•کریـستـــالِ‌سیــاه•

#حمایتی https://t.me/+RUGq8MaNHwQzYjU0

شازده‌‌ی برهنه و ماهیگیر دلداده رویاهایش. "در رویاهایم به سر میبردم که خودم را با تنی برهنه دیدم، به سمت دریای مواج قدم میذاشتم‌ که ناگهان چشمم به مردی تاریک‌پوش افتاد. کنار قایقی کوچک و به رنگ آبی ایستاده بود و به من نگاه میکرد، از چهره‌اش جز یک جفت چشم چیزی نمی‌دیدم اما همان دو چشم، قطعه پازلی بود که میشد برای تمام عمر یکه و تنها برای خود نگهش دارم. یکی از چشمانش تماماً سفید بود و دیگری سیاه، زیبا بودند و افسون میکردند تن بی لباسم را. احساس میکردم از نگاه عمیقش نیمی از تنم سیاه است و نیمی سفید. حتی آن چشم‌های کم‌سو نیز عمق داشت، درست مثل دریای مقابلم. از خواب پریدم اما گرمای نگاه او و سردی هوا روی تنم به جا مانده بود. شب دیگر باز هم سراغم آمد اما نزدیک‌تر تا جایی که هیچ فاصله‌ای میان تن برهنه من و سیاه‌پوش اون نبود. لب‌هایش را ناباور روی لبانم به حرکت درآورد و بعد از کمی فاصله زمزمه کرد:«جسم و روحت پیوند خورده به من، چرا که توی این زندگی هم دست از سر دل بیچاره من برنداشتی شازده.»" ترکیبی از شازدهٔ کریستال و رهام ماهیگیر. #زئوس

پارت هفتم شاتِ -ماهیگیر🎣- توی چنل‌ناشناس آپلود شد.

پارت ششم شاتِ -ماهیگیر🎣- توی چنل‌ناشناس آپلود شد.

پارت پنجم شاتِ -ماهیگیر🎣- توی چنل‌ناشناس آپلود شد.

پارت چهارم شاتِ -ماهیگیر🎣- توی چنل‌ناشناس آپلود شد.