#پارت_264
_من اون روز نزدیک بود بهت تجاوز کنم یاسمین. همون روز توی هتل... یادته؟!
همان دستی را که توی گچ بود بالا آورد و نشانش داد:
_روز اول و چی؟ مچ دستتو شکوندم و یه تیغ گذاشتم رو شاهرگت...
پشت پلک های یاسمین سوخت. ارسلان انگشتش را آرام روی رد کمرنگ گردن او کشید و سرش نزدیک تر شد.
_من یه قاتلم... آدم میکشم. بین یه مشت جانی بزرگ شدم، خون و خونریزی برام عادی ترین کاره. چطوری میخوای کنارم دووم بیاری؟
یاسمین حس کرد کسی زیر پوست تن و صورتش چاقو انداخت. زانوهایش میلرزید و زمین زیر پایش سست شده بود.
_همونطوری که همه میگن من یه آدم روانیم یاسمین. چجوری میخوای بیای تو تختم؟
یاسمین اینبار با وحشت نگاهش کرد و ارسلان لبخند زد واز حال خرابش سوء استفاده کرد.
_چجوری میخوای شب به شب کنار این مرد باشی؟
یاسمین به آنی قالب تهی کرد و اگر ارسلان محکم نگهش نداشته بود با سر سقوط میکرد.
_تو... تو دیوونه شـــدی؟
ارسلان میان جدیت لبخند زد. صدایش خشک بود و ترسناک:
_مگه قرار نیست زن من بشی؟ ازدواج برات بچه بازیه؟
دل یاسمین داشت کنده میشد:
مگه این ازدواج صوری نیست لعنتی؟
ابروهای ارسلان با مکث و نگاهی طولانی جمع شد:
_
صوری؟!
یاسمین با ترس آب دهانش را قورت داد:
_آره مگه...
_کی همچین غلطی کرده؟ یعنی من زنمو مثل عروسک کنار خودم نگه میدارم و بهش نگاهم نمیکنم؟
ارسلان انگشت به سینه ی خودش کوباند و محکم گفت:
_زنِ من ، زن منه... هیچ تعریف دیگه ایی برام وجود نداره.
یاسمین تکان بدی خورد و ارسلان اینبار انگشتش را به قفسه ی سینه ی لرزان او چسباند.
_حواست باشه تو دیگه زندانی من نیستی دختر کوچولو. اگه زنم بشی یه سانت نمیذارم از کنارم جم بخوری. نگاهت بهم نباشه چشاتو درمیارم. شب نفسات نخوره به بهم، نفست و قطع میکنم.
چشم های یاسمین به اشک نشست:
_
میشم اسباب بازیت که جور دیگه ایی عذابم بدی؟
ارسلان حرفش را روی هوا زد:
_
زن من شدن برات عذابه؟
عصبی تر با او اتمام حجت کرد:
_من از زنم توقع دارم، تمکین میخوام... حالا بازم حاضری زنم بشی؟
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0
این بنر پارت واقعی رمانه و به راحتی میتونید با سرچ پارت_264 به صحتش پی ببرید.☺️
با بیش از 700 پارت آماده در کانال ❤️
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0
ارسلان یه تبهکار فوق حرفه ایی و مردی جذاب که از بچگی توی سیاهی غرق شده و هیچ راه برگشتی نداره.
مردی که مهم ترین مهره ی سازمان سیاهه و جرایم امنیتیش قابل شمردن نیست...
یاسمین دختر بی گناهی که بعد از سال ها از خارج برمیگرده و مجبور میشه تو خونه ی ناپدریش زندگی کنه و هیچی از گذشته ی سیاه پدر واقعیش نمیدونه...
اما یه شب برای فرار از دست ناپدریش خیلی اتفاقی قایم میشه تو ماشین ارسلان خانی که ارتباط مهمی با پدر یاسمین و گذشته اش داشته!
حقایقی که ذره ذره برملا میشن و دختری که برای فرار از دست پلیس، گیر خشن ترین مهره ی باند میفته و سرنوشتی که ذره ذره یک عشق خالص و رقم میزنه اما بعد با حقایق #وحشتناکی که برملا میشه...🫢
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0
https://t.me/+ffYpBsqsIGQwZTA0