cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

ﺣﺭﻳﻣ ﻋﺷﻗ | 𝙷𝙰𝚁𝙸𝙼𝙴 𝙴𝚂𝙷𝙶

به نام خالق تو ‌ ‌ •دلـبَـــــر جان...♡ ¦طُــــو¦ قَشــنگ تَرین مهمــونِِ ناخـونده یِِ قَلبــمی🌸💍• ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ♥️💍 ‌ تاسیس: ‌⁰⁰/⁶/⁹ ¹⁴:¹⁴ : :

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
217
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

هق از وقتی که این رمانو خوندم حس میکنم قلبم از جاش در اومده🥲 https://t.me/joinchat/poM2MQ-M_HIzZGVk ♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️ با صدایی که لرزشش به وضوح حس میشد گفتم: _مسکان! _هیس! با بغض گفتم: _اخه نامرد چرا تلافی کاری که مادرم کرده رو سر من می‌کنی! منه لعنتی عاشقتم! اینکارو با من نکن! پوزخندی زد و گفت: _ولی من عاشق نیلوفرم! با دستش به شکمم اشاره کرد و گفت: _پس فردا این بچه به دنیا اومد میدمش دست نیلوفر توهم میکنم کلفت زنم! اون بچه به ت نمیگه مامان به نیلوف... دیگه نمی‌فهمیدم چی میگفت چشم هام تار شد گرمی خونی رو لای پاهام حس میکردم صدای مظطرب مسکان اومد _روشنا عشقم غلط کردم رو... چشم هام کم کم تار شد و ... ♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️ بمیرم واسه دل شکسته دختره🥺💔 با هر پارت این رمان زجه میزنم🤭😢 بیا ببین چه بلایی سر دختره میاد... https://t.me/joinchat/poM2MQ-M_HIzZGVk https://t.me/joinchat/poM2MQ-M_HIzZGVk
Hammasini ko'rsatish...
♡تنهاتر از تنهایی♡

⚡تنهاتر از تنهایی، فصل اول〖آیناز ویسی〗 عطر یخ، فصل دوم 〖آیناز ویسی〗 عاشقانه، اجتماعی، پایان خوش پارت گذاری هرروز

دختره تو چشمای پسره فلفل ریخته،حالا منتظره تا خوب بشه ولی پسرمون پروووو....ببین دختره چطوری چشماشو اندازه وزغ باز میکنه🤣❌ https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0 _تورو خدا بگو #بهتری؟ +نمیدونم کارینا نمیدونم، شاید دیگه اصلا نتونم ببینم😑 والا داشت #چاخان میکرد،قشنگ معلوم بود...دستمال داغ خیس و داخل ظرف #ابجوش گذاشتم و جدی ادامه دادم: _والا فلفلشم زیادی تند نبود، به نظرم میتونی چشماتو باز کنی! +نه نه اصلا....به نظرم تو به کارت ادامه بده... _باشه پس... خواستم دوباره #دستمال داغو رو چشماش بزارم که با دیدن #سیلی از مردم #شهربازی که با تعجب نگامون میکردن، شوکه و عصبی لب زدم: _واای اراد...وای اون پسره...ببین چطوری نگام میکنه...خدای من فکر میکنه تو کوری میخواد شماره بده! چنان با سرعت چشماش باز شد و داشت دنبال پسره میگشت که نتونستم تحمل کنم و فقط زدم زیر خنده...🤣🤣 +این الان یعنی چی؟ لحش #اخطار اور بود،، پس خودمو جمع کردم و با لبخند گفتم: _داشتم از #لوس شدن احتمالیت جلوگیری میکردم عشقم😌 +شنیدی میگن الهی تب کنم،پرستارم تو باشی؟ _نهههه! +پس بشنو .... نزدیک تر اومد که هول شدم و #آبجوشای تو لیوان #زارت ریخت رو چیزش وچنان دادی کشید که کل نگاها برگشت سمت ما🤦🏻‍♀ +چیکار میکنی تو؟ اخخ #سوختممممم💥 _اروم باش...بگو..بگو چیکار کنم؟ بریم دکتر؟ اخه این حرفیه من میزنم؟نه اخه این حرفیه من گفتم؟😬 همینجور که بالا پایین میپرید ، پرو پرو گفت: +نیازی نیست...تو به جای این ابجوش که واسه چشمام بود...اب سرد بیار که نوبت اینه تا بمالی خوب شه پرستارم! چشمام گرد شد و خواستم چیزی بگم که #شلوارشو....😳❌❌ https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0 بی دینا جلو مردم؟ تو شهربازی اخه؟؟😐😐🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀😂😂😂 خدای من! دختره خواست چشمشو درست کنه، زد ابروشو(نه ببخشید چیزشو) ناکار کرد😌🤣🤣
Hammasini ko'rsatish...
- حامله‌ای عزیزم ولی باید #سقط کنی. آب دهنم رو قورت دادم و با چشمای نگرون گفتم: - چ...چرا خانوم دکتر؟ چرا باید بچه‌م و #سقط کنم؟🚫 نگاهی از زیر عینک بهم کرد و در حالی که چیزهایی روی کاغذ می‌نوشت گفت: - رحمت هنوز آمادگی #باردار شدن رو نداره. کوچیکه و ممکنه بعدا مشکل ایجاد کنه.📛 لب گزیدم و گفتم: - باشه سقط می‌کنم فقط شوهرم نفهم... -شوهرم نفهمه که #باردار بودم و میخواستم بچه‌ش و سقط کنم آره #کارینا بچه من و #سقط کنی؟ ببعد هیستریک خندید و گفت: -زیاد دل خوش نکن، بعدش کاری می‌کنم یک روز نشده یک بچه دیگه تو شکمت کاشته بشه.💦🔞 اونایی که #اروتیک می‌خونن جوین بدن، فقط ۵ دقیقه لینک قرار داره و بعد #خودکار پاک میشه⚠️〽️ #بزرگسال #صحنه‌دار #عاشقانه_هات https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0
Hammasini ko'rsatish...
پسره به زنش میگه بیا بشین روی سالار که بچه هاش سر می‌رسن و...😂🙈❌ https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0 عزیزم بیا بشین روی #سالار دیگه! با تعجب به آراد نگاه کردم: - زده به سرت؟ اشاره ای به خشتکش کرد: - سالار زده بالا. ارکا انگشتش رو مکید و با لحن بچگونه‌ای گفت: - ممنی شالار شیه؟ کف دستم رو روی پیشونیم کوبیدم: - هیچی عزیزم برو اتاقت. کارن دستش رو به کمرش زد و روبه رومون ایستاد: - بلیم که بشینی روی شالار؟ با تعجب داشتم نگاهشون می‌کردم که آراد قهقهه‌ای زد و با چشمک از روی مبل بلند شد: - آره عزیزم حالا برید. ارکا همون‌جور که سمت اتاق می‌رفت متفکر گفت: - بابایی شالار داله ممنی می‌جینه روش‌. سرم رو بین دستام گرفتم و حرصی با صدای بلند گفتم: - اراااااد. https://t.me/joinchat/vwgHgSuRHuMyOGI0 ی #رمان آوردم براتون که با پارت اول روی پسر #هات و مغرورمون کراش می‌زنید😌📛 بچه هاشون همیشه موقع #عملیات سر میرسن و.... بله همه چی کنسل میشه😂🤭🔞!
Hammasini ko'rsatish...
یه رمان فول طنز و البته فول هات😂🔥 پسر دختره رو‌ میبره حموم و....💋🔞 https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk تقه‌ای به در خورد و پشت‌سرش صدای نهال اومد - رادین بیرون نمیایی؟برات شام آوردم باید سریع برم! لبخند شیطونی از فکری که به سرم زد رپی لبام نشست! - نهال اون حوله رو بده 😈 حوله رو بهم دادکه دست کوچیک و ریزش دلمو زیر و رو کرد.... مچشو گرفتم و آروم کشیدمش تو.... بااین حرکتم جیغ کوچیکی زد و چشماشو بست.... دلم ازاین بچه بودنش ضعف می کرد.... رادین-نگاش کن چه روسری ای هم پوشیده وروجک من ....دلم میخواد بخورمت....🤭📛 ادامه این رمان در کانال زیر👇روی لینک کلیک کن https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk با ناله اسممو صدا زد... -رادیییین - جون رادین...چشماتو باز کن رادین فدات.... با خجالت لبشو گاز گرفت و اروم گفت: -نه....لختی نیشخندی زدم و پرسیدم: -خجالت میکشی؟! نهال بامزه سرشو بالا پایین کرد... #مردون*گیم کاملا برجسته شد بود...رگاش داشت پاره میشد.... آتیش تمام جونمو گرفته بود.... خم شدم و لبمو به گوشه لب نهال چسبوندم.... محکم به خودم فشارش میدادم.... اروم زمزمه کردم.... دلش تورومیخواد.... نهال-کی... دستشو گرفتم و روی #مردون*گیم گذاشتم که یه قدم عقب رفت ولی سفت چسبوندمش به خودم.... -این مال توعه...دلش واسه لبای نازت که دورش حلقه کنی تنگ شده.... دستمو وارد شلوارش کردم و روی #بهشتش کشیدم و...♨️♨️ https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk
Hammasini ko'rsatish...
دختره وقتی پریوده پسره جرش میده😱💦 به شدت آب ور🤤🔞🔥 #پارت6⛔️👅 سرچ کن نبود لف بده🔍⚠️ با چشمای خمارش نزدیکم شد و یهو #ل_ب هاش رو گذاشت رو #ل_ب هام... از کار یهوییش یه تکونی کوچیکی خوردم و بعد انگشتش رو داخل بهشتم کرد. خیلی خوشم اومد و خودم روجلوتر کشیدم و انگشت اشاره خودشو تو دهنش کرد.... بعد شورتم رو پایین کشید که بادیدن خون بازوی رادین رو چنگ زدم... رادین-هیس عسلکم چیزی نیست... بعد انگشتشو لای بهشتم کرد و روی #چو*چو*ل*م کشید... نهال-ایی... پاهامو توهم قفل کردم که رادین لبشو روی پوست گردنم گذاشت و مک عمیقی زد. نهال-وای رادین توروخدا انگشتتو بردار... خیلی بهشتم درد میکنه ... سرشو عقب کشید و دستشو بیرون اورد... انگشتش خونی بود... نزدیک بینیش کرد و بوکشید... رادین-بوی گسی میده.....!🚷🩸 بچه مچه جوین نشه🤬❌ دارای صحنه های خشن و دلخراش🍆💢 https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk
Hammasini ko'rsatish...
من پگاه هستم، دختری که همخونه پسر استادم شدم. به خاطر فقر و بی پولی قبول کردم که زیر خوابش بشم. هر شب بهش تن میدم و اون بهم پول میده. خونوادم من رو رها کردن و تنها کسی که بهش پناه آوردم مهراد بود! https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk
Hammasini ko'rsatish...
این همون رمانیه ک همتون درخواست دادید لینکشو گذاشتم تا چند ساعت دیگه لینکش پولیه😐🤤 https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk
Hammasini ko'rsatish...
یه رمان فول طنز و البته فول هات😂🔥 پسر دختره رو‌ میبره حموم و....💋🔞 https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk تقه‌ای به در خورد و پشت‌سرش صدای نهال اومد - رادین بیرون نمیایی؟برات شام آوردم باید سریع برم! لبخند شیطونی از فکری که به سرم زد رپی لبام نشست! - نهال اون حوله رو بده 😈 حوله رو بهم دادکه دست کوچیک و ریزش دلمو زیر و رو کرد.... مچشو گرفتم و آروم کشیدمش تو.... بااین حرکتم جیغ کوچیکی زد و چشماشو بست.... دلم ازاین بچه بودنش ضعف می کرد.... رادین-نگاش کن چه روسری ای هم پوشیده وروجک من ....دلم میخواد بخورمت....🤭📛 ادامه این رمان در کانال زیر👇روی لینک کلیک کن https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk با ناله اسممو صدا زد... -رادیییین - جون رادین...چشماتو باز کن رادین فدات.... با خجالت لبشو گاز گرفت و اروم گفت: -نه....لختی نیشخندی زدم و پرسیدم: -خجالت میکشی؟! نهال بامزه سرشو بالا پایین کرد... #مردون*گیم کاملا برجسته شد بود...رگاش داشت پاره میشد.... آتیش تمام جونمو گرفته بود.... خم شدم و لبمو به گوشه لب نهال چسبوندم.... محکم به خودم فشارش میدادم.... اروم زمزمه کردم.... دلش تورومیخواد.... نهال-کی... دستشو گرفتم و روی #مردون*گیم گذاشتم که یه قدم عقب رفت ولی سفت چسبوندمش به خودم.... -این مال توعه...دلش واسه لبای نازت که دورش حلقه کنی تنگ شده.... دستمو وارد شلوارش کردم و روی #بهشتش کشیدم و...♨️♨️ https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk
Hammasini ko'rsatish...
من نوا راد هستم همون دختری که عاشق نیکولاس بود، به خاطرش زیر خوابش شدم و دخترانگیم رو از دست دادم ولی بعد ها فهمیدم که نیکولاس فقط برای انتقام نزدیکم شد https://t.me/joinchat/NYHopU1XOLRlN2Vk
Hammasini ko'rsatish...