cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

⑇𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞𝐁𝐓𝐒

اینجا مجبوری با هفت تا پسر؛ رویاهات رو بسازی !🫀 • Instagram page; <Romance_.Bts> • Romance Admins Daily; @DailyRomance . . 1399.2.14 🌻 2020.4.21 🍣

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
4 416
Obunachilar
-424 soatlar
-537 kunlar
-20830 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

سلام خوشگلای مامان😔🤍 من برای لیدی پیج زدم، تیکه‌هایی از دیالوگ‌ها یا موقعیت‌هاشون رو ازش ویدیو درست می‌کنم و توی اینستا پست می‌کنم، بلکه توی اینستا هم دیده بشه و هم برای شما یه سرگرمی باشه🫴🏻✨ اینم آیدیش🙂‍↔️🫶🏻 lady.lawyer.fic کل فیک اونجا گذاشته نمیشه ها، آپ پارت‌ها همینجا داخل چنل خودمون انجام میشه این پیج فقط برای اسپویل و سرگرمیه:)))
Hammasini ko'rsatish...
25
rufus_wainwright-hallelujah_ost_shrek (1).mp35.70 MB
19
╭─────────────── ╰────; #Diba🎻 * باظرافت دستی روی دامن آبی آسمونیش کشید. لبخندی به شیرینی پشمک، مهمون لب‌هاش شد. گام برداشت و خودش رو به بالکن ساختمون رسوند. غروب خورشید در پاریس، جلوه‌ی زیبایی داشت. * مهمونی رقص به زودی شروع می‌شد اما بانوی زیبا مایل بود کمی بیشتر، از قاب مقابل دیدگانش لذت ببره. چشمش به گل لوناریا که لبه‌ی بالکن بود، افتاد. لبخندش پررنگ‌تر شد. جلو رفت و خیره به زیبایی گل‌های سپید لوناریا، دستکش‌ سفیدش رو از دستش در آورد و گلبرگ‌های لطیفش رو نوازش کرد. * آواهایی پرده‌ی گوش‌هاش رو لرزوند و بانوی جوان پی به شروع مجلس رقص برد. کرم‌های شب‌تاب هم که گویا خواستار نشون دادن زیبایی و درخشش‌شون بودند، با شادی دور لوناریای سپید می‌گردیدند. * از ته دلش لبخند صداداری زد. سپس صاف ایستاد و دستکشش رو دوباره پوشید. شاهزاده‌ی فرانسه اتاق زیبایی رو برای اقامت بانوی جوان آماده کرده بود؛ و دختر از این بابت، از شاهزاده سپاسگزار بود. حالا باید اقامتگاهش رو ترک می‌کرد و زیبایی خیره‌کننده‌اش رو به مهمون‌ها نشون می‌داد. اما برای آخرین بار قبل از خروجش، نگاهی به گل لوناریای سپید دوخت. * زادروزت مبارک لوناریای رومنس🥹🤍 انشاالله روزهای زندگیت، به زیبایی آسمون و گوی درخشانش باشه، و اتفاق‌های خوب زیادی در زندگیت رخ بده🦋✨ با دلی شاد، لبی خندون، و تنی سالم و ذهنی قدرتمند بازم نوشته‌های قشنگت رو بهمون هدیه بده و ما رو توی دنیای زیبایی‌ها غرق کن نویسنده‌ی بهاری، اونی عزیزم💖   #HBD ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌    ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺
Hammasini ko'rsatish...
40
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
#Diba🎻 ╭─────────────── flora; The one who likes the softness of Lunaria petals and the brightness of the moon
Hammasini ko'rsatish...
4.97 MB
5.18 MB
23
بپرید دیلیم✨ https://t.me/coconutmilkr
Hammasini ko'rsatish...
`نارگیل

𝖮𝗎𝗋 𝗉𝗅𝖺𝖼𝖾 𝗂𝗇 𝗍𝗁𝖾 𝗋𝖺𝗂𝗇𝗒 𝗐𝗈𝗋𝗅𝖽🌦

بیایید اینجا باهم حرف بزنیم:> https://t.me/+R6aNzh8sFVlM_c-I
Hammasini ko'rsatish...
2
سلام بچه ها جون:> حالتون خوبه؟امیدوارم روزای خوبی رو درپیش داشته باشید. طبق معمول ما دوره ی امتحاناتو فعالیت نمیکنیم و بعدش مثل همیشه پرقدرت با فیک های جدیدی که قراره آپ بشن میایم سراغتون:> امیدوارم تو این دوره که برای یک سری خیلی زمان مهمیه، به خوبی بگذره و موفق بشن. برای رسیدن به چیزی که میخواید تلاش کنید اگه یه جا نشد عیبی نداره، فرصت برای جبران هست:> خلاصه که حواستون به خودتون باشه، خیلی دوستتون داریم ✨️ خوش بگذره بهتون و از الانم خسته نباشید🧡✨️ لفت ندید و منتظرمون بمونید:> گاهی اوقاتم بیایید اینجا حرف بزنیم
Hammasini ko'rsatish...
100
BTS - 00_00 (Zero O_Clock) (Piano).mp36.83 MB
27
╭─────────────── ╰────; #Alexa✨ * مقابل آینه قدی ایستاد. موهای کوتاه و لختش رو به عقب هدایت کرد. عینک آفتابیش رو زد و ظاهرش رو از نظر گذروند. شلوار اسلش مشکی و یه تیشرت سفید، که روش پیراهن مشکی به تن داشت. دکمه‌هاش رو نبسته بود. با اینکه به آراستگی اهمیت می‌داد، ولی اون روز فقط می‌خواست راحتی رو به خودش هدیه بده. * به خورشید تازه متولد شده نگاهی انداخت. فشار انگشت‌هاش رو دور ماگش بیشتر کرد. پشت رُل ماشین نشست و شکلات داغش رو کامل نوشید. برای چندثانیه به صندلی تکیه داد. خمیازه‌ای کشید. شاید زیادی زود بیدار شده بود. * به سمت مقصدی نامعلوم، از شهر خارج شد. لبخند روی لبش، ظاهراً قصد ترک لبش رو نداشت. با شادی پدال گاز رو بیشتر فشرد و خنده‌ای سر داد. سیلی‌های نرمی که باد به صورتش می‌زد، براش خوشایند بود. * خودش بود! جایی که بهش نیاز داشت. با اشتیاق از ماشین پیاده شد و به سمت سبزه‌ها پا تند کرد‌. چند دقیقه‌ای از آخرین ماشینی که دیده بود، می‌گذشت. به قدر کافی از شهر و اتفاقات ناخوشایندش دور شده بود. * صدای آهنگ رو بیشتر کرد و روزی سبزه‌ها دراز کشید. دست‌هاش رو زیر سرش برد و به آسمون خیره شد. پشمک‌های کمی توی آسمون بودند؛ انگار زیادی نرم دیده می‌شدند که آسمون اون‌ها رو چیده و بلعیده بود! چشم‌هاش رو بست و لبخند ملیحی روی لب‌هاش نشست‌. اون روز رو به تنهایی و به دور از همه گذروند و از آرامشش لذت برد. * با دو روز تأخیر، تولدت مبارک تهیونگ رومنس🥹🫂 دختر خوشگلمون امیدوارم روزهات رو به خوبی سپری کنی و خاطره‌های زیبایی بسازی، و همواره به حال دلت توجه کنی🦋🩵   #HBD ┈┈┈┈•◦༢✧༢◦•┈┈┈┈ ‌‌‌‌    ◝𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆𝑩𝑻𝑺
Hammasini ko'rsatish...
38