Arrtah

در نیشابور قدم بزنید... نشر آرته🌱 ｢#sage_of_the_rabz｣ ｢#حکیم_ربض｣｢#آرته #آرتهور｣

یکی از معیارهام برای وارد رابطه شدن با کسی اینه که تو چشم‌هاش نگاه کنم و از خودم بپرسم: آیا این آدم رو علاوه بر این زندگی، برای زندگی بعدیم هم می‌خوام؟ و پاسخ همیشه تا الان خیر بوده. من اون‌ها رو حتی برای یک دوره‌ی طولانی در این زندگیم هم نمی‌تونم تحمل کنم چه برسد به زندگی بعدی. نشر آرته🌱 ｢ #نامه #آرته #آرتهور ｣

وقتی انسان آموخت که چگونه با رنج‌هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش بر گریختن چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد. آلبرکامو نشر آرته🌱 - - - - - - - - - - - - - - - - - - -✄ ｢ #عکس_نوشته #آرته #آلبرکامو｣

به این فکر کنید که چند قرن پیش لائوتسه وضعیت جهان الآن ما رو وصف کرده...

در هماهنگي با تائو آسمان صاف و گسترده است، زمين محكم و غني است، همه موجودات در شكوفايي‌اند و خوشنود ازآنچه هستند، به توليد مثل مي‌پردازند؛ درحالی‌که لحظه به لحظه تازه می‌شوند. هنگامی‌که انسان در تائو دخالت می‌کند، آسمان آلوده می‌شود، زمين فقير می‌شود، تعادل از ميان می‌رود و نسل موجودات منقرض می‌شود. پندهای لائوتسه نشر آرته🌱 ｢#لائوتسه ｣ ｢#تائو ｣ ｢#آرته ｣

▦💥▦ 𝐏𝐡𝐨𝐭𝐨𝐠𝐫𝐚𝐩𝐡𝐞𝐫 ▦💥▦ 🍷◄ در پکن، عکاسی مشهور به نام وی ووشیان، روزاش رو با عکاسی پرتره برای افراد مشهور می‌گذروند❕ کسی که همه دوستش داشتن، اما نمی‌دونستن که اون چه راز تاریـ☠ـکی داره❗️ ❤️‍🔥◄ وقتی شب می‌شد... اون به یه قاتــ🔪ــل روان‌پریـش تبدیل می‌شد که از دارو دادن به قربانی‌هاش و گرفتن عکس از ناخودآگاهشون لذت می‌برد❕ ⛓◄ تا اینکه یک روز با بازیگری نه چندان بی‌گناه به اسم لان وانگـجی آشنا شد❗️ 🌪◄ آیا وانگجی می‌تونه با نشون دادن معـنای واقعـی عشـ💘ـق، این جونور وحشی رو رام کنه❔❕ 🕸◄ یا خودشم توی #دامـ_بازی‌های_ذهـنی وی ووشیان می‌افته و نمی‌تونه فـرار کنه❓❗️ ▩ شاید هم چیز شــ🕷ــوم‌تری در کمین باشه، که در اون، وی ووشیان یه روانپـزشک قاتــ💉ــله و لان وانگجی قربــ🩸ــانی احتمالی بعدیشه‼️ ↭برنده جایزه/مقام دوم در جوایز لوتوس🥈 ▦💯▦ 𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 𝐅𝐢𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧 ▦💯▦ 🔥◄ معـروف‌ترین فیکشن‌های جـذاب ایرانی و ترجمـه‌شده از ییـجان❤ و وانگشـیان💙 رو توی این چنـل بخون🍻 🔎 https://t.me/Faraz8ficYizhan 🔎 https://t.me/Faraz8ficYizhan

حکیم ربض ｢نویسنده: آرتهور ｢ژانر: تاریخی / حماسی •.•.•.•.•.•........... •. فصل بیست و چهارم، ولیعهد؟ .• ماهور یقه‌ی فواد را گرفت و به سمت خودش کشید و او را حتی بیشتر از قبل به خودش نزدیک کرد و با لحن اغواگری گفت: «پسر تو جداً هم خدا رو می‌خوای هم خرما! واقعاً انتظار داری بعد از این کاری که کردی شاگردم بمونی؟» نشر آرته🌱 ｢#sage_of_the_rabz｣ ｢#حکیم_ربض｣ ｢#آرته #آرتهور｣

اگر اینترنت اجازه بدهد، فصل بیست و چهارم حکیم ربض تا دقایقی دیگر آپلود می‌شود...

•១[sage of the Rabz]១• حکیم ربض ｢نویسنده: آرتهور ｢ژانر: تاریخی / عاشقانه خلاصه‌ی داستان: ماهور، حکیم معروف نیشابور به پسری جوان و مرموز به اسم فواد کمک می‌کند تا بیماری برادرش را درمان کند بی‌آنکه بداند مریضش، ولیعهد کشور است. درمان شکست می‌خورد و ماهور و فواد ناخواسته درگیر مکافات‌ سوقصد به جان ولیعهد می‌شوند. نشر آرته🌱 ｢#sage_of_the_rabz｣ ｢#حکیم_ربض｣ ｢#آرته #آرتهور｣

من متوجه شدم که اتفاقا دوست‌های صمیمی اون‌قدرها کامل هم دیگه رو نمی‌شناسن. چون معمولا ما در کنار دوست‌هامون احساس امنیت می‌کنیم و اون‌ها ممکنه هرگز رفتارهایی که در صورت عدم امنیت نشون میدیم رو نبینن. اون‌ها ممکنه هیچ وقت تروماهای ما رو نشناسن اگر خودمون تروماهای خودمون رو ندونیم و بهشون نگیم. اون‌ها ممکنه هیچ وقت متوجه خلاهای درون ما و ویژگی‌های بدمون نشن چون ما رو کامل می‌بینن. نشر آرته🌱 ｢ #نامه #آرته #آرتهور ｣