• 𝒅𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝒕𝒓𝒂𝒑.𝑩𝒖𝒕𝒕𝒆𝒓𝒇𝒍𝒚 •
تله شیطان🥀(روزهای زوج) پروانه🦋(روزهای فرد) نویسنـدہ :صحرا گنج کارینا:فایل شده✔ ادمین تبادل @S_OME_O_NE
Ko'proq ko'rsatish955
Obunachilar
+224 soatlar
+177 kunlar
+5430 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from N/a
#خاصترینرمانمجازی
#هوس #انتقام #کینه #تجاوز
بله رو که گفتم وسط راه برگشت به #خونه_بخت توسط شخصی #ناشناس دزدیده شدم😭🔞
تو عالم #بیهوشی بهم #تجاوز کرد و وقتی بیدار شدم باورم نمیشد که مسبب به خاک سیاه نشستنم کسی نیست جز... 📚❌
https://t.me/+no0N_6STG2IyMDM8
۱۴
1000
Repost from N/a
#رمان_معجزه_من
یه رمان هات و طنز متفاوت پرستاری میخوای؟ بیا اینجا 👇
یه دختر خل و چل داریم به اسم نیلوفر که نیاز به کار داره!
یه جناب سرگرد خشک و افسرده و ناامید داریم به اسم اردلان که از دنیا بریده!
چرا چون تو تصادف همسرش و از دست داده و خودشم ویلچر نشین شده!
الانم از دار دنیا یه پسر کوچولوی شیطون به اسم امیر سام داره!
خب حالا چی میشه اگه دخترمون بشه پرستار این آقا؟؟
نیلوفر ِ خل و چل خوش خنده کجا؟ اردلان ِ بداخلاقی که خنده رو یادش رفته کجا؟
حالا این وسط ماجرا ها داریم با امیرسام و مادر بزرگش که از روستا میاد و میخوان هر طور شده نیلوفر رو شوهرش بدن به اردلان....
https://t.me/+q5XFs8XfDT5lY2Q0
۱۴
600
Repost from N/a
من نامدارم، ولیعهد مهراد صیادی ، کله گنده ترین آدم این بازی ...
کسی از هویت واقعی من خبر نداره و همه فکر میکنن یک آدم عادی ام ، یک زیر دست و سرباز ساده ...
اما من وزیر جنگ این بازی ام ...
ارتش حریف بهجای شاه ، ملکه داره ، یک ملکه ی افعی ... یک مار زده ی مار شده ...
زن دیوانه ای که خون و بو میکشه ، هر کسی که خون بچش و روی دستاش داشته باشه رو بو میکشه ...
پیداشون کنه نیششون میزنه ، خونشون و میمکه ، چون اون دنبال انتقامه ... برای خون خواهی به یک افعی تبدیل شده ...
زنی که با تموم قدرت زبون زدش از بین اون همه مهره ی قدرت مند دیوانه وار عاشق من شد ، عاشق یک سرباز ساده ...
غافل از اینکه من خود دشمنم ، خود حریف ، خود رقیب ... همونی که سالها دنبالش گشت ...
https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0
https://t.me/+ETiJKcssyl43N2Q0
صبح پاک
800
Repost from N/a
آرزو دختر زیبا و آرومیه که از نوجوونی عاشق هم محلهایش ارسلانه که حالا یه سرگرد جذاب نیروی انتظامی شده، وقتی ارسلان بهش پیشنهاد رابطه میده آرزو که انگار دنیا رو بهش داده باشن سریع قبول میکنه اما خیلی نگذشته که متوجه میشه ارسلان فقط به خاطر دستگیری برادر آرزو که سرکردهی یه باند مافیاییه بهش نزدیک شده اما ورق جایی برمیگرده که ……….🥺🔥
https://t.me/+abfIsQ-KuspiYTBk
۱۰صبح
1100
Repost from N/a
میبینم که پی ویم منفجر شده😂😭
فک میکردم یادتون رفته ولی همه امروز حواسشون بود😌
از دو ماه پیش قول داده بودم امروز براتون اون #لیست رمانایی که همه دیگه میدونید چی ان و نمیشه اسم برد رو اوکی کنم😅
خب تبریییییک بالاخره موفق شدم
تازه ظرفیت بالا هم گرفتم😁
۱۵۰ نفر👇
https://t.me/addlist/UQ5r2y-T46MxOTg0
آروم برید بعضیا خوابن هنوز بعدا بیان ببینن پر شده شاکی میشن😭😂
۱۰صبح
1300
#Butterfly
#part56
• • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • •♡
☆☆☆☆
کارمن: افتخار یک دور رقص رو بهم میدین؟
با شنیدن صدای کارمن دست از صحبت کردن با جاستین کشید و هر دو به عقب برگشتن.
جاستین نگاه کنجکاوش رو به کارمن که موهای بلوندش رو بالای سرش جمع کرده بود و سایه غلیظی همرنگ لباس پر زرق و برقش پشت چشماش زده بود داد.
نگاه منتظر کارمن به آدریان بود.
با دیدن تردید و بیمیلی مهمون عمارت گیلبرت سعی کرد لحن آرومش رو حفظ کنه: رابرت گفت که امشب دیر میرسه...پس خواستم یکم...
جاستین: مثل اینکه باید بری!
قبل از اینکه کارمن و آدریان متوجه منظور لحن پرخندهی جاستین بشن صدای ماتیلدا تو گوششون پیچید: عموم داره دنبالت میگرده! بهتره به جای هرز پریدن بری پیش کسی که اینجا بودنت رو مدیونشی...
لحن تند و کینه توزانهی ماتیلدا کارمن رو شوکه کرد.با دیدن صورت پر خندهی جاستین از حرص سرخ شد.
به سمت ماتیلدا قدم تند کرد و غرید: تو به چه جرئتی...
با قرار گرفتن دست آدریان جلوی راهش متعجب ایستاد.
پر سوال به سمت مرد آروم و جذابی که جلوش رو گرفته بود برگشت و خواست چیزی بگه که آدریان پیش دستی کرد: فکر کنم حق با ماتیلدا باشه...
ماتیلدا از حمایت ادریان استفاده کرد و بیتوجه به کارمن دستش رو دور بازوی مردش حلقه کرد، و طوری که انگار کارمن اونجا حضور نداره گفت: مادرم بیصبرانه منتظره تا رقصمون رو ببینه...
آدریان لبخند جذابی رو لباش نشوند و دستش رو دور کمر ظریف ماتیلدا حلقه کرد: پس بهتره بیشتر از این منتظرش نذاریم...
هر دو بیتوجه به کارمن که عصبی و شوکه سرجاش ایستاده بود از کنارش رد شدن و خودشون رو به وسط سالن، جایی که از زوجهای جوون پر شده بود رسوندن.
جاستین با دیدن نگاه تیز و عصبانی کارمن روی خودش دستی به موهای بلندش کشید و اونا رو به عقب فرستاد: فکر کنم منم باید برم...
و بعد با اشاره به شاین که با صورتی پوکر روی صندلی سبز رنگ اون طرف سالن نشسته بود و بیحوصله به جاستین نگاه میکرد، به سرعت از کنار کارمن گذشت و به طرفش رفت.
• • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • • •♡
♕︎ https://t.me/karina_treasure ♕︎
❤ 2💔 1
3100
Repost from N/a
وکیل جذاب و فوق هات که دل همه رو برده و دلش فقط پیش یکی گیره.........غزل قصه باهوشه اما عشق ذره ذره آبش میکنه و اختیارش رو از دستش میگیره .......عاشق موکلش میشه که بزرگترین مافیای خاورمیانس و یه شب وقتی غزل به اون جنون میرسه و میگه.........
لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌
https://t.me/+bVLqegjgLsc3YmQ8
فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌
#سرخوشی
۲۴
1200
Repost from N/a
تا حالا یک رمان خوندین که پرستارش مثل این پرستار ما، خل و چل باشی و اینقدر سوژه دست ملت بدی؟!
اگه میخوای ماجراهای این سوژه ها این دختر داستانمون رو بخونی و بدون چی به چی بیا اینجا که از پارت اولش تا پارت امروز که گذاشته شده فقط باید دلت رو از خنده بگیری
https://t.me/+q5XFs8XfDT5lY2Q0
۲۲
1200
Repost from N/a
شب عروسیش عشقش برمی گرده، اونو تو لباس عروس کنار ...
از نگاه زخمیِ عماد خون می چکید طوری
که نفس او در سینه اش گره خورد و من بخاطر این موضوع دارم می میرم.
- چطور تونستی لعنتی؟
- من ..من ...
مشتش بغل صورتش روی دیوار فرود آمد
- تو چی ؟ فقط قرار بود دوماه صبر کنی؟
دخترک مثل بید جلوی چشمهایش می لرزد.
- عماد برو ، اگه یکی مارا باهم ببینه ...
- ببیــــــنه ... بزار همه بفهمن عشق من شده عروس خواهرم و من دارم می میرم...
عاشقانه ای متفاوت و جذاب❌❌
یک مثلث عشقی پرطرفدار♨️♨️
https://t.me/+eleWV-LB4EhiY2M0
۱۹
500
Repost from N/a
#رمان_معجزه_من
یه رمان هات و طنز متفاوت پرستاری میخوای؟ بیا اینجا 👇
یه دختر خل و چل داریم به اسم نیلوفر که نیاز به کار داره!
یه جناب سرگرد خشک و افسرده و ناامید داریم به اسم اردلان که از دنیا بریده!
چرا چون تو تصادف همسرش و از دست داده و خودشم ویلچر نشین شده!
الانم از دار دنیا یه پسر کوچولوی شیطون به اسم امیر سام داره!
خب حالا چی میشه اگه دخترمون بشه پرستار این آقا؟؟
نیلوفر ِ خل و چل خوش خنده کجا؟ اردلان ِ بداخلاقی که خنده رو یادش رفته کجا؟
حالا این وسط ماجرا ها داریم با امیرسام و مادر بزرگش که از روستا میاد و میخوان هر طور شده نیلوفر رو شوهرش بدن به اردلان....
https://t.me/+q5XFs8XfDT5lY2Q0
۱۸
900
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.