404!

یکی بود ، یکی نبود... همیشه همین بوده! همیشه اونی که بود من بودم و دیگه کسی نبود همیشه اونایی که میخواستم باشن ، نبودن... یا نبودن ، یا به موقع نبودن من الان نیازت دارم! الان که افتادم و جونِ تنهایی بلند شدن ندارم الان وقتشه که بیای و بهم دلخوشی بدی چون واقعا بهش نیاز دارم...

نمیتونم بخوابم چون همش دارم اورثینک میکنم و ذهنم آروم نیست.

تو هیچوقت نفهمیدی دلم چطور برات شکست! هیچوقت نفهمیدی چقدر تو تنهاییام به تو فکر کردم ولی خب میدونی؟داستان فقط این نیست... منم گاهی نمیفهمم مثلا نمیفهمم هربار که ‌می‌بینمت، باید بذارم دلم برات بلرزه ، یا باید همه وجودمو غم بگیره از دردِ نداشتنت...

Join please 🥹🔥

بیا دیوونگی‌ کنیم مثلا پیاده بیا دنبالم بریم تو خیابونا، یادت نره ها ، اگه بارون بود چتر نیار بریم تو پارک روی چمنا برقصیم از درختایِ خونه‌ هایِ غریبه میوه بچینیم‌ ، عیب نداره اگه صاحبش اومد ، دستِ همو میگیریم و فرار میکنیم تو خیابونا جوری بخندیم که همه نگاها بیاد سمتمون بهشون اهمیت ندیا ، تو اصلا نگاهشون نکن! بریم رو پل هوایی پاهامونو از لایِ نرده ها آویزون کنیم اینبار تو موزیک بذار ، از اون قدیمیا ، صداشم زیاد کن که باهاش بخونیم راستی باید تو پارک رو چمنا هم دراز بکشیم دراز بکشیم ، دستامونو باز کنیم ، خیره بشیم به آسمون... بعدش بریم اون بالا بالا ها رو کوها فریاد بزنیم بیا یه روز بیخیالِ همه چیز ، باهم دیوونگی کنیم...