fatemeh_ghamgin (تاوان به حکم دل)
به دنیای قصههای من خوشاومدین🌼. مانلی: در حال بازنویسی تاوان به حکم دل: آنلاین پارتگذاری: شش/هشت پارت در هفته
Ko'proq ko'rsatish17 815
Obunachilar
-2224 soatlar
-1 0817 kunlar
-3 51330 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
از من نپرس چی شده، فقط بغلم کن...
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"#نرگس_صرافیان_طوفان"
👍 4
55750
از من نپرس چی شده، فقط بغلم کن...
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"#نرگس_صرافیان_طوفان"
100
از من نپرس چی شده، فقط بغلم کن...
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"#نرگس_صرافیان_طوفان"
100
از من نپرس چی شده، فقط بغلم کن...
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"#نرگس_صرافیان_طوفان"
100
از من نپرس چی شده، فقط بغلم کن...
نپرس از کدامین جنگ بازگشتهام، نپرس چرا اینقدر زخمی و شکسته و غمگینم و بابت هیچرفتار و پیشامدی سرزنشم نکن. چیزی نگو، چیزی نپرس، فقط آغوشت را باز کن و بگذار در امنیت بازوان تو حس کنم که تمام مشکلاتم تمام شده. بگذار تنها به آغوش تو پناه ببرم و تمام فکرها و رنجها و هیاهوی دیوانهکنندهی دنیا را پشت سر رها کنم و به قدر دقایقی در نقطهی دنج وجود تو آرام بگیرم.
دلم میخواهد چیزی نشنوم، نبینم، نفهمم و به هیچ چیز فکر نکنم و برای مدتی کودک آسودهای باشم که بیهیچ دلیل و منتی بغل شده، چون بغلشدنی بوده.
"#نرگس_صرافیان_طوفان"
800
_ نوار بهداشتی میخوام
ارام پچ زده بودم تا صدایم به بیرون نرسد
از درد به خود میپیچم
به دیوار سرد سرویس بهداشتی تکیه میدهم و منتظر میمانم تا جوابم را بدهد
موبایل را بیشتر به گوشم فشار میدهم ...
+ تایم پریودیت رو هم نمیتونی کنترل کنی ؟ حواست کجا بوده ؟
میدانم این مهمانی برایش مهم است ...
شرکتش را با هزار زحمت بالا کشانده بود و حال ، این مهمانی حکم برد یا باختش را داشت .
_ جلو افتاده خب ... تقصیر من چیه ؟
+ کدوم گوری ای حالا ؟
از طرز حرف زدنش ، دلم میگیرد .
این زمان ها بیشتر حساس میشدم .
بغض میکنم و لب میزنم
_ لازم ندارم ... به کارت برس .
تماس را قطع میکنم و دست روی دلم میگذارم
از اویی که تمام کودکی ام را پر کرده بود ، انتظار چنین رفتاری را نداشتم ...
چند سال داشتم مگر ؟!
علاقه ام را به خودش نمیدید
فرض میکرد که حس پدر و دختری است ...
چند روز پیش آمده بود و گفته بود میخواهد ازدواج کند
میدانم که استرس از دست دادنش باعث جلو افتادن پریودی ام بود .
هق میزنم و دست جلوی دهانم میگیرم تا صدا به گوش کسی نرسد .
× اره عزیزم ... قراره بیاد خواستگاریم
صدای دخترانه کسی از بیرون به گوشم میرسد
× گفته میخواد اخر مهمونی امروزش ازم خواستگاری کنه اونم جلوی همه .
مهمانی امروز که برای کاوه بود ...
از چه کسی حرف میزد ؟!
× کاش تو هم اینجا بودی ... ببین ، یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی ، یک مرد فوق العاده اس ...
مهربون ، با ابهت ، پولداررر
پولدار را کشیده میگوید ...
احوالات فردی که میگفت شبیه کاوه من بود ولی نمیخواستم بیشتر فکر کنم ... که مبادا به این نتیجه برسم که او ، همان دختر مورد علاقه کسی است که از جان بیشتر دوستش دارم .
البته او هم حق داشت ...
منِ ۱۷ ساله را چه به عشق و عاشقی ...
مرا هنوز هم مانند همان دختر بچه ۵ ، ۶ ساله میدید که باید بغلش میکرد تا پاهایش از راه رفتن درد نگیرد .
دل دردم که شدت میگیرد ، حالت تهوع به سراغم می آید
همیشه همین بود
درد های وحشتناک پریودی ام ، گاهی مرا به بیمارستان هم میکشاند
گرچه نمیخواهم به این فکر کنم که ماساژ دست های مردانه و پرقدرت او چه جادویی میکرد ...
+ اینجا چی کار میکنی ؟
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
با شنیدن صدای مردانه اش ، دلم میریزد
× وا عزیزم ... اینجا دستشویی زنونه اس ، تو اینجا چیکار میکنی ؟
+ مامانت کارت داره ، دنبالت میگشتم ... برو بیرون
پس برای او آمده بود ...
دست به اشک هایی که تا گونه ام پایین امده بودند میکشم و سرم را به دیوار تکیه میدهم
جان داشت از پاهایم میرفت .
× عاااا .. باشه باشه .. رفتم .
صدای کفش های پاشنه بلندش نشان از رفتنش میدهد و بعد هم صدای دری که بر هم کوبیده میشود .
او هم به دنبالش رفته بود
اصلا برای همان دختر امده بود دیگر
+ باز کن درو ماهین
مانده بود ؟!
توانی برای بلند شدن و باز کردن در ندارم
حتی حرف هم نمیزنم تا از نگرانی بیرون بیاورمش ...
دوست نداشت مرا
+ ماهین ؟؟
صدایش مملو از نگرانیست ..
محکم به در میکوبد و در نهایت قفل در باز میشود
چشم هایش از دیدنم در ان وضعیت ، در بهت فرو میروند
+ خوبی ؟ بلند شو ببینم ... چرا رنگت اینجوری پریده ؟
دست می اندازد زیر تنم
در آغوش میکشد مرا
مانند آن موقع ها که ۶ ساله بودم ...
سر به سینه اش تکیه میدهم و لب میزنم
_ چرا دوستم نداری ؟
روی موهایم را میبوسد
مرا روی صندلی مینشاند و جلوی پایم خم میشود
+ قرص برات اوردم
این یعنی چه ؟!
یعنی من هم دوستت دارم ؟
پلاستیکی را سمتم میگیرد
+ برو بذارش ، با هم بریم بیرون .
نوار بهداشتی خریده بود برایم ؟!
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
89860
Repost from N/a
با رسیدن سیاوش دخترک بیهوا خود را در آغوش او پرت کرد و بیتوجه به شکمش که بینشان فاصله میانداخت دستانش را به دور گردن مردش حلقه کرد.
سیاوش با خندهای توأم با نگرانی پچ زد:
_یواش دورت بگردم.
دخترک عطر تن او را عمیق بو کشید.
این مرد تمام ویار و هوسانهی او در این هفت ماه بارداری بود.
_ آخیش من دورت بگردم من... دلم برات به ذره شده بود فدات بشم آخ آخ خستگیم در رفت.
جوری قربانش صدقهی مرد میرفت که انگار از میدان جنگ برگشته.
مرد اما نگران دخترک را عقب کشید و با چهرهای اخم رویش نشسته بود گفت:
_ چرا انقدر خودتو قربونی میکنی هر دفعه؟ بعدم مگه تو کار کردی که خسته شدی؟ نگفتم دست به سیاه و سفید نزن.
زن لب برچید.
به عادت همهی روزهایی که ملوس حرف میزد و سیاوش را رام میکرد گفت:
_ دعوام نکن دیگه بابایی... خستهام چون از تو دور بودم... چون بیست بار تا حالا این راه رو رفتم اومدم تا ساعت بگذره و بیای و هر دفعه که در زدن به جای تو یکی از مهمونا بوده، بعدم اخم نکن دیگه ببین چقدر خوشگل شدم.
لبخند عمیقی جای اخم صورت سیاوش را پر کرد.
دخترک چنان عشوه میریخت و حرف میزد که تمام دل و دین سیاوش را میبرد.
سر جلو کشید و بیهوا بوسهای روی لبان او نشاند.
بوسهای که زیادی عمیق بود.
نفس دخترک از این بوسهی نفسگیر گرفت و با شوق همراهیاش کرد.
روزی این بوسهها تمام آرزویش بود و حال بعد از گذشت چند سال هر بار که بوسیده میشد بیشتر و بیشتر قدر این بوسهها را میدانست.
_ اِوا خدا مرگم بده!
این صدای شوکهی گلرخ بود که آمده بود به خاطر دیر کردنشان و حضور مهمانان آنها را صدا کند.
نفس گرفته از سیاوش جدا شد و با آن حالتی که رژلبش کاملا پاک شده بود پر از عتاب و چشم غره به سمت گلرخ برگشت و مانند همیشه بیخجالت غرید:
_ زهرمار! نمیذاری اینجا هم دو دقیقه با شوهرم خلوت کنم؟
https://t.me/+neo0vSGW1Ng2YjU0
https://t.me/+neo0vSGW1Ng2YjU0
https://t.me/+neo0vSGW1Ng2YjU0
داستان عشق بین یه دختر شیطون و بیحیا که یه مرد خشن و بیرحم و با همین کاراش عاشق خودش میکنه!
یه عاشقانهی عمیق و پرهیجان که قلبتون رو به تپش میندازه😌🙈
•
👍 1
37630
Repost from N/a
_ نوار بهداشتی میخوام
ارام پچ زده بودم تا صدایم به بیرون نرسد
از درد به خود میپیچم
به دیوار سرد سرویس بهداشتی تکیه میدهم و منتظر میمانم تا جوابم را بدهد
موبایل را بیشتر به گوشم فشار میدهم ...
+ تایم پریودیت رو هم نمیتونی کنترل کنی ؟ حواست کجا بوده ؟
میدانم این مهمانی برایش مهم است ...
شرکتش را با هزار زحمت بالا کشانده بود و حال ، این مهمانی حکم برد یا باختش را داشت .
_ جلو افتاده خب ... تقصیر من چیه ؟
+ کدوم گوری ای حالا ؟
از طرز حرف زدنش ، دلم میگیرد .
این زمان ها بیشتر حساس میشدم .
بغض میکنم و لب میزنم
_ لازم ندارم ... به کارت برس .
تماس را قطع میکنم و دست روی دلم میگذارم
از اویی که تمام کودکی ام را پر کرده بود ، انتظار چنین رفتاری را نداشتم ...
چند سال داشتم مگر ؟!
علاقه ام را به خودش نمیدید
فرض میکرد که حس پدر و دختری است ...
چند روز پیش آمده بود و گفته بود میخواهد ازدواج کند
میدانم که استرس از دست دادنش باعث جلو افتادن پریودی ام بود .
هق میزنم و دست جلوی دهانم میگیرم تا صدا به گوش کسی نرسد .
× اره عزیزم ... قراره بیاد خواستگاریم
صدای دخترانه کسی از بیرون به گوشم میرسد
× گفته میخواد اخر مهمونی امروزش ازم خواستگاری کنه اونم جلوی همه .
مهمانی امروز که برای کاوه بود ...
از چه کسی حرف میزد ؟!
× کاش تو هم اینجا بودی ... ببین ، یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی ، یک مرد فوق العاده اس ...
مهربون ، با ابهت ، پولداررر
پولدار را کشیده میگوید ...
احوالات فردی که میگفت شبیه کاوه من بود ولی نمیخواستم بیشتر فکر کنم ... که مبادا به این نتیجه برسم که او ، همان دختر مورد علاقه کسی است که از جان بیشتر دوستش دارم .
البته او هم حق داشت ...
منِ ۱۷ ساله را چه به عشق و عاشقی ...
مرا هنوز هم مانند همان دختر بچه ۵ ، ۶ ساله میدید که باید بغلش میکرد تا پاهایش از راه رفتن درد نگیرد .
دل دردم که شدت میگیرد ، حالت تهوع به سراغم می آید
همیشه همین بود
درد های وحشتناک پریودی ام ، گاهی مرا به بیمارستان هم میکشاند
گرچه نمیخواهم به این فکر کنم که ماساژ دست های مردانه و پرقدرت او چه جادویی میکرد ...
+ اینجا چی کار میکنی ؟
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
با شنیدن صدای مردانه اش ، دلم میریزد
× وا عزیزم ... اینجا دستشویی زنونه اس ، تو اینجا چیکار میکنی ؟
+ مامانت کارت داره ، دنبالت میگشتم ... برو بیرون
پس برای او آمده بود ...
دست به اشک هایی که تا گونه ام پایین امده بودند میکشم و سرم را به دیوار تکیه میدهم
جان داشت از پاهایم میرفت .
× عاااا .. باشه باشه .. رفتم .
صدای کفش های پاشنه بلندش نشان از رفتنش میدهد و بعد هم صدای دری که بر هم کوبیده میشود .
او هم به دنبالش رفته بود
اصلا برای همان دختر امده بود دیگر
+ باز کن درو ماهین
مانده بود ؟!
توانی برای بلند شدن و باز کردن در ندارم
حتی حرف هم نمیزنم تا از نگرانی بیرون بیاورمش ...
دوست نداشت مرا
+ ماهین ؟؟
صدایش مملو از نگرانیست ..
محکم به در میکوبد و در نهایت قفل در باز میشود
چشم هایش از دیدنم در ان وضعیت ، در بهت فرو میروند
+ خوبی ؟ بلند شو ببینم ... چرا رنگت اینجوری پریده ؟
دست می اندازد زیر تنم
در آغوش میکشد مرا
مانند آن موقع ها که ۶ ساله بودم ...
سر به سینه اش تکیه میدهم و لب میزنم
_ چرا دوستم نداری ؟
روی موهایم را میبوسد
مرا روی صندلی مینشاند و جلوی پایم خم میشود
+ قرص برات اوردم
این یعنی چه ؟!
یعنی من هم دوستت دارم ؟
پلاستیکی را سمتم میگیرد
+ برو بذارش ، با هم بریم بیرون .
نوار بهداشتی خریده بود برایم ؟!
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
https://t.me/+pa_1Kv7jtoQ0OTkx
100
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.