تپلی💮وحشی
💮ژانر: گی 😈 عاشقانه 💜 امپرگ⚫فانتزی💮 🤍🖤🤎💜💙💚💛🧡
Ko'proq ko'rsatishMamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
245
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
بچه ها من دلیل اینکه پارت نمیذارم اینه که هرکس نمیخواد از کانال بره ....چون مثلا ۲ کا بودیم ۱۰۰ تا ویو داشت و خب من واقعا دوس ندارم اینطوری
23100
#PART_77
💜🟣💜🟣💜🟣🟣💜🟣💜🟣
💜🟣💜🟣💜🟣💜🟣💜🟣
💜🟣💜🟣💜
#عرشیا
3 روز بعد......
حتی توان فکر کردن نداشتم
احساس میکردم اون طناب هایی که منو باهاش بسته بودن دارن پوستمو پاره میکنن و به گوشتم میرسن
دست و پاهام به شدت میلرزیدن و نمیشد گفت خودم رو به زور روی اون صندلی نگه داشتم
اصلا خودمو نگه نداشته بودم اون طنابا بودن که منو به صندلی وصل کرده بودن
لبم خشک شده بود و مطمئن بودم اگه بخوام با زبونم یکم اونو خیس کنم... چاک میخوره و خون میاد
میترسیدم بخوابم
نمیدونم چرا ولی احساس می کردم اگه بخوابم ممکنه دیگه بیدار نشم
ولی نمیتونستم مقاومت کنم و چشمام سیاهی میرفت
+شششش.... نخواب فقط چهار روز نبودما ببین باهات چیکار کردن
صدای همون مرتیکه مریضه روانی بود دلم میخواست بلند شم و تا میخوره بهش مشت بزنم ولی ....نمیتونستم بلند شم
▪︎مرتیکه ...مر...یضه روانی
اینو زیر لب گفتم جوری که حتی صدای خودمو به زور شنیدم
+هم؟چی گفتی ؟یه بار دیگه بگو
زورمو جمع کردم و سرمو دادم بالا
▪︎تو یه مریضه روانی هستی که...بدون هیچ دلیلی منو ا...وری اینجا ....میدونی اگه ازاد بودم میزدم دک و پوزتو میاوروم پایین
+باشه ....
اومد جلو و شروع کرد به باز گردن طنابا
▪︎چ....چیکار میکنی؟
+دارم بازت میکنم دیگه
اخرین طنابو باز کرد و بلند شد
+پاشو
با کلی زور تونستم از روی صندلی بلند شم ولی بخاطر اینکه بلند مدت روی صندلی نشسته بودم پاهامو حس نمیکردم
+واو پسر پاهات دارن بدجور میلرزن
خواستم برم طرفش که زانوهام خالی کردن و افتادم روی زمین
پاهام روی زمین خراشیده شدن و جای زخم ها نبض میزدن
اومد جلوم خم شد فکم و گرفت و صورتمو داد بالا جوری که هردو داشتیم توی چشای هم نگاه میکردیم
+حتی نمیتونی راه بری ...اونوقت چطور میخوایی منو بزنی ؟
و پشتش یه نیشخند زد
35510
#PART 76
💜🟣💜🟣💜🟣🟣💜🟣💜🟣
💜🟣💜🟣💜🟣💜🟣💜🟣
💜🟣💜🟣💜🟣💜
قلبم تند میزد و مثل همیشه خودمو مقصر میدونستم
همه اینا تقصیر من بود ...
اصلا واسه چی اونو دزدیدن
اگه بهش آسیب میرسوندن چطور
اگه میکشتنش ....اون موقع خودمم باید بمیره
جز اون کسیو ندارم باید زود پیداش کنم ....
مدام توی سرم یه چیز تکرار میشد
مرده ....پس منم باید بمیرم
#ادلان
اون پسری که بخاطر حرف زدناش سرم درد میگرفت الان ساکت بود
حتی یه کلمه هم چیزی نمی گفت
این منو نگران میکرد
حتی برای اینکه آرومش کنم واسش بستنی گرفتم ولی حتی لبم بهش نزد
~آرشام ...بهت گفتم پیداش میکنم حتی همین الانم دارن میگردن
چشماشو که پر اشک بود سمتم چرخوند
•اگه مرده باشه چی ....
رفتم جلو و صورتشو توی دستام گرفتم
~آروم باش جوجه....داداشت چیزیش نمیشه اون باهوشه و میدونه چیکار کنه پس اصلا در باره اون نگران نباش
•داری راس میگی ؟
سرمو تکون دادم :~معلومه جوجه
انگار دلش آروم گرفته بود لبخند ملیحی روی لبش نشست
#عرشیا
چند ساعتی بود اینجا بودم و از گرسنگی داشتم میمردم
اون مرتیکه آشغال خیلی وقت بود رفته بود و یکی گولاخ تر از خودشو گذاشته بود نگهبانی بده
▪︎تشنمه
حتی بهم توجه نکرد
مجبور بودم یه کاری کنم تا از دست این روانیا خلاص شم
یکم تکون دادم به خودم و تلاش کردم دستمو آزاد کنم ولی نشد که نشد
37510
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.