با یه حموم دو نفره چطوری؟ _من صبح حمام بودم. چشمکی زد: _اشکال نداره دوباره میری حموم. نگاهش کردم که نیشش شل شد و منم پشت بندش خنده ام گرفت. در حال قهقهه زدن بودم که دستم رو کشید: _بدو بیا ناز نکن. مجبوری از جام بلند شدم و باهم وارد حموم شدیم. وان رو پر آب کرد من یه طرف وان نشستم و اونم طرف دیگه وان، درست رو به روم نشست. با شیطنت آب ریختم روش که خندید: _الان که خیسم، هرچقدر می خوای آب بریز! بیشعوری بهش گفتم. لبخند مکش مرگ مایی زد و خودش رو کشید جلو و لبم رو بوسید. همراهیش کردم که با ولع بیشتری بوسید. تره ای از موهام رو دستش گرفت و دور انگشتش پیچید. لبش رو جدا کرد و نفس کش داری کشید: _آدم رو به َوجد میاری. برای خرید وی ای پی رمان هات و مافیایی هرزه بی گناه فقط کافیه مبلغ ۳۲.۰۰۰ هزار تومن به شماره کارت زیر واریز و فیشو برای ادمین بفرستین 5041721084903617 عرب @Ghaleid
Hammasini ko'rsatish...