cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

اِکیپِ شِیطُون / پِسَرِ شیرینی پَز🍰🔥

اِکیپِ شیطون 🌈 ژانر:( گی، مدرسه ایی، عاشقانه، طنز ،زندانی ⛓)🍻 پسر شیرینی پز 🍰🍼 ژانر [ ددی، لیتل بوی، عاشقانه ]🔥 هردو به قلم: 👑 ماهد تحت حمایت انجمن "قلم سازان " لینک ناشناسم عشقولیا ♡ https://t.me/BiChatBot?start=sc-680038-YtbFl0p

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
363
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#اکیپ_شیطون😈 #پارت_پنجم به قلم:👑ماهد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 فتاح :بهتره بلبل زبونی نکنی وعین ی پسر خوب بری تو دفتر بشینی تا من بیام کاوه : چرا مگه چی شده؟ فتاح : شما برو بهت میگم کاوه : اروم اروم به طرف دفتر رفتم به طرف پله ها هم هی نگاه میکردم باخودم زیرلب گفتم : چرا این بیشعورا نمیان پایین ، که دیدم بله اقا سام ظاهر شدش رو پله ها از دور اسمشو بلند داد زدم که بادو امد طرفم سام : چته روانی چرا داد میزنی کاوه : ببین سام من باید برم دفتر این جا واستا تامن برگردم سام : واسه چی ؟ کاوه : کاریت نباشه واستا تا بیام روی صندلی نشستم و روزنامه های روی میز رو نگاه میزدم که یهو در بازشد فتاح : باز دوباره شیطونی کردی پسرجون کاوه : میشه مثل بچه ها باهام حرف نزنی فتاح : خیلی خب شنیدم که پشت مدیر و معاون حرف های بدی میزنی انگار برات اصلا مهم نیس که چه عواقبی برات اتفاق میفته کاوه : شما حرف های اون پسره احمق رو باور کردین فتاح : آره ببین کاوه من به همتا خانم ارادت خاصی دارم اگه به خاطر اون نبود باوضع انضباطی که داری ی بار اخراجت میکردم وازدستت راحت میشدم ……… کاوه : شما نمیخواد به مادر من ارادت خاصی داشته باشین اصلا شما به چه حقی اسم مادرمو به زبونتون میارید نکنه تنتون میخاره یهو اخماش توهم رفت فتاح : پس اینطوری باشه منم همین الان وسط سال از مدرسه میندازمت بیرون اون وقت ببینم تن کی میخاره کاوه : رفت به طرف کمد وقتی پروندمو دستش دیدم فهمیدم قضیه جدیه یک لحظه ترس برم داشت دویدم طرفش با دستم پروندمو گرفتم بابا اقا شایان غلط کردم اصلا من چیکارم مهم مادرمه هرچی اون بگه انگار من گفتم اصلا به من چه ربطی داره مهم اینه که شما هم دیگه رو بخواین لبخند رضایت رو لباش دیدم انگار آروم شدش فتاح: خوبه عالیه ازاین به بعدم هر خطایی که ازت دیدم تنبیهی در انتظار داری فهمیدی؟ کاوه : بله هرچی شما بگید *لعنتی اگه دستم زیرساطورت نبود میدونستم باهات چیکارکنم* فتاح : حالا برو سرکلاست 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
Hammasini ko'rsatish...
#اکیپ_شیطون😈 #پارت_چهار 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 خب بچه ها جلسه بعد امتحانک میگیرم تا آماده بشید برای امتحانای نوبتتون شماها که نهایی هستین باید بیشتر تلاش کنید بااین حال من باز میبینم که بعضی هاتون اصلا براشون مهم نیست،شماها قرار دراین جامعه زندگی کنین بلاخره باید ی کاره ایی بشید تا وقتی میرید ازدواج کنین بهتون اصلا زن بدن … کاوه: بابا این داره چی میگه باز شروع کرد به چرت و پرت گفتن ببخشید اقای نادری من میتونم حرف بزنم؟ آقای نادری: بله بفرما پسرم کاوه:عرضم به حضورتون که آقا تو جامعه الان قیمتا سربه فلکه مابتونیم یک قرون پول دربیاریم که بتونیم شکمه مون رو سیر کنیم شاکار کردیم الان یا اصلا درآینده که معلوم نیست که قیمتا بیشتربشه یانه حالا اگه ما این وسط ازدواج کردیم چطوری هزینه اجاره خونه رو بدیم چطوری وسایل خونه روبخریم ایناهمش خرج داره که اونم الان تو این وضعیت خیلی زیاده حالا ما بیایم ازدواج کنیم مگه ما مغز خر خوردیم جمشید:بله درسته من باحرف کاوه موافقم تو این وضعیت یادرآینده اگه به همین روال باشه ما که حاظریم تنها زندگی کنیم اقای نادری : پسرای من جلو جلو تصمیم نگیرین تنهایی خوب نیست وقتی دونفر درکنارهم قراربگیرن زندگی رو تشکیل بدن کامل میشن باخوردن زنگ کلاس نادری هم نصیحتاش رو تمام کرد و با خسته نباشید مارو خوش حال کرد ورفت سورن:بچه ها اصلا متوجه شدین که رهام نیست سام : من دیشب بهش زنگ زدم گفتش نمیاد سورن:اها باشه شب میرم پیشش کاوه:بچه ها بیاین بریم پایین یکم هوا بخوریم کتابامون رو برداشتیم به طرف پله ها رفتیم من سریع تر ازهمشون پله ها رو یکی ،دوتا پایین میرفتم تا حداقل قبل از خوردن زنگ کلاس بتونم آب بخورم به اخرین پله که رسیدم دیدم اقای فتاح پایین پله ها ایستاده عقب گرد کردم که برم بالا یهو صداش بلند شد فتاح : آقای رفیعی کاوه :با لبخند به طرفش رفتم به سلام اقای فتاح خوبین خوشین چطورین؟ 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
Hammasini ko'rsatish...
#اکیپ_شیطون😈 #پارت_سه #کاوه 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 محمد: تو دیگه چرا سام فکر کردم بین اکیپتون تو فقط ادم عاقلی ‌، ولی نه انگار همتون مثله همین سورن : حرف دهنتو بفهم داری چی میگی من: دیگه اون روی سگمو بالا اوردی میگیرم این جا لهت میکنما کیفمو پرت کردم تو بغل سام یقشو گرفتم با عصبانیت گفتم : داشتی چه زری میزدی دوباره حرفتو تکرار کن مشتمو بالا بردم منتظر بودم حرفشو تکرار کنه که دیدم از پشت یکی اسمشو صدا کرد و می دوید طرفمون ارسام: محمد محمد … با دیدنش تمام خشمم فروکش کرد انگار اب سرد ریختن روم تو اون لحظه چشمام قفل شده بود به چشماش با کشیده شدن دستام توسط محمد که قصد داشت یقشو ول کنم ، یهو به خودم امدم که دیدم هرچهارتاشون با تعجب دارن بهم نگاه میکنن سام با دستش ضربه ای به کمرم زد سام : میخواستی بزنیش چی شد یهو توجه ای به حرف سام نکردم و صورتمو برگردوندم طرف محمد که لبخند مسخره ایی رو لباش بود و نگام میکرد ارسام : این جا چه خبره چی شده؟ محمد : هیچی نیست فقط یکی داشت این جا قلدوربازی میکرد هه محض اطلاعت آقای بی شخصیت اسمتو میدم دفتر بدرود با لبخند مسخرش که هنوز تو صورتش نمایان بود ازکنارم رد شد منم تمام این مدت فقط نگاه میکردم توان صحبت کردن نداشتم سورن : هی هی کاوه خوبی؟ چی شد تو رو، بریده بریده گفتم : عه…عه …من …من اون کی بود چرا …چرا با همه… فرق داشت سام ضربه ای به پیشونیش زد : ای خدا نگو دوباره عاشق شدی روزی ده بار هرکی ازجلوت رد میشه فرکانست عوض میشه میگی این باهمه فرق داشت (( اداشو دراورد😁)) من: نه نه این یکی نه سورن: بیا بریم بچه ها صف رفت تو ام بقیه حرفاتو بیا تو کلاس بزن ماشالله هروقت تو رویا میری همین میشی معلوم نیست کی ادم میشی با حرف سورن که مخاطبش من بودم دویدم طرفش و با دستم محکم ضربه ایی به باسنش زدمو فرار کردم که مطمعنم چندتا بدوبیراهم نثارم کرد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
Hammasini ko'rsatish...
#اکیپ_شیطون 😈 #پارت_دو به قلم : 👑ماهد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 بلاخره با تموم بدبختی ها به مدرسه رسیدیم کاوه:چیزه حالا میخوای اینو کجا پارک کنی میدونی که ……… سورن: آره میدونم میرم تو اون کوچه بغل اون ساختمون بزرگه پارک میکنم ماشینو حالا لطف کن پایین شو بعد برگشتن سورن باهمدیگه وارد مدرسه شدیم کاوه : واییییی لعنتیییی باز صف کلاسییی عین بچه دبستانی ها هنوزم باید صف بشیم حتما باز میخوان به موهامون گیربدن سورن : این چیزی عادیه باید بهش عادت کرده باشی سام :سلام بچه ها چطورین ؟ چه عجب زود آمدین کاوه: به توچه فضولی سام : بی شخصیت اصلا من باتو نبودم باسورن بودم چرا خودتو آدم حساب میکنی ، سورن ریاضی خوندی کاوه : پخی زدم زیر خنده ارنج دستمو گذاشتم رو شونه سورن اخ اسکول مگه ریاضی رو میخونن دیگه اینو جایی نگی بهت میخندن سام : چه ربطی داره درسته ریاضی تمرینی ولی نکته هاشم باید بخونیم بعدشم مگه من باتو بودم باز خودتو انداختی وسط کاوه : خیلی خب بابا اصلا تو جدوآبادتتت فیلسوف ولکن مارو میگم سورن چرا اصلا ما با این دوست شدیم این هیچ وقت باما پایه نیست این خرخون رو به حال خودش رها کنیم بره سام : عررررر نزن مسخره حیف سورن این جاست وگرنه زندت نمیزاشتم سورن: من کاری بهتون ندارم بزنید همدیگه رو محمد: چه خبرتونه بلندگو قورت دادین نمیبینید مدیر داره صحبت میکنه یکم احترام بزارید کاوه : بابا این داره فقط زر میزنه کجای حرفاش مهمه که گوش کنیم محمد : ببین رفیعی این چند باره که داری توهین میکنی به مدیر و معاون من هیچی نمیگم دفعه بعد حتما این حرفاتو بهشون میگم کاوه : هه تو الان داری منو تهدید میکنی بروهمین الان بگو من به چپمم نیست منو ازاینا نترسون سام : نه کاوه انگار بهش حقوق میدن که فداعی شونه من مطمئنم صدرصد جاسوس مدرسه تویی با اون ناصرعوضی 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
Hammasini ko'rsatish...
#اکیپ_شیطون😈 #پارت_یک #کاوه به قلم : 👑ماهد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 تنفس شروع زندگی عشق قسمتی از زندگی اما رفیق صمیمی ❤️ زندگی ست واییییییی مامانننننن خاموش کنننننننن این جاروبرقی رو خب من این جا کپه مرگمو گذاشتم _پاشو بچه حرف نزن سرصبحه ، بلندشو چیزی بخور برو مدرسه مامان ساعتو نگاهی بندازی بد نیسته ها ساعت پنج ونیمه بزار بخوابممممم اون لعنتی رو خاموش کن _این جاروبرقی خاموش نمیشه من اگه نباشم تو وبرادرت یک روزه این خونه رو تبدیل میکنید به آشغال دونی بعدشم خاله هات قراره بیان پاشو لشتو جمع کن برو تو اتاق من : واییییییی خدا پتو روبا بالشت برداشتم رفتم تو اتاق انداختم نمی ارزه دیگه بخوابم به طرف سرویس رفتم کارم که تمام شدرفتم تو اتاق گوشیمو برداشتم نگاهی به پیامای تلگرامم انداختم که دیدم سورن پیام فرستاده *کاوه فردا میام دنبالت باهم بریم مدرسه فقط حاظر باشی بهت تک میزنم این بشر هیچ وقت سلام کردن بلد نیست پوفی کشیدم رفتم تو کمد لباسام شلوارلی با هودی مشکی پوشیدم کیفمو از روی صندلی برداشتم وکتابامو انداختم داخلش به ساعت نگاه کردم چه زود شش شد با صدای زنگ گوشیم فهمیدم سورن هست با مامان خداحافظی کردم وسریع رفتم بیرون درخونه رو که باز کردم با دیدن چیزی که جلوم بود تعجب کردم اوشت جوننننن رفیق اینو ازکجا اوردی نگفتی ما بادیدن این عروسک ضعف میکنیم _اخ نمیدونستم رفیقم ماشین ندیدست بپر سوار شو بریم که دیرمون میشه من : عه صبر کن ببینم تو که گواهینامه نداری _درسته ندارم دادا تو گواهینامه نداری بعد میگی بپر سوار شو میگم حالت خوبه ؟ چیزمیز که نزدی بالا _خفه شو احمق این همه ماشین باز بدون گواهینامه دارن رانندگی میکنن تو خیابونا یکیشون همین سعید خودمون سوارشو نترس فوقش میبرمت بهشت ببین حیف که پیاده برم دیرم میشه و گرنه من با همون بهشتی که میگی هم نمیامدم سوارکه شدم دیدم لبخند خبیثانه ای میکنه با خودم گفتم ای خدا خودت مراقبم باش من هنوز جوونم هزارتا ارزو دارم _هوی کاوه چته داری از ترس صلوات نذر میکنی بابا منو دسته کم نگیر فقط مراقب باش خیس نکنی خودتو روپوش صندلی خراب میشه عجب بیشعوری هستی ، تا خود مدرسه هروقت میخواست ازکنار ماشینا ردشه من از ترس دستمو محکم به دستیگره بالای در میگرفتم بلاخره با تموم بدبختی ها به مدرسه رسیدیم 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
Hammasini ko'rsatish...
30”nop🎈00:25پاک شه
Hammasini ko'rsatish...
🏳️‍🌈😍بهترین چنلLGBT🏳️‍🌈😍 دنبال کاپلای جذابی🥰🏳️‍🌈 ی چنل میخای ک رمان های سکسی داشته باشه💦🔞🔞🔞 پس جوین شو تا پاک نشده😍😍🏳️‍🌈 https://t.me/+xdfAge8PEFZhOTMy ⛔️ ساعت ۰۱:۳۰ پاک ⛔️
Hammasini ko'rsatish...
00:02
Video unavailable
IMG_0563.MP42.35 KB
‼️🔞تو این رمان انواع فانتزی های سک**سی توشه و افراد بالای 18 سال ترجیحا بخوننش🔞‼️ اصلا دلم نمی خواست امشب با شوهرم سک*س کنم زیر دلم بدجور نبض می زد واسه ارباب با اینکه یک بار بیشتر نخوابیده بودم باهاش اونم به زور قبل عروسی ولی خیلی بم حال داد سریع لباس خواب مشکیمو پوشیدمو به سمت اتاق ارباب رفتم لباسامو دراوردم بعد پنج مین ارباب وارد شد نگاهی خریدارانه بهم کردو گفت: جون تازه عروس روستا دلش اربابشو می خواد😈 همینجور که حرفشو می زد جلو اومدو از روی شرت لامبادام دستی روی ک*صم کشید +اوهو چه خیسم هست حرکت دستشو تند تر کرد که عاحی کشیدم 💦 پرتم کرد رو تختو از لیوان کنار تخت یخی برداشت گذاشت لای دهنشو شرتمو از پام دراوردو با یخ توی دهنش روی ک*صم کشیدو به سمت سی*نه هام آروم آروم حرکت کرد و..💧🔥 (برای خوندن ادامه ی رمان یا دسترسی به پارت اول کلیک کنید روی لینک زیر ) https://t.me/+tMtZYppWVbBlMTIx https://t.me/+tMtZYppWVbBlMTIx
Hammasini ko'rsatish...
00:03
Video unavailable
5_1034312207451553816.mp40.65 KB
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.