اشراق و اشراقیان
در باب اندیشه ها و آثار شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق)
Ko'proq ko'rsatish2 409
Obunachilar
+824 soatlar
+377 kunlar
+23830 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from تاریخ سیاه و سفید جهان
00:59
Video unavailableShow in Telegram
شاهنشاهی مادها:
یک چوپان بنیانگذار اولین شاهنشاهی ایرانی
یکی از مهمترین منابعی که برای مطالعه تاریخ مادها وجود دارد نوشته های هرودوت است.
بنابر نوشته پدر تاریخ هرودوت مادها قومی بودند که به شکل قبیله زندگی میکردند و دولت واحدی نداشتند تا اینکه جوانی به نام دیاکو در بین این قوم پیدا شد که در اصل چوپان بود ولی خیلی زود به عنوان یک قاضی عادل بین مادها شناخته شد و بنابراین مردم او را به پادشاهی رساندند و اولین دولت ماد تشکیل شد....
🆔 @World5History
1.54 MB
Repost from اشراق و اشراقیان
Hammasini ko'rsatish...ابوالحسن خرقانی - از مجموعه سی عارف نامی
معرفی سی عارف نامدار ایرانی کاری از مرکز جهانی مولانا نوشته و تنظیم از بابک صفوت با همراهی بانو شهناز سبهانی
👍 1❤ 1
Repost from فامیل دور
02:15
Video unavailableShow in Telegram
از بزرگترین واقف تاریخ معاصر ایران چه میدانید؟
🔺حسین آقا ملک بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک کیست
4.97 MB
👏 3👍 2❤ 1
[38]. نک: عبدالرفیع حقیقت؛ سُهرَوَردی شهید فرهنگ ملی، ص 217.
[39]. مصطفی غالب، أعلام اسماعیلیّة، ص 316-318.
[40]. احتمالاً نظری وی از نسخۀ دیگری از اسماعیلیه، بایستی یکی از فرق شیعه باشد.
[41]. ابن تیمیّه در جایی مینویسد: سخنان سهروردی از آن جنس است که میگوید: نبوت اکتسابی است و از اینرو اینان طمع در نبوت کردند و سهروردی خود میگوید: «لا أموتُ حتّی یُقال لي قُم فأنذر» نمیمیرم تا اجازه دهند من بیم دهم. (نک: درء تعارض العقل والنقل، ج 1، ص 318) سهروردی در هیچ جای از آثارش چُنین حرفی نزده است.
[42]. گرچه علامۀ طباطبایی سرآمد همۀ اینها و هزاران دیگر است، ولی در اینباره کمتر سخن گفته است.
[43]. البته در بین کسانی که شیخ اشراق را اسماعیلی مذهب قلمداد کردهاند، هستند کسانی که اهل تحقیق و نظر هستند، و نمیتوان کلمات آنان را رجماً بالغیب مردود دانست و طبعاً جای توجه و بررسی است.
[44]. صالح حسن محمّد، التّشیع المصري الفاطمي، ج 3، ص 43.
[45]. برخورد= برخُرد.
❤ 2🎄 1
[14]. ابن تیمیّه، بیان تلبیس الجَهمیّة، ج 6، ص 342.
[15] . مصطفی غالب، السُهرَوَرْدِى، ص 56.
[16]. غالب، أعلام الاسماعیلیة، ص 316-319.
نظری و گذری: غالب در این کتاب حدود سه صفحه درباره سهروردی نوشته است، به نظر می رسد با همۀ اشتهارش به دانش دانی، چندان از دانش به ویژه دانش تاریخ بهرهای ندارد. از جمله به این عبارت توجه شود «تدلّ أغلب المصادر التّاریخیّة علی أنّه وُلد في نیسابور سنة 550 ق» جالب اینکه خودش در عنوان فصل آورده «شهابالدّین السُّهرَوَردي» بعد مینویسد او از اهالی نیشابور است. دوم اغلب مصادر کجا گفتهاند، معلوم نیست و در هیچ یک از منابع معتبر و کهن نیامده است که سهروردی از اهالی نیشابور است.
[17]. صالح محمّد عتوم، الفلسفة الإشراقیّة عنه السُّهرَوَردي، ص 9.
[18]. هانری کربن، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ سیّدجواد طباطبایی، ص 305.
[19]. همو، اسلام در سرزمین ایران، ترجمۀ رضا کوهکن، ج 2، ص 79-78
[20]. البته نظر کُربن بیشتر ناظر به امامت باطنی است.
[21]. نک: کریم نیرومند محقّق، عرفا و حکمای استان زنجان، ص 584. البته نوشتههای شوشتری چندان مایۀ تحقیقی ندارد.
[22]. ابراهیم مدکور، «بین السُّهرَوردي و ابن سینا» الکتاب التذکاری شیخ اشراق، ص 74.
[23] . محمّد حسن آشتیانی، بحر الفوائد في شرح الفرائد، چاپ جدید، ج 1، ص 116.
[24]. خبرنامه فلسفی، فصلنامۀ مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران، سال چهارم، شمارۀ دوم، پیآپی 22 تابستان 1389، ص 3.
[25]. آقای داناسرشت در رساله مختصر «خلاصۀ افکار شیخ اشراق و ملاصدرا» ص 11 مینویسد: من هیچ شکی ندارم که شهابالدّین سهروردی تمایل زیادی به مذهب زردشتی داشته و این حقیقت پنهان را که تاکنون گفته نشده و با این صراحت روی کاغذ آوردم.
[26] . سبزواری، رسائل حکیم سبزواری، تحقیق و تصحیح: آشتیانی، ص 193، و لاهیجی، رسالۀ نوریّه در عالم مثال، ص 93.
[27]. کُربن، روابط حكمت اشراق و فلسفه ايران باستان، ترجمۀ سيّد احمد فرديد، ص 24؛ مهدى امين رضوى، سُهرَوَرْدِى و مكتب اشراق، ترجمۀ مجدالدّين كيوانى، ص 39. نک: سیّد حسین نصر، جاويدان خرد: مجموعه مقالات، ج 1، ص 394 ـ 395.
[28]. سیّد حسین نصر، سُنت عقلانی اسلامی در ایران، ص 236-235
[29]. البته در بین صوفیّۀ اهل سُنّت تِرمذی گویا نخستین کسی است که دربارۀ ولایت عرفانی کتابی با عنوان خاتم الأولیاء نوشته و بعدها ابن عربی نیز در الفتوحات المکیّة از وی نقل کرده است.
[30]. سیّد حسین نصر «مفسِّر عالَم غربت و شهید طریق معرفت» ص 131، چاپ شده در منتخبی از مقالات فارسی دربارۀ شیخ اشراق، و سیّد حسین نصر، جاودان خرد: مجموعه مقالات، ج 1، ص 402-403.
[31]. نگارنده بسیای از آثاری که دربارۀ سهروردی به نگارش درآمده دیده است، در هیچ یک از آن آثار دیده شده، او را «حنفی، مالکی و یا حنبلی» ندانستهاند، در نتیجه تمام اقوالی که دربارۀ مذهب وی در تاریخ ثبت شده است، به: «امامیّه؛ شیعۀ اسماعیلی؛ شافعی و زرتشتی» بودنِ وی اشاره شده است، و هیچ یک از این آثار هم مستند به سند خاصی نیست و نوع نوشتهها هم تکرار مکرّرات است.
[32]. مثل جوزجانی که سالها همراه و همراز پورسینا و شاگرد همراه او بود.
[33]. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 196-197، «مدخل آمِدی» و المعلم البستانی، دائرة المعارف، ج 10، ص 328.
[34]. شهرزوری، نُزهَة الأرواح و روضة الأفراح، ص 459، 460 بند 20، 463، 464، ...؛
[35]. البته نگارنده نمیخواهد این مطلب را القا کند که شنیدههای شهرزوری خلاف واقع است، نه؛ بلکه تنها در مقام نقل و تحلیل سخن وی برآمده است.
[36]. توجه: نخستین اثری که دربارۀ سهروردی سخن گفته بستان الجامع اصفهانی؛ النّوادر السُلطانیّۀ ابن شدّاد و عیون الأنباء ابن أبي أُصیبعه است، که هیچ یک دربارۀ مذهب فقهی وی سخن به میان نیاوردهاند. مهمترین اینها عیون الأنباء است که کلّ مطالبی که دربارۀ سهروردی در این کتاب آمده از: شیخ سدیدالدّین فرزند عمر؛ ابن شدّاد؛ یک فقیه بینام و نشان ایرانی؛ صفیالدّین خلیل فرزند بوفضل؛ و فرزند افتخارالدّین است که به غیر از ابن شدّاد، هیچ یک از این افراد شناخته شده نیست. و ابن شدّاد هم دربارۀ مذهب وی چیزی نگفته است.
[37]. کُربن، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ص 307. گرچه مرحوم کُربن در بررسیهای خود در مواردی اندیشههای سهروردی را نتوانسته به خوبی تفکیک کند و گاهی فلسفه وی را یک نوع «فلسفۀ التقاطی» معرفی کرده است. گاهی آن را ادامۀ فلسفۀ ایران باستان تلقی کرده است، و.. اینگونه سخن گفتن نمایانگر پریشانگویی و شاید عدم آگاهی کامل وی از افکار و اندیشه دینی سهروردی است. نک: حسن سیّد عرب، هانری کُربن و فلسفۀ سهروردی، ص 443 و آثار پراکندۀ خود کُربن. آقای سیّد عرب در این اثر به خوبی پریشانگوییهای مرحوم کُربن را دربارۀ سهروردی و فلسفه او بیان کرده است.
❤ 2
البته اینها با فلسفۀ اشراق کاملاً آشنا و چه بسا در حدّ خود شیخ اشراق هستند؛ چراکه علامه طباطبایی خود شیخ اشراق دیگری است، طبیعی است اظهارنظری که میکند با توجه به اندوختههای علمی خود سخن میگوید.
گروه دیگر کسانی هستند که در واقع در مقام یک سُهرَوَرْدِیشناس اظهارنظر میکنند. مثل مرحوم کربُن، مدکور، بَدَوی، و در روزگار ما دکتر سیّد حسین نصر که عمری را در تفسیر و تبیین فلسفۀ اشراق سپری کرده است و آثار گرانقدری در این باره از خود به جای گذاشته است، و یا استاد سیّد جلالالدّین آشتیانی که به همۀ مشربهای فلسفی تسلط کمنظیری دارد و به تاریخ فلسفه و فیلسوفان نیز بسان یک مجتهد مسلّم وقوف دارد.[42] از این رو، به دور از هرگونه زاویهنگری میتوان گفت: نظریّات اینان در حکم سند است.[43] حال هر کسی به فراخور اعتقادات خویش میتواند به سخن این سه گروه از عالمان اعتماد کند.
برهمین اساس، نگارنده بر این باور است که حضرت علامۀ طباطبایی، یا استاد آشتیانی، و یا میرزا حسن آشتیانی و دکتر نصر رجماً بالغیب سخن نگفتهاند، بلکه سخنان اینان از روی تحقیق بوده و قابل استناد است. همۀ این دانشمندان کم نظیر بر این باورند که شیخ اشراق از جمله فیلسوفان شیعۀ امامیّه است که سخنان و مستندات آنها در صفحات پیشین ذکر شد. از میان دانشمندان عرب صالح حسن او را شیعه امامیّه قلمداد کرده و مینویسد:
الفقیه الشّیعي الإمامي أبوالفتوح السُّهرَوَردي یقنع علی صلاح الدّین الأیوبي بعصمة الأئمّة من أهل البیت وبأفضلیتهم، والسُّهرَوردی أحد الفلاسفة الشیعة الإمامیّة.[44]
گذشته از این نظریّات، و با توجه به این دیدگاهها که در جای خود خیلی ارزشمند و دارای اعتبار علمی نیز هست، امّا بُنْمايۀ تحقيق در این نوشتار دربارۀ مذهب وی، آثار خود شيخ و بَرخُرد[45] او با اُصول و فروع دین است كه در قالب احكام عملى و نظرى نمود پيدا كرده، و مناسبترین منبع نیز میتواند باشد، و دیگر، برخى از تحقيقات پژوهشگرانی است كه خالى از هر گونه جانبدارى مذهبى بیان شده و در تحقیقات خود به اين موضوع پرداختهاند، و میتواند پِژوهشگر را به سمت و سویی هدایت کند تا به گونهای از پِژوهش خود نتیجه بگیرد. در ادامه با نگاهی به فروع و اُصول دین، و جایگاه اعتقادی شیخِ اشراقیان در این دو عنصر تشکیلدهندۀ دین، راهی به شناخت مذهب شیخ باز میشود.
[1]. نظری و گذری: در موسوعة طبقات الفقهاء بیآنکه اندکی تأمّل و تحقیق شود، مختصری دربارۀ شیخ اشراق سخن گفته و همان حرف شهرزوری و ابن خلّکان را آورده و او را شافعی مذهب قلمداد کرده است. نک: جعفر سُبحانی، طبقات الفُقهاء، ج 6، ص 344-345.
[2]. شمسالدّین شهرزوری، نُزهَةُ الأرواح و روضة الأفراح: تاریخ الحکماء، ترجمۀ مقصود علی تبریزی، ص 463.
[3]. ابن شدّاد، النّوادر السّلطانیّة والمحاسن الیوسفیّة: سیرة صلاح الدّین، ص 37. البته طبیعی است ابن شدّاد قاضی القضات صلاحالدّین ایوبی است و باید سُهرَوَرْدِی را معاند شریعت معرفی نماید.
[4]. ابن خلّکان، وفيات الأعيان، ج 6، ص 272؛ اين قيد «به ظاهر» را چند نوع مىتوان تحليل كرد. يا اينكه خود ابن خلّکان بر مذهب حنفى بوده، آن حسِّ مذهبىاش غالب شده و خواسته با اين قيد به اصالت مذهب خود اشاره كند، يا اين كه واقعا به شافعى بودن وى علم نداشته و احتمال چُنين مذهبى بنا بر مشهور داده است، و جالب اينكه به قول شهرزورى هم اعتماد نكرده است. توجه: شماری از دیرزیان= قُدما با استناد به سخن شهرزوری در آثار خود وی را «شافعی مذهب» قلمداد کردهاند. حموی در معجم الأُدباء، ج 6، ص 269؛ صَفَدی در الوافی بالوفیات، ج 2، ص 236؛ أُسنوی در طبقات الشّافعیّة، ج 2، ص 242؛ ابن کثیر، طبقات الشّافعیّة، ج 2، ص 678 و بقیّۀ منابع.
[5]. عمادالدّین محمّد الأصفهانی؛ البستان الجامع لجمیع تواریخ أهل الزّمان، ص 443. وی نیز به گونهای سخن گفته است که گویی فلسفه و کلام از مذهب شافعی جداست.
[6]. اشکوری دیلمی، محبوب القلوب، مقالۀ دوم، ص 345 به بعد.
[7]. ارکانی، ترجمۀ محبوب القلوب، ج 2، ص 260-286، و علی اوجبی (به کوشش) سُهرَوَرْدِی به روایت اشکوری و اردکانی، ص 69 به بعد.
[8]. یاقوت حموی، معجم الأدبا، ترجمۀ عبدالمحمّد آیتی، نیمۀ دوم، ص1222.
[9]. حموی، معجم الأُدباء، ج 6، ص 269.
[10]. أُسنَوی، طبقات الشّافعیّة، ج 2، ص 65، ذیل ابوالفتوح سهروردی مقتول، چاپ بغداد.
[11]. عمر رضا کحاله، معجم المؤلّفین، ج 13، ص 189.
[12] . ابن تیمیّه، دَرْء تعارض العقل و النقل، ج 3، ص 179-172 و ج 9، ص 221.
[13] . همو، منهاج السّنةِ النّبویّة، ج 8، ص 25، والجواب الصحیح لمَن بدَّلَ المسیح، ص 212، دربارۀ زندگی و افکار ابن تیمیّه نک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 171-193.
❤ 2
از سویِ دیگر، بزرگانی چون مجدالدّین جیلی، فخرالدّین رازی، ماردینی، ابن رُقیقه، و سیفالدّین آمِدی[33] از جمله عالمان و یا مورّخانی هستند که به گونهای با سُهرَوَرْدِی از نزدیک آشنا بودند، و برخی او را از نزدیک دیده و با او ملاقات کردهاند، حال چه در مقام استادی مثل ماردینی و جیلی، و یا در جایگاه دوستی مثل فخرالدّین رازی که سالها در مراغه با او همدرس بوده است، و نوع اینها دارای تألیفات نیز هستند، ولی هیچ یک به مذهب وی اشاره نکردهاند.
همان گونه که گفته شد، نخستین کسی که به مذهب وی اشاره کرده، شمسالدّین شهرزوری است که حدود بیست سال پس از شهادت شیخ به دنیا آمده است. از معاصران و همراهان او نیز چیزی دربارۀ مذهب وی گزارش نشده است. با کمال تأسف بخشی از کلمات پیشینیان، به ویژه تاریخنگاران براساس شنیدههایی است که بعدها همین شنیدهها در قالب کتاب به ما رسیده و به عنوان منبع کهن قلمداد شده است. یکی از آنها همین سیاهۀ شمسالدّین شهرزوری است که دربارۀ زندگی سُهرَوَرْدِی است. اگر در متن این سیاهه دقّت شود همهاش مینویسد: «آن گونه که به من رسیده، یا آن گونه که من شنیدم، این مجمل آن چیزی است که به ما رسیده است، و مانند اینها...»[34]
در هر صورت با توجه به این که بسیاری از کسانی که او را شافعی مذهب دانستهاند با اعتماد به سخن شهرزوری بوده است، میتوان گفت که: تنها شهرزوری است که بیهیچ استنادی وی را شافعی قلمداد کرده و تنها منبع پَسینیان نیز همین سخن شهرزوری است و او هم به اعتراف خود براساس شنیدههایش سخن گفته است،[35] و شاید برهمین اساس باشد که ابن خلّکان به سخن شهرزوری اعتماد نکرده است و قید «ظاهراً» را آورده است.[36]
امّا آن دسته از عالمانی که وی را اسماعیلیه دانستهاند و خود نیز بر همان آیین هستند، با استناد به شماری از کلمات سهروردی که معمولانه هم در اطراف واژۀ «امام» دور میزند و این واژه هم یکی از واژگان کلیدی در مذهب اسماعیلیه است، و از سویی هم سهروردی از امام به «قطب» تعبیر کرده است، او را از خود دانستهاند، به ویژه مرحوم کُربن با تفسیرهای خود که معمولانه تفسیر به رأی و ذوقی است، افکار شیخ را به سمت و سوی اسماعیلیه سوق دادهاند، گرچه وی پس از این مرحله از پِژوهشهای خود، در تاریخ فلسفۀ خویش، آموزههای شیخ را مطابق با «اُصول مکتب تشیع» دانسته است که در صفحات پیشین اشاره شد.[37] البته سخنان مرحوم کُربن در اینباره روی یک پاشنه واحدی نمیچرخد. از اینرو گاهی افکار سهروردی را متمایل به شیعۀ اسماعیلیه و گاهی متمایل به امامیّه معرفی میکند. چُنین کلماتی نمیتواند قابل استناد باشد.
در واقع اسماعیلی دانستنِ سُهرَوَرْدِی نیز، همانند شافعی بودن وی، بدون ارائه هرگونه سندِ عقل پسندی است؛ ویا برخی با استناد به رسالۀ هیاکل النّور، او را اسماعیلی دانستهاند؛ چرا چون وی از واژۀ «هیکل» استفاده کرده است.[38] درست است که سهروردی هم از واژۀ «امام، قطب و هیکل» استفاده کرده است، آیا صِرف استفاده از یک واژه، دلیل بر باور یک فیلسوف آن هم به ماورای طبیعت که اساس باور یک انسانی که در پی حقیقت است، میشود؟ از سویِ دیگر اسماعیلیه هیچ دلیلی و تفسیری از کلمات سهروردی مبنی بر اسماعیلی بودن او نمیآورند، تنها وجود این واژگان را دلیل قلمداد کردهاند و او را از باطنیان برشمردهاند.
در میان اسماعیلیه، مصطفی غالب بیش از دیگران بر اسماعیلی بودن سهروردی پافشاری میکند، ولی با کمال تأسف نوع کلمات وی دارای سندی محکم نیست، تنها با عبارات خبری حرف خود را میزند. به عنوان مثال او در کتاب اعلام الاسماعیلیّة، پس از نقل حدود سه صفحه قصّه که هیچ مناسبتی با مذهب سهروردی ندارد، نتیجه میگیرد که سهروردی اسماعیلی مذهب بوده است.[39]
در این میان، تنها ابن تیمیّه است که با استناد به سخنان سُهرَوَرْدِی سنجیده و مستند سخن گفته است که بایستۀ توجه است. وی در دو جا که نشانی هر دو جا در صفحات پیشین داده شد، از شیخ اشراق سخن گفته است. یک جا وی را از شیعیان غالی برشمرده که امام را مقدّم بر نبی میداند و در نتیجه وی را تکفیر کرده است؛ در جای دیگر اعتقادات وی را نسخۀ دیگری از باطنیّه دانسته است، گویی او نیز همانند شماری از عالمان وی را از اسماعیلیه بَرنشمرده است، بلکه نسخۀ دیگری از اسماعیلیه دانسته است،[40] و در جایی هم میگوید او ادعای نبوّت کرده است که همان مطلبی است که نگارۀ هفتم بررسیده شد.[41]
امّا آن دسته از عالمانی که خود بر «آیین تشیع» هستند، و سُهرَوَرْدی را نیز شیعۀ امامیّه دانستهاند، سخنان آنها نیز بر دو دسته تقسیم میشود. گروهی با توجه به دانستههایِ پیشین خود تنها نظر خود را اعلام کردهاند، بی آن که به سندی اشاره کنند از آن جمله می توان به: محمد حسن آشتیانی، علامۀ طباطبایی اشاره کرد، آنها نیز همانند دو دسته پیشین به سندی اشاره نکردهاند.
❤ 2
ابراهیم مدکور هم در ضمن مقالهای مینویسد: «والّذی لانزاع فیه أنَّ السُهرَوَرْدِى أقرب إلی الشّیعة منه إلی أهل السّنة» در این که سُهرَوَرْدِى به مذهب شیعه نزدیکتر از اهل سُنت است، تردیدی در آن نیست.[22]
میرزا محمّد حسن آشتیانی که خود از جمله متکلّمان و فقیهان سُترگ دورۀ قاجار است در ضمن بیانی، شیخ اشراق را از طایفۀ ناجیۀ شیعه دانسته و مینویسد:
الشّیخ السُّهرَوَرْدِى، مِن الطّائفة النّاجیة الشّیعة کثّرهم اللّه تعالی و حشرهُم مع أئمتهم سلام اللّه علیهم أجمعین.[23]
از علامۀ طباطبایی هم نقل شده است که وی نیز بر این باور بوده است که، شیخ اشراق سَرِ خود را در راه تشیع داد.[24]
سیّد جلالالدّین آشتیانی نیز در چندین جا از آثار خود، شیخ اشراق را از حکمای «شیعۀ امامیّه» دانسته است که به یک مورد اشاره میشود:
برخی از أوائل العقول خیال کردهاند شهابالدّین سُهرَوَرْدِى، حکیم شیعی، فلسفۀ زرتشت را زنده کرده است و با زنده کردن تعلیمات این مرد بزرگ پا از تعالیم اسلام فراتر نهاده است.[25] سند بطلان این قبیل حرفها بدون تردید خارج از خود آن نمیباشد، مسلّم است که قائلان این قبیل حرفها، نه دانش فهم قرآن را دارند، و نه قدرت فهم یک صفحه از کتاب حِکمةالإشرق را و نه به عُمق آثار زرادشت رسیدهاند. در جای دیگر مینویسد: شیخ اشراق مسلمان و ملتزم به قواعد شرعی اسلام و بَنابر برخی از دلایل، شیعی است.[26]
دکتر سيّد حسين نصر نيز مىنويسد:
شيخ اشراق هنگامى كه تكفير شد، در مسائلى مانند ختم نبوت و دايره ولايت كه بدون شکّ اشاره به عقايد باطنى يا شيعى است، مورد مؤاخذه قرار گرفت.[27] استاد نصر در نوشتههای ارجمند و فراوان خود یک نوع ارتباط بین افکار سُهرَوَرْدِی و مکتب تشیع ترسیم میکند که به یقین در این ترسیم مسیر عقلانی و استدلال را طی کرده و مینویسد:
نفوذ سُهرَوَرْدِی در جهان اسلام به ویژه در مذهب تشیّع بسیار زیاد است، و او بزرگترین تأثیر را در مذهب تشیع برجا گذارد. در طول هفت قرن اخیر، سُنت اشراق، به ویژه در ایران، ادامه یافته و نقش عمدهای را در بقای مذهب شیعه طی دورۀ صفوی ایفا کرده است؛[28] آنچه از مطاوی اسناد و مدارک تاریخی بَرمیآید روشنگر آن است که سهروردی درگیر و دار دستخوش عواقب منازعۀ شدید فاطمیها و اهل تسنن شده بود و با آنکه سهروردی بدون شکّ اسماعیلی مذهب نبود، ولی همین اعتقاد کُلّی وی به مسئله ولایت موجب گرفتاری او شده است. [29] به هر تقدیر مسئلۀ ولایت در فلسفۀ سهروردی و نظریۀ او دربارۀ تشیّع و تسنّن نخستین مسئلهای است که باید دربارۀ سهروردی حل شود، و این گِرهی است که تاکنون به دست کسی کاملاً گشوده نشده است.[30]
مواردی که نقل شد، شماری از دیدگاههایی از بزرگان «اهل سنت و تشیع»[31] بود که هر یک بنابر باورهای خود دربارۀ آیین و باور مذهبی سُهرَوَرْدِى اظهارنظر کردهاند که در ادامه به تحلیل این دیدگاهها خواهیم پرداخت. پیش از بررسی دیدگاههای یاد شده، یادآوری این نکته بایسته به نظر میرسد، ما دیدگاههای عالمان را در چهار دسته میتوانیم دستهبندی کنیم.
یک دسته او را شافعی مذهب؛ دستۀ دیگر وی را اسماعیلی مذهب؛ و دسته سوم وی را شیعۀ امامیّه دانستهاند؛ و دستۀ چهارم او را زرتشتی قلمداد کردهاند. همان گونه که اشاره شد، نگاه پنجمی دربارۀ مذهب وی وجود ندارد، مگر این که آن دسته از عالمانی که درباره مذهب وی سکوت کردهاند، گروه پنجم قلمداد شود.
امّا کسانی که سهروردی را «شافعی مذهب» دانستهاند، بی هیچ دلیلی و استنادی، تنها در قالب یک جمله خبری از کسانی مانند شهرزوری و ابن خلّکان: «او بر مذهب شافعی بود.» او را شافعی مذهب قلمداد کردهاند، و همانند این جمله که بی هیچ استنادی نقل شده است، چندان اعتبار سندی و علمی ندارد.
نگارنده بر این باور است، و گویی به این باور اطمینان دارد، همۀ کسانی که وی را شافعی مذهب قلمداد کردهاند، تنها با اعتماد به سخن شهرزوری است؛ چراکه همان یک جمله کوتاه خبری که از وی نقل شده است، شماری از عالمان نیز همان جمله کوتاه ر ا با همان سبک و سیاق نقل کردهاند، و او نیز بیهیچ سندی وی را شافعی دانسته است؛ همین طور اگر یکی هم پیدا میشد و میگفت: «سُهرَوَرْدِی حنفی مذهب» بود؛ چه بسا عدهای هم بَنا بَر اعتماد به گوینده این سخن و یا هر دلیل دیگری، سُهرَوَرْدِی را حنفی مذهب قلمداد میکردند.
این جمله خبری که از شهرزوری نقل شده «او بر مذهب شافعی بود.» زمانی از وی پذیرفته میشد که همراه یا شاگرد بیواسطه او میبود و سالها با او حشر و نشری داشت و او را از نزدیک میشناخت و همراه و همراز او بود. [32] در غیر این صورت این جمله اخباری دلیل میخواهد که شهرزوری اقامه نکرده است.
❤ 2
آیین و مذهب سهروردیتالیف دکتر محمد (جلال الدین) ملکی بخش دوم: آثار و اقوال حکما دربارۀ مذهب سهرَوَردی تحقيقات پِژوهشگران چيزى را به صراحت ثابت نمىكند، تنها مىتواند ما را در تبيين اين موضوع كمك كند؛ زيرا اين مسئله در بين عالمان با نگاه نفی و اثبات مطرح شده و از اينرو، تبيين و تفكيك سَره از ناسَره آنگونه كه شايسته و بايستۀ یک پِژوهش علمی است، تا حدودى امكانپذير نيست؛ چون هر دو طرف در مقابل هم قرار دارند و به همين دليل، اينگونه اظهار نظرها، چندان نتيجۀ قابل اعتمادى را ارائه نمىدهد. با این حال، برای نمونه در ادامه به اظهارات چندین نفر از بزرگان که دربارۀ آیین وی اظهارنظر کردهاند اشاره و تحلیل میشود. [1] شهرزوری دربارۀ مذهب سهروردی مینویسد: شافعی مذهب بود، دانا به قواعد فقه و حدیث و اُصول.[2] ابن شداد، یکی دیگر از مورّخان و قاضی القضات دستگاه ایوبی است، سُهرَوَرْدِی جوانکی ایرانی و معاند با شریعت معرفی کرده است.[3] ابنخلّكان كه خود از حنفىمذهبان است، درباره مذهب شيخ اشراق مىنويسد: «شيخ به ظاهر شافعىمذهب بود.» او نخستين كسى است كه در شافعى مذهب بودن سُهرَوَرْدِى با ترديد سخن مىگويد.[4] عمادالدّین اصفهانی مینویسد: «کان شافعی المذهب، إلّا أنَّه غلب علیه الفلسفة و علم الکلام»[5] ابن أبی اُصیبعه با این که به زمان سُهرَوَرْدِى نزدیک بوده است، دربارۀ مذهب سهروردی چیزی ننوشته است، و گویی سُهرَوَرْدِی مذهبی غیر مذهب وی را داشته و او نیز، از باب ترک باطل، از کنار این مسئله عبور کرده است. اِشکوری دیلمی صاحب محبوب القلوب با استناد به کتاب نُزهة الأرواح شهرزوری، زندگی سُهرَوَرْدِی را روایت کرده است، ولی با این که شهرزوری به مذهب سهروردی اشاره کرده است، ولی اِشکوری این فقره از سخن او را از روایت خود حذف کرده است.[6] احمد حسینی اردکانی نیز زندگی سُهرَوَرْدِی را روایت نموده و گویی همان ترجمۀ متن اشکوری است، وی نیز همانند اشکوری درباره مذهب سهروردی سخنی به میان نیاورده است.[7] یاقوت حَمَوی، وی را فقیه شافعی مذهب دانسته است.[8] گویی وی نیز با استناد و اعتماد به سخن شهرزوری به این باور رسیده است. [9] أُسنَوی نیز وی را از جمله شافعی مذهبان بَرشمرده است. [10] عمر رضا کحاله هم در زیر مدخل «السُّهرَوَرْدِي» با استناد به سخن ابن خلّکان سُهرَوَرْدِی را شافعی دانسته است.[11] ابن تیمیّه که در میان عالمان دینی به جسارت فکری و آزاداندیشی و پژوهشگری سُترگ شهره است، ضمن تکفیر سُهرَوَرْدِى او را از شیعیان غالی برشمرده میگوید: او امام را بالاتر از نبی میدانسته است.[12] و باز در جای دیگر مینویسد: «سُهرَوَرْدِى مقتول بینِ عقل و تألّه را جمع کرد و بر مسلک باطنیّه بود و او فلسفۀ یونان و فارس باستان را در هم آمیخت که در واقع نسخۀ دیگری از باطنیّۀ اسماعیلی است.[13] و نیز ابن تیمیّه سهروردی را از اصحاب باطنیّه شمرده و او را زندیق و ملحد قلمداد کرده است.[14] شیخ مصطفی غالب که از علمای اسماعیلیه است، کتابی با عنوان «السُّهرَوَرْدِى» دارد که در آن تمام تلاش خود را به کار گرفته تا سُهرَوَرْدِى را یک حکیم اسماعیلی مذهب، معرفی و مصادره به مطلوب نماید.[15] و نیز همو در کتاب أعلام الاسماعیلیة، سهروردی و شمار دیگری از دانشمندان همچُون: پورسینا، خواجه نصیرالدّین توسی، فخرالدّین رازی، و عطار نیشابوری از جمله اسماعیلیان برشمرده است.[16] از ميان سُهرَوَرْدِىشناسان معاصر، هِلموت ريتر مقالهاى دارد كه در آن با استناد به قراين و برخورد حاكمان حلب با وى، او را «شيعۀ اسماعيلى» دانسته است. صالح محمّد نیز در کتاب خود مینویسد: اهل سُنّت از گسترش مذهب اسماعیلی در مصر به وحشت افتادند و از اینرو بر بزرگان آن مذهب که در رأس آنها سهروردی بود، سخت گرفتند. وی با این عبارت او را اسماعیلی قلمداد کرده است. [17] هانرى كُربن از آنجا که نسبت به برخی مستشرقان از ضمیری آگاه و پاک برخُردار است، در چندین جا از آثارش که به فارسی نیز ترجمه شده بیمیل نیست آیین سهروردی را «شیعۀ امامیّه» معرفی کند.[18] او بر این باور است ادعایی که علیه سُهرَوَرْدِی طرح شد، نشان میدهد که او را به عنوان نمایندۀ «تشیّع یا تشیّع مستور» تشیّعی که در آن دوران کمابیش ناگزیر به تقیّه بوده است، تصوّر کردهاند.[19] او در جایِ دیگر به این مسئله تأکید میکند که آموزههای وی دربارۀ «امام و امامت» به طور کامل با «مکتب تشیع» مطابقت دارد.[20] قاضی نوراللّه شوشتری، سُهرَوَرْدِی را شیعۀ امامیّه دانسته و علّت شهادت و محاکمه و مخالفت روحانیون حلب را همین مسئله قلمداد کرده است.[21]
❤ 2
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.