cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

عشق خاکی🪐

خب خیلی خوش اومدین به کانال خودتون😁 حالا داستان چیه؟ داستان راجب یه دختره به اسم بهار که یه دختر خجالتیه و یه روز اتفاقی براش میوفته که باعث آشنایش با نریمان میشه عضو انجمن رمانهای عاشقانه🍂 @romanhayeasheghane نویسنده : زهرا گپی پیگیر قانونی داره.

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
210
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
00:02
Video unavailable
دختره رو میدزده🔞🤤 هات و خشن🔥😈 #مافیایی ☠ #عاشقانه 💜 دستامو به #تخت بست و بالا سرم ایستاد. با ترس به حرکاتش خیره شدم که روی صورتم خم شد و دستشو روی #لبم کشید.👄😈 _چرا منو دزدیدی؟! _چون عاشقت شدم. 💦🔥❌ مافیایی که عاشق دخترگارسون میشه و میدزدتش...🙀🥶🥵 https://t.me/+dqwCQpBg6PY3NTU8 https://t.me/+dqwCQpBg6PY3NTU8
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.22 KB
این رمان کلی توی تلگرام غوغا کرده دایان پسر کوردی که روابط خشنی داره و هیچ دختری نمیتونه باهاش سر ببره نفس قصه ما ناخواسته به گالری دایان ضرر وارد میکنه دایان اونو به جای بدهیش بر می‌داره😱⚠️ رمانی که نمی‌تونی حدس بزنی چی میشه🙈🙊 پایان خوش اینم لینکش بجنب تا باطل نشده
Hammasini ko'rsatish...
🐋رمان شیطان مظلوم من 🦋

عاشقانه ای دیگر در راه است هر بار که تو هستی 💜 تبلیغات نداریم 🫠 اینجا با همه احساسم می‌نویسم 🦊 پارت گزاری هر روز ساعت ده تا یازده شب روزی دو پارت

Repost from N/a
♥️💬زيباترين لبخند، عميق ترين رازها رو پنهون ميكنه🩻🗝 درخشنده ترين چشمها، بيشترين اشك ها رو ريخته🌧🌂 و مهربون ترين قلب، بيشترين دردها رو حس كرده🩺🩹 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮رستا ╯پاشا وقتی برگشتم دست نامزدمو توی دست برادرم دیدم بخاطر همین به اون دختر #تجاوز کردم تا jᎾᎥᏁ:https://t.me/+ogCRJCK57qlmMzA0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮لیادین ╯ادوارد سفری در دل اقیانوس های #ناشناخته و مثلث مرگ jᎾᎥᏁ:https://t.me/+T2S3tA7IgXi4nEGy ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮مهرو ╯سامهر دختری که گرفتار #دوست عموش میشه وقتی به سن ۱۸سالگی میرسه jᎾᎥᏁ:https://t.me/+uTfyiAR28-xhMDE0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮ارمیا ╯پرواز دختری که برای پیدا کردن خانواده‌اش به خودش #خیانت میکنه jᎾᎥᏁ:https://t.me/+1MCL3W5BPJ1lYmVk ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮آنابل ╯شیطان شیطاني از نوادگان عزاذیل هزاران سال به دنبال #جفتش بود تا اینکه با دیدن دختري jᎾᎥᏁ:https://t.me/+taqjpOoKWlk1M2Vh ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮ماهورا ╯سیاوش یه #عشق هیجانی بین دختر و پسرمون با فاصله‌ی فیزیکی jᎾᎥᏁ:https://t.me/+hPZ09PUfICJmZjg0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮آوا ╯آیه اتفاق شومی که برای فاش کردن راز ماه کامل افتاد #سرنوشت آوا رو عوض کرد. jᎾᎥᏁ:https://t.me/+MpsBbFE3erthOTQ0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮علیرضا ╯کیمیا دختری انسان بدون خبر از اینده ی نامعلومش پا به #دنیایی دیگه میزاره که jᎾᎥᏁ:https://t.me/+OBGUFks6inNlMTNk ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮ساحره ╯هرمس دختری از جنس سادگی و لطافت ک مورد #تجاوز موجود عجیب غریبی قرار می گیره jᎾᎥᏁ:https://t.me/+mC_0Zho34OFiZDk0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮عاطفه ╯علی علی پسری که انتقام #خیانت آرمان به خواهرشو از دختری که عاشقشه میگیره و jᎾᎥᏁ:https://t.me/+2r6qmrGiKBlhNWY0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮کاوه ╯پناه پدرم مخالف #ازدواج ما بود پس تصمیم به فرار گرفتیم اما یه نفر از راز ما باخبر شد و jᎾᎥᏁ:https://t.me/+HUPZaFP3AIRjN2Fk ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮امیر ╯نفس سرزمینی پر از نیروهای نهفته ی #اسرارآمیز آدم هایی که انسان نیستن و دختری که jᎾᎥᏁ:https://t.me/+JdmbfJbKVR9jMDI0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮نریمان ╯بهار شب #عروسیم با استاد دانشگاهم توسط مرد چشم آبی دزدیده شدم ولی اون jᎾᎥᏁ:https://t.me/+m3UyLo2bhWI1ZDA8 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮ماهرخ ╯زامیاد داستان عاشقانه پسرک خدمتکار و دختر #ارباب‌زاده که به خون آغشته شد jᎾᎥᏁ:https://t.me/+r2TVMvfNSAkyMDI0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮سیاوش ╯نگار سیاوش #عاشق نگار میشه اما دریغ از اینکه نگار دختریه که jᎾᎥᏁ:https://t.me/+4XcD701s2cFiN2I0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮کورال ╯امرالدا برای جلوگیری از #ازدواج ازپیش تعیین شدم از قصر فرار کردم ولی jᎾᎥᏁ:https://t.me/+75desYcaNCswYTY0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱╮ ╮سلوا ╯ایلمان الان شدم ی دختر تنها که بدون پول با یه بچه تو #شکمم باید خرجمو دربیارم jᎾᎥᏁ:https://t.me/+Ja9N3WQdwOYwMWY0 ᯽⊱┈───╌╌───┈⊰♥️👫🏻⊱ http://T.me/ashian_roman
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
چنان آغوش وا کن بر منِ تنها که انگاری نداری بعد از آن آغوش، دیگر در جهان کاری :') ҉᭕‌۪۪۪۪۪۪֘⍣꯭۪۪۪۪۪۪‌🦄҉‌ֹོ۪۪۪۪۪۪۪۪۪֘‌℘‌۪۪۪۪۪۪۪֘ <سوسن> ♥️⃤. . .بیا امروز رو قشنگ ترین روز زندگیمون کنیم عشقم 🤍https://t.me/+XeQkvFHvrjUwOWZk ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <لیا> ♥️⃤. . .بالاخره از این جزیره لعنتی فرار می کنم 🤍https://t.me/+LRoczxe8HPxhZmVk ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <رایا> ♥️⃤. . .شاید باهات راه میومدم عوضی اگه شب عروسیم بهم تجاوز نمیکردی 🤍https://t.me/+7jru362rTUs0OGY0 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <لوبینی> ♥️⃤. . .چه حسی داره وقتی یه موجود ماورایی باشی؟ 🤍https://t.me/+OQlQkN7K-4IwYjI0 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <سلما> ♥️⃤. . .يه رازی وجود داره رازی که باعث آشکار شدن تولدی عجیب در قلبم شده 🤍https://t.me/+meyeM_RRgfM4Y2U8 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <بهار> ♥️⃤. . .دیگه خسته شدم دست از سرم بردار خودم می‌دونم چجوری خودم رو آروم کنم حالا راحتم بزار 🤍https://t.me/+m3UyLo2bhWI1ZDA8 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <دلارا> ♥️⃤. . .فکر می کردم تو با بقیه فرق داری،زخم خوردی و زخم نمیزنی اما اشتباه می کردم... 🤍https://t.me/+8yrHkV0MYxhjZjJk ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <درنا> ♥️⃤. . .وقتی یکی را از دست بدی تازه میفهمی چه نقش پررنگی در زندگی ات داشته 🤍https://t.me/+1S8kW6QGi8RjMDU0 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <سودا> ♥️⃤. . . تهدیدم کرده، اصلا مگه تو کلید برق میشه دوربین گذاشت...! 🤍https://t.me/+SkHiPaNpVSl_KaaO ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <شهرزاد> ♥️⃤. . .چقدر بده،شما همه چیزای درستو اشتباه میبینید 🤍https://t.me/+rhb2N_nrMR1hZjBk ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <آنابل> ♥️⃤. . . کاش هیچ شیطانی با بالهای سیاهی وجود نداشت.. 🤍https://t.me/+qMCXvfMYw983NWY ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <ایران دخت> ♥️⃤. . .هرکس ارباب خود را تملق گوید عاقبت به او خیانت خواهد کرد.. 🤍https://t.me/+DxR0IQ4tnmBhNTE8 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <آوا> ♥️⃤. . .واسه من غیرممکنی وجود نداره! 🤍https://t.me/+MpsBbFE3erthOTQ0 ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <دلارام> ♥️⃤. . . مردی که عاشقش بودم، گذشته ای از من می‌دونست که... 🤍‌https://t.me/+N5tDdBPSQx82Yjdk ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <چَمروک> ♥️⃤. . .من پدرم رو یادم نمیاد. شاید اون هم آدم کشته، مطمئن نیستم 🤍https://t.me/+cbWD2YlI8-hjMmZk ⃟❰ࣹࣷ❰ུࣹࣸ‌❤️‌❱ <شادی> ♥️⃤. . .من فقط دوست داشتنِ آدمی که برای خوشحالیم تلاش میکنه روباور میکنم ! 🤍https://t.me/+2r6qmrGiKBlhNWY0 ҉᭕‌۪۪۪۪۪۪֘⍣꯭۪۪۪۪۪۪‌🦄҉‌ֹོ۪۪۪۪۪۪۪۪۪֘‌℘‌۪۪۪۪۪۪۪֘ برای شرکت در لیست کلیک کنید
Hammasini ko'rsatish...
یه رمانی براتون اوردم که مثلش هیچ کجا وجود نداره 😎 همه توی این چند روز دنبال لینکشن😱 منم براتون پیدا کردم😁 رمان بابِ دل😈✨ داستان از این قراره که یه پسر خفن و جذاب داریم که سرگرد نیروی انتظامیه. سرگرد داستان ما داره روی یه پرونده قاچاقچی کار می کنه و باید برای این که پرونده سریع تر پیش بره، به دختر اون قاچاقچی نزدیک بشه. قاچاقچی که یه راز خیلی بزرگی رو داره که ۲۳ ساله که مخفیش کرد، سرگرد داستان، متوجه اون راز می‌شه 😱❌️ اتفاقی که به گذشته این دختر ربط داره. یه گذشته ای که نباید درز پیدا کنه و گرنه.... دیالوگی از رمان: - من دلارام غفاری، تک دختر سهیل غفاری، کسی که نمی دونست اون همه #آرامش #دروغی بیش نیست. #عاشق #مردی شدم که هر لحظه و هر ثانیه، توی ذهنش #طناب_دار رو توی گردن #پدرم مینداخت. کاش فقط همین بود؛ کاش فقط خواهان دار زدن پدرم بود. من عاشق مردی شدم که #گذشته ای از من می دونست که ......😨 ‌ ‌ https://t.me/+VT09daDiqU85ODk0 https://t.me/+VT09daDiqU85ODk0 خبر دارید که توی تلگرام ترکونده از بس که خفنه؟!🙈😱 ❌️💯بدویین جویین بدید که عضویت محدوده....💯❌️ https://t.me/+VT09daDiqU85ODk0
Hammasini ko'rsatish...
دختره رو وسط دریا می ندازنش تو آب 😱😱😱😱😱 لیا لب گزید و نگاهی به چهره های خیس و مشتاق ملوان ها انداخت. گویا همه دوست داشتن غرق شدنش رو ببینن جز دو نفر. جیمز و سایمون. با قرار گرفتن تیغه شمشیر ادوارد زیر گلوش دوباره نگاهش رو به چشمای بی رحم ادوارد دوخت. _به چی نگاه میکنی؛ نکنه میترسی؟ بعد با تمسخر ادامه داد: یا شاید هم دلت میخواد ازم عذرخواهی کنی و التماس کنی جونتو ببخشم؟ با شنیدن این حرف اخم های لیادین توهم فرو رفتن و خشم وجودش رو پر کرد. بدون تردید به سمت تخته رفت و روش ایستاد. _ترس تو وجود من جایی نداره ادوارد. بعد نگاهش رو دور کشتی چرخوند و با زهرخندی غرید: ولی چی باعث شده فکر کنی تو قدرت مطلق هستی؟ _بدون اجازه من حتی یه موش هم حق نداره وارد کشتی کابوس بشه! و حالا تو... پوزخندی زد و ادامه داد: چطور فکر کردی میتونی یواشکی و بدون اجازه من وارد بشی؟ و شمشیرش رو تهدید آمیز به سمت لیادین گرفت. لیادین چند قدم دیگه روی تخته چوبی عقب رفت و نگاهی به امواج خروشان دریا انداخت. لب گزید و با خودش فکر کرد " اگر بیفتم پایین، قطعا میمیرم!" اما غرور مانع این شد که اجازه بده ادوارد ترس رو تو چشمهاش ببینه. ابرویی بالا انداخت و با قدم های سنگین عقب رفت. اینبار جیمز نتونست طاقت بیاره و با نارضایتی قدمی جلو برداشت. _ولی کاپیتان، اون دختر ویلیام روبرتزه! اگر بندازیمش تو دریا چطور به جزیره برگردیم!؟ ادوارد با عصبانیت تپانچه اش رو بیرون کشید و سمت جیمز نشونه رفت. _خفه شو ملوان! نکنه دلت میخواد همراهش بفرستمت ته دریا؟ _کاپیتان... ادوارد با عصبانیت به کنار پای جیمز شلیک کرد و دوباره سرش رو نشونه گرفت‌. _وقتی کاپیتانت حرف میزنه به نفعته عقب بایستی. چون قطعا به حرفش عمل خواهد کرد... جیمز بی حرف قدمی عقب برداشت و نیشخندی لبهای لیادین رو شکل داد. _تو عوضی ترین کاپیتان روی تمام دریاها هستی ادوارد، تقاص اینکارت رو پس میدی. ادوارد پوزخندی زد و گفت: کی میخواد تنبیهم کنه؟ تو گربه کوچولو؟ بعد پشت به لیادین کرد و پوزخندش عمق گرفت. خوب لیادین رو میشناخت و مطمئن بود اگر کمی بیشتر پیش بره، به اون گربه فضول میفهمونه رئیس کشتی کیه! نگاهی به تپانچه اش انداخت و با غرور گفت: ولی اگر به خاطر ورود غیرقانونیت عذرخواهی کنی و قول بدی جزو خدمه کشتی من بشی، ممکنه... لیادین با نفرت نگاهش کرد و لحنش بوی تمسخر گرفت: خوابشو ببینی! و قبل اینکه بزاره جمله ادوارد تموم بشه پرید داخل آب... با شنیدن صدای افتادن چیزی تو آب، گوشهای ادوارد تیز شد و به سرعت چرخید. اما با ندیدن لیا روی تخته بهت زده به سمت لبه عرشه دوید و فریاد زد: لعنت به تو دختره چموش! تو دیگه کی هستی! و از عرشه به پایین نگاه کرد. دریا به شدت مواج بود و چیزی دیده نمیشد. وحشت آروم توی وجودش رخنه کرد و همزمان حس خشم تو تموم مویرگهای تنش جاری شد و اخمهاش توهم گره کور خوردن. فکرشو نمیکرد لیادین واقعا بپره! _کاپیتان، حالا چیکار کنیم!؟ بی توجه به دنیل نگاه جستجوگرش داخل آب رو گشت و با لحن ترسناکی زیر لب غرید: تو روانی ترین آدمی هستی که تا حالا دیدم دختر. ولی هنوز اون روی ادوارد وین رو ندیدی! بعد با حرص از عرشه دور شد و با عصبانیت دستی لای موهاش کشید. میخواست لیا رو ول کنه تا همونجا بمیره. _میخوای ولش کنی ادوارد!؟ نیم نگاهی به اوون انداخت، با کلافگی دور خودش چرخید و شمشیرش رو با فریادی عصبی به سمتی پرتاب کرد. نمیتونست ولش کنه. _قسم میخورم کاری کنم آرزو کنی هیچوقت نپریده بودی... _کاپیتان! طوفان داره شروع میشه! اما ادوارد انگار که توی یه دنیای دیگه سیر میکرد، با حرص تپانچه اش رو روی سینه دنیل که کنارش ایستاده بود کوبید و از بین دندونای بهم چفت شده اش غرید: قسم میخورم سر اینکار اشکتو درمیارم لیا. بیچارت میکنم. لعنت بهت... و بی درنگ به سمت لبه عرشه دوید و داخل آب شیرجه زد. #پارت34 https://t.me/+LRoczxe8HPxhZmVk یه رمان هیجان انگیز و سفر به اقیانوس ها و ماجراهای جالب و هیجانی می خوای؟ رمان جزیره مرگ ☠️ اگه پارت واقعی رمان نبود لفت بده 😎❌‼️❌‼️❌
Hammasini ko'rsatish...
رمان جزیره مرگ

به قلم: لیلا محمدیان ژانر: فانتزی، تخیلی نویسنده رمان جا مانده در تاریخ لینک پیام ناشناس من

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MTkyMDA2NTc1

98/4/20 کپی📛پیگرد قانونی دارد...

Repost from N/a
💬♥️نزار قبانی یه تعریف قشنگ داره از آدم‌هایی که معجزه وار وارد زندگیمون شدن که میگه: تولد من تویی و 🪭🎎 پیش از تو به یاد نمی آورم که وجود داشتم ✨🌾 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #اروتیک_بزرگسال_عاشقانه دختر لوند و هاتی که عاشق مامور گشت ارشاد جذابمون میشه.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+ogCRJCK57qlmMzA0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #تخیلی_عاشقانه_زارآلود شیطان بود و منی که قرار بود نابودش کنم عاشقش شدم.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+U9204jUGAN4zMTU0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_فانتزی_تخیلی همه چیز از وقتی شروع شد که با کشتی کابوس از جزیره فرار کردم.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+T2S3tA7IgXi4nEGy ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #درام_عاشقانه_هیجانی باز شدن پرونده یه عشق قدیمی بعد ٢٧ سال 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+2r6qmrGiKBlhNWY0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #فانتزی_تخیلی_عاشقانه بخاطر قدرتی که داشتم توسط مرد چشم آبی دزدیده شدم 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+m3UyLo2bhWI1ZDA8 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_بزرگسال_هیجانی من میراث فلاح،عاشق معشوقه برادرم شدم.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+mx7JD_9uftdlOGI8 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_اجتماعی_درام عاشقش شدم ولی فاصلمون انقد زیاد بود که.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+hPZ09PUfICJmZjg0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_جنایی_درام مرا عاشق خودش کرد و درست روز عروسیمان همه چیز بهم ریخت 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+1S8kW6QGi8RjMDU0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #جنایی_روانشناختی_پلیسی پسری با کودکی پرتنش که الان قد علم کرده برای انتقام.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+THl4XAr0qfMzZGI8 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #اجتماعی_عاشقانه_انتقامی توسط عشقم تحقیر شدم و حالا بعد چند سال برگشتم.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+SkHiPaNpVSl_KaaO ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #معمایی_عاشقانه_پلیسی سرگردی که در پی حل پرونده، عاشق دختر خلافکار پرونده می شود... 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+N5tDdBPSQx82Yjdk ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_فانتزي_بزرگسال شیطاني که از آتش از قعر جهنم به دنبال جفتش به زمین میاد تا.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+qMCXvfMYw983NWYx ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #فانتزی_آخرالزمانی_هیجانی چَمروک دختری که توسط کولی‎ها بزرگ میشه.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+cbWD2YlI8-hjMmZk ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #تراژدی_تاریخی_درام خدمتکاری که خودشو پرنسس گمشده جا میزنه.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+75desYcaNCswYTY0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_پلیسی_معمایی دختری که عاشق کسی شد که برای دستگیری پدرش بهش نزدیک شده.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+1MCL3W5BPJ1lYmVk ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_مافیایی_بزرگسال دلبری‌های دختر چشم‌ قهوه‌ای کار دست مافیای سنگ‌دل میده و باعث.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+2CMIYhTI2z01Zjg5 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_درام_بزرگسال عاشقش شدم اما درست فردای عروسی ترکم کرد.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+KmqfS7bwPe0xYTg0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_مافیایی_پلیسی عاشقانه ی پلیس و برادرزاده ی مافیای قاچاق دختر 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/joinchat/t3uYeErXK4s0NWE0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_درام_بزرگسال عاشقش شدم اما درست فردای عروسی ترکم کرد.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+KmqfS7bwPe0xYTg0 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #عاشقانه_مافیایی_بزرگسال دلبری‌های دختر چشم‌ قهوه‌ای، کار دست مافیای سنگ‌دل میده و باعث 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+2CMIYhTI2z01Zjg5 ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #تخیلی_هیجانی_معمایی راه نجاتی باقی نمونده پیشگویی جادوگر نزدیکه! 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+LbG3DkncQrcwZmRk ๑๑๑ ⃟⃫‌🍓⃟‌⃫ #ترسناک_تخیلی_جادوگری فاجعه‌ی اصلی برای فاش کردن راز ماه کامل رخ داد که.. 🥞𖤩𝒿𝑜𝒾𝓃https://t.me/+MpsBbFE3erthOTQ0 ๑๑๑ ๑ http://T.me/ashian_roman
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
زندگی مثلِ یه کتابِ📚 بعضی فصلاش غمگینِ🫠 بعضیاش شاد💃 و بعضی هاش هیجان‌ انگیز😈 اما اگه هیچ‌وقت ورقش نزنی📖 نمیفهمی که فصلِ بعدی چیه❗️ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ حوالی‌آفتاب .↲ #درام_جنایی ↱. محمدرضا ⪩🦋⪨ شهرزاد ─ଢ଼ ´- https://t.me/+AcK-vcoRv4w5ZWJk ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ نبض اغواگر‌ تو .↲ #پلیسی_عاشقانه_مافیایی ↱. آریا ⪩🦋⪨ رزا ─ଢ଼ ´- https://t.me/joinchat/t3uYeErXK4s0NWE0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ سیگار خاموش .↲ #عاشقانه_اجتماعی_جنایی ↱. کوروش ⪩🦋⪨ آذر ─ଢ଼ ´- https://t.me/+QUFZ4_EFyjtkNjY0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ عطر تند قهوه .↲ #عاشقانه_درام_بزرگسال ↱. جانان ⪩🦋⪨ اهورا ─ଢ଼ ´- https://t.me/+KmqfS7bwPe0xYTg0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ جزیره مرگ .↲ #فانتزی_تخیلی_عاشقانه ↱. لیادین ⪩🦋⪨ ادوارد ─ଢ଼ ´- https://t.me/+T2S3tA7IgXi4nEGy ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ سندروم فیلوفوبیا .↲ #عاشقانه_روانشناختی_انتقامی ↱. رها ⪩🦋⪨ کامران ─ଢ଼ ´- https://t.me/+ynu3LUjfEfZmZDM0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ عشق بی پایان .↲ #درام_خشن_انتقامی ↱. هاکان ⪩🦋⪨ درنا ─ଢ଼ ´- https://t.me/+1S8kW6QGi8RjMDU0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ تازیانه .↲ #جنایی_روانشناختی_پلیسی ↱. هاکان ⪩🦋⪨ گندم ─ଢ଼ ´- https://t.me/+THl4XAr0qfMzZGI8 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ طلسم سایه‌ها .↲ #عاشقانه_هیجانی_تخیلی ↱. سارینا ⪩🦋⪨ آرژان ─ଢ଼ ´- https://t.me/+75desYcaNCswYTY0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ ماورا سرآغاز قدرت .↲ #فانتزی_درام_هیجان ↱. انجل ⪩🦋⪨ کِی سی ─ଢ଼ ´- https://t.me/+XAg4vRFaX9wzNzhk ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ رز سیاه .↲ #انتقام_جنایی_درام ↱. سهراب ⪩🦋⪨ فرشته ─ଢ଼ ´- https://t.me/+fKm-hCH0CyszMjk8 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ آخرین دیدار .↲ #مافیا_عاشقانه_هیجانی ↱. آهو ⪩🦋⪨ دیاکو ─ଢ଼ ´- https://t.me/+7mQzNCKHt94wOTk0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ بابِ دل .↲ #عاشقانه_پلیسی_معمایی ↱. طاهر ⪩🦋⪨ دلارام ─ଢ଼ ´- https://t.me/+Pw0_1aBndRBkNmI8 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ معشوقه ي تاریکي .↲ #عاشقانه_فانتزي_بزرگسال ↱. آنابل ⪩🦋⪨ شیطان ─ଢ଼ ´- https://t.me/+taqjpOoKWlk1M2Vh ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ تیمارستان منحوس .↲ #ترسناک_عاشقانه_رازآلود ↱. آدریان ⪩🦋⪨ ایرسا ─ଢ଼ ´- https://t.me/+cwSR2H9mEewwMjY0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ دود خاکستری .↲ #عاشقانه_مافیایی_بزرگسال ↱. آرمیلا ⪩🦋⪨ آرسین ─ଢ଼ ´- https://t.me/+2CMIYhTI2z01Zjg5 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ الیسیان .↲ #عاشقانه_جنایی_هیجانی ↱. پناه ⪩🦋⪨ کیان ─ଢ଼ ´- https://t.me/+mx7JD_9uftdlOGI8 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ بازی قدرت .↲ #تخیلی_هیجانی ↱. الکسا ⪩🦋⪨ کریس ─ଢ଼ ´- https://t.me/+U7IeAhjfvm9jZjM8 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ سرنوشت ما .↲ #عاشقانه_گرگینه_خوناشامی ↱. تانیا ⪩🦋⪨ رایان ─ଢ଼ ´- https://t.me/+8Byn4qr-JeJlMzA0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ ازدواج جادویی .↲ #عاشقانه_فانتزی_بزرگسال ↱. لوئلا ⪩🦋⪨ الداس ─ଢ଼ ´- https://t.me/+CJsjku9nNsE4MjBk ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ غم کهنه .↲ #پلیسی_انتقامی_عاشقانه ↱. میعاد ⪩🦋⪨ پگاه ─ଢ଼ ´- https://t.me/+1S4TXesYwlVkM2U0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ عشق خاکی .↲ #فانتزی_تخیلی_عاشقانه ↱. بهار ⪩🦋⪨ نریمان ─ଢ଼ ´- https://t.me/+m3UyLo2bhWI1ZDA8 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ دلقک قاتل .↲ #ترسناک_تخیلی_جادوگری ↱. آوا ⪩🦋⪨ آیه https://t.me/+MpsBbFE3erthOTQ0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ 🧚‍♀ ⃟ ཹ։❀ همگناهِ من .↲ #عاشقانه_اروتیک_بزرگسال ↱. شاهد ⪩🦋⪨ طناز ─ଢ଼ ´- https://t.me/+ogCRJCK57qlmMzA0 ┈┈⋆┈┈┈••❀••┈┈⋆┈┈┈ ⪩🦋⪨ جهت‌ شرکت در لیست کلیک کنید.
Hammasini ko'rsatish...
دختره رفته در خونه عشقش میبینه عشقش دختر بلند کرده 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 _اینکه حسادت نیست ، یک رفتار طبیعیه .مثلاً خودت اگر صبح می اومدی در خونم و بجای من یک مرد جوان و خوشتیپ در رو باز میکرد چه حالی می‌شدی ؟! امید که از استنباط او خنده اش گرفته بود ، جواب داد : هیچی ، میگفتم بنده خدا چه کلاه گشادی سرش رفته ... اون هم می‌گفت : درها همه قفل بوده و پنجره ها هم حفاظ داشته وگرنه دنبال راه فرار می‌گشتم. یلدا مشتی به بازویش کوبید و با جیغ گفت : میکشمت تا دیگه از این حرفها نزنی و برای من دختر تو خونه نیاری... ماهان هم از آن طرف برای اذیتش، گفت : دختر چیه ! بگو هلووو ، بگو حوری بهشتی ،لعنتی از کجا آورده بودیش!؟ امید که می‌دانست ماهان قصد اذیت یلدا را دارد نمی‌توانست جلو خنده اش را بگیرد . یلدا با حرص دوباره مشت محکمی به امید زد امید می‌خندید و از او مشت میخورد .. رمان پزشکی می خوای؟؟ #پزشک_جدی #پرستار_شیطون😎😍😍😍😍😍 پارت واقعی رمان 👆 يه عاشقانه ای جدید #پزشکی_جدی #پرستار_شیطون 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 این 2 تا عالین 😍 https://t.me/+meyeM_RRgfM4Y2U8 روزانه 5 تا پارت طولانی می زاره 😱
Hammasini ko'rsatish...
✨#سایه‌ی_ماه ✨ وقتی #پرنسس👸 برای فرار از #ازدواج💍 از پیش تعیین شده‌ش فرار کرد🥀 برای #حفاظت از تنها کسی که بهم #اهمیت می‌داد؛⚔ 🪽باید به جای شاهزاده گم شده نقش بازی می‌کردم...https://t.me/+75desYcaNCswYTY0 https://t.me/+75desYcaNCswYTY0 https://t.me/+75desYcaNCswYTY0
Hammasini ko'rsatish...
↝ 𝑀𝑦 𝑁☀︎ 𝑣𝑒𝑙ও

به دنیای رنگارنگ رمان‌های من خوش اومدین🌱 ناشناس من:

https://telegram.me/BChatBot?start=sc-893836-WJdKjfN

Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.