cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

.

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
356
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
00:03
Video unavailable
دختره بکارت نداره و ازدواج کرده و سب ازدواج ...🔞🍑 #part58 چشم هاش #کاملا خمار بود و معلوم بود خیلی #تحریک شده. تا خواستم چیزی بگم #لب هاش رو روی لب هام گذاشت و یک #ضرب کی*رش رو واردم کرد که از #درد جیغ بلندی کشیدم. امیر متعجب بهم #نگاه کرد که یک قطره اشک از #گوشه ی چشمم چکید. _ ت ... تو دختر نیستی! تا خواستم چیزی #بگم که سیلی محکمی به گوشم زد که #پرت شدم روی زمین. #پوزخندی زد و گفت: _ پس من با یه هر*زه ازدواج کردم اوکی نشونت می دم این هرز*گیت چه عواقبی داره! با #ترس بهش نگاه کردم که بهم نزدیک شد و دوباره کی*رش رو #واردم کرد و تند تند #توم تلم*به می زد. از درد به #خودم می پیچیدم و اونقدر من رو محکم #چسبیده بود که نمی تونستم راحت بدنمو #حرکت بدم. انگار تمام #حرصش رو داشت روی بدن بی جون من #خالی می کرد. سیلی #محکمی به باسن*م زد و عصبی غرید: _ ببینم اونایی که میکرد*نت مثل من جر*ت می دادن یا نه؟ ضربه ی #محکم دیگه ای بهم زد که از #درد نالیدم که یهو ...🥵🍆 https://t.me/+rs65aTP8YilkMWJk https://t.me/+rs65aTP8YilkMWJk ممنوعه ترین رمان تلگرام که از همون پارت اولش صحنه هاش شروع شدن 🤤🔥🔞
Hammasini ko'rsatish...
CxpinANVQAA9-Ou.mp41.88 KB
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ #پریزاده #جنگلیمون درگیر یک بازی #انتقام و #جنگ میشه. با کی؟! با همون #غریبه‌ای که همراه خودش بوی #خون اورده. همون که تمام سرزمین #پریان رو بهم ریخته... این رمان خیلی خاص و پر از رمز و #راز و #جادو تقدیم میشه #فانتزی و #عاشقانه دوست‌ها. https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0 ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
Hammasini ko'rsatish...
#سکس‌ دکتر با دخترعمش🔞😱😳❌ امیرعلی با شهوت به #کو تپل و صورتیم نگاه کرد و لنگامو داد بالا و غرید: _ جونم نگا چه آبی انداخته این #تپلت قشنگ میتونم با *یرم بکوبم تا ته تو #کو با حرفاش ناله ایی کردم و #کو*صم آبدار تر شد. به صورتم خیره شده بود و با دیدن حال و هوی حش‍*‍ری توی #کو*ص و #پستون های نوک گنده ام جونمی غرید و با شعف *یرشو مالوند به #کو کوچولوم اوووف.. _آهـه..امیررر..آههه اوم..لطفا..آهـه *یر برنزه و مردونه اشو به چاک #کو*صم مالوند و با لذت گفت: _آهه.. بگو *یرمو میخوای رستان، بگو *یرتو رو توی #کو*ص آبدار و خوشگلت میخوای تا *یرمو بکونم توی کو*صت و از لذت سیرابت کنم.. با شهـوت خودمو روی #ک*یرش بالا پایبن کردم که با احساس پُری #ک*صم توسط #ک*یرش آه و ناله هام بلند شد و به کوص تپل صورتیم چنگ زدم تا جق بزنم و آبم بیاد ولی یهو با ضربه ی محکم #ک*یر امیرعلی توی #کو*صم.....🔞💦 https://t.me/+rs65aTP8YilkMWJk # اوووفف آبم ریخت با پارت بعدیش 💦💦💦💦💦💦💦
Hammasini ko'rsatish...
qalbe banfsh💜

Welcome bab🥺💓 ‌‌تاحالا به "این" فکر کردی؟! همش حواست پیش "اونِ" 99/10/23🤍 Instagram:

https://instagram.com/qalbe_banfsh_?utm_medium=copy_link

Repost from N/a
دختره بکارت نداره و ازدواج کرده ولی... 🙊🔞🍑 #part60 داغی #لباش‌و احساس می‌کردم #وحشیانه می‌بوسید، لب پاینیم‌و گاز گرفت، منم لب بالایش‌و گاز گرفتم. طوری #می‌بوسید انگار چندین سالِ منتظر این لحظه‌س. دوتامون دیگه نفس کم اوردیم‌و عقب کشید... درحالی که نفس‌نفس می‌زدیم #لباشو گذاشت روی گردنم شروع کرد به #مکیدن طوری میک میزد ک مطمئنم کبود شده تا پایین دلم #میک زد و #لیسید +امیرعلی توروخدا بسه من دیگه نمی‌تونم من تازه بچه سقط کردم نمی‌تونم رابطه داشته باشم#جر‌م دادی بسه!... _اون موقع که می‌خواستی بچم‌و #سقط کنی باید یاد این روزاشم باشی #هرزه حالا بچه من‌و سقط میکنی کثافت؟؟! محکم #ال*ت*شو فرو کرد تو #ب*ه*شتم جیغ خیلی بلندی زدم: +بسه امیرعلی توروخداجون هرکی دوست داری! غلط کردم!! محکم #تلمبه زد از چند دقیقه پیشم بیشتر تلمبه می‌زد #آهههه* _ جون #دردت گرفت هرزه؟ باورم نمیشد بهم میگه #هرزه گریه‌هام بی‌شتر شد. لعنتی #ارضا نمیشد‌... چند دقیقه بعدش ارضا شد ابشو خالی کرد. https://t.me/+rs65aTP8YilkMWJk #بچه_مچه_جوین_نده_خیس_میکنه😈
Hammasini ko'rsatish...
qalbe banfsh💜

Welcome bab🥺💓 ‌‌تاحالا به "این" فکر کردی؟! همش حواست پیش "اونِ" 99/10/23🤍 Instagram:

https://instagram.com/qalbe_banfsh_?utm_medium=copy_link

_لخت شو♨️🔥 با بهت و ترس نگاهش کردم! _چرا؟... من اینکارو نمیکنم یادت باشه چه مقامی داری و با چه کسی برخورد میکنی! _خفه شو دیگه الان زن من هرکاری که دلم بخواد باهات میکنم توله #سک*سی! وحشیانه به سمتم حمله کرد پرتم کرد روی تخت داد زد... _تو دیگه هیچوقت حق انتخاب نداری... برای خواندن پارتای بیستر زودتر جوین بده🥺🙈💦 https://t.me/+rs65aTP8YilkMWJk
Hammasini ko'rsatish...
qalbe banfsh💜

Welcome bab🥺💓 ‌‌تاحالا به "این" فکر کردی؟! همش حواست پیش "اونِ" 99/10/23🤍 Instagram:

https://instagram.com/qalbe_banfsh_?utm_medium=copy_link

Repost from N/a
00:03
Video unavailable
دختره بکارت نداره و ازدواج کرده و سب ازدواج ...🔞🍑 #part58 چشم هاش #کاملا خمار بود و معلوم بود خیلی #تحریک شده. تا خواستم چیزی بگم #لب هاش رو روی لب هام گذاشت و یک #ضرب کی*رش رو واردم کرد که از #درد جیغ بلندی کشیدم. امیر متعجب بهم #نگاه کرد که یک قطره اشک از #گوشه ی چشمم چکید. _ ت ... تو دختر نیستی! تا خواستم چیزی #بگم که سیلی محکمی به گوشم زد که #پرت شدم روی زمین. #پوزخندی زد و گفت: _ پس من با یه هر*زه ازدواج کردم اوکی نشونت می دم این هرز*گیت چه عواقبی داره! با #ترس بهش نگاه کردم که بهم نزدیک شد و دوباره کی*رش رو #واردم کرد و تند تند #توم تلم*به می زد. از درد به #خودم می پیچیدم و اونقدر من رو محکم #چسبیده بود که نمی تونستم راحت بدنمو #حرکت بدم. انگار تمام #حرصش رو داشت روی بدن بی جون من #خالی می کرد. سیلی #محکمی به باسن*م زد و عصبی غرید: _ ببینم اونایی که میکرد*نت مثل من جر*ت می دادن یا نه؟ ضربه ی #محکم دیگه ای بهم زد که از #درد نالیدم که یهو ...🥵🍆 https://t.me/+meoe1FVfzy8xMDNk https://t.me/+meoe1FVfzy8xMDNk ممنوعه ترین رمان تلگرام که از همون پارت اولش صحنه هاش شروع شدن 🤤🔥🔞
Hammasini ko'rsatish...
CxpinANVQAA9-Ou.mp41.88 KB
#معشوقه_رنج 🤤😈 جانا: بیبی چک رو، روی رو شویی گذاشت و شلوارمو پایین کشید. ترسیده فقط نگاه می کردم. روی دستشویی فرنگی نشوندم. بیبی چک رو دستم داد: زود باش. سرمو به علامت منفی ترسیده تکون دادم. غرید: به زور باید باشه همش؟. نالیدم: برو بیرون تا بگیرم. عصبی دستمو گرفت: جلوی خودممممممم. چیزی نگفتم. عصبی زیر گوشم غرید: نمی گیری نه؟. سرمو به علامت منفی تکون دادم. بیبی چک رو از دستم کشید و عصبی غرید خودت خواستی. جلوم زانو زد و دستشو سمت بهش*تم برد. محکم با انگشت شصتش بهش*تمو فشار داد. از درد صورتم جمع شد و قطره اشکی از گوشه چشمم پایین اومد: آخ. دستمو روی دهنم گذاشتم. با دلسوزی نگام کرد: اگه راه میومدی اینطوری نمیشد. با تنفر بهش نگاه کردم. چند قطره روی بیبی چک ریخت. یه دستمال روی روشویی گذاشت و بیبی چک رو روش گذاشت. با سردی غریدم: برو بیرون دیگه. عصبی لبشو گاز گرفت و بیرون رفت. کارمو کردم و بیرون اومدم و بی توجه بهش تو تخت رفتم و خودمو جمع کردم زیر پتو.... نمیدونستم چه غلطی کنم. کنارم لبه تخت نشست و پاهاشو تند تند تکون می داد. به ساعتش نگاه کرد و سمت دستشویی پا تند کرد. عصبی بیرون اومد، چشماش سرخ شده بود. کنارم نشست: بگو چی خوردی. هیچی نگفتم. سمت کمدم رفت و یه مانتو و شال برداشت و به زور تنم کرد. منو بلند کرد رو دوش خودش انداخت. جیغ کشیدم: بزارم زمین خوردم میامممممممم. پایین گذاشتم و دستمو گرفت و کشید. تو ماشین انداختم و پاشو رو پدال گاز فشار داد. عصبی داد میزد: بچه منو سقط می کنی فکر کردی راحتت میذارمممممم؟؟؟ هاااااا؟؟؟ چرا نمیفهمی هر چی بهت میگممم؟؟؟ چرا حالیت نیستتتتتت. گوشیشو از جیبش بیرون آورد و داد زد: بردار عوضیییی. کسی که اونطور خط بود برداشت:دارو سقط خورده، نه نه حاملس،هر چی لازمه سریع آماده کن دارم میام. **** در ماشینو باز کرد و دستمو کشید. دویید داخل بیمارستان. با دیدن سعید متوجه شدم اون آدمی که باهاش حرف میزده سعید بوده. سعید اشاره به اتاقی که کنار ایستاده بود کرد. شاهرخ داخل اتاق بردم. سه تا خانوم بودن. سریع روی تخت خوابوندم. شالمو باز کردن و لوله ای توی دهنم فرستاد. با ورود لوله اوق زدم ولی دست نکشیدن. لوله شروع به بالا کشیدن تمام محتویات معدم کرد. حالم داشت بد میشد و دوباره اوق زدم. بعد از یه رب کارشون تموم شد لوله رو بیرون کشیدن و منو بی حال روی تخت رها کردن،چشمام داشت سیاهی می رفت. سعید سمتم اومد و سرمی به دستم زد:حالت خوبه؟. حتی انرژی جواب دادن بهش رو نداشتم. شاهرخ که تا اون موقع گوشه اتاق ایستاده بود و عصبی این طرف و اون طرف می رفت جلو اومد. با تنفر بهش نگاه کردم. تمام قدرتمو جمع کردم و بریده برید نالیدم:کاش هیچ...وقت...نمی دیدمت...... #کپی_حرام @mashogheh_rang
Hammasini ko'rsatish...
رمان معشوقه رنج🤤😈

در مورد یه دختر معلم که میره خواهرشو از پارتی دوست پسر پولدارش برگردونه و برادر دوست پسر خواهرش عاشقش میشه و برای به دست آوردنش هر کاری می کنه تا جایی که به زور میبرتش. 🤤😈 هر روز پارت گذاری داریم هر روز چند پارت حتی روز های تعطیل.

00:03
Video unavailable
دختری که با طرح های معماری که میکشه دهن استادش باز مونده برای همین استادش معرفیش میکنه به معروف ترین معمار دنیا، حسان فرداد مغرور ترین و دل سنگترین مردیه که مهرا تو عمرش دیده بوده ولی با دعواهای بینوشون و اتفاقایی که میوفته مهرا مجبور میشه که... 😱🙈💦 🍑🍷🍑🍷🍑🍷🍑🍷🍑🍷🍑 -با حرفی که زد🔞 ترسیده بهش خیره شدم که... https://t.me/+8yHuij6wTERkOGI0 https://t.me/+8yHuij6wTERkOGI0 💢به دلیل حق عضویتی لینک تا دقایقی دیگر باطل میشود💢 ژانر⇦ #عاشقانه_جنجالی 🔥🔞 نویسنده⇦یلدا🍷
Hammasini ko'rsatish...
CxpinANVQAA9-Ou.mp41.88 KB
Repost from N/a
بهترین رمان عاشقانه🥺❤️ _خب این #مهرا که از طرحاش تعریف کرده بودم.. خب مهرا اینم #حسان فرداد بزرگترین ومعروف ترین طراح دنیا +س..سلام من مهرا عظیمی هستم _خوشوقتم منم حسان فرداد هستم.. ازوقتی با حسان فرداد اشنا شدم حتی یه ثانیه ام نگاهش ازروم جم نخورد ولی نگاهش جوریم نبود که ازش معذب بشم..انگار میخواست کنکاش کنه که واقعا به اندارزه تعریفای استادم توکارم خوبم یانه https://t.me/+gAj6KDUeloMyM2E0 https://t.me/+gAj6KDUeloMyM2E0 https://t.me/+gAj6KDUeloMyM2E0 مهرا عظیمی دختری باهوش ولی بی پناه ک خانوادشو از دست دادع ودرس میخونه استادش متکجه طرحای جذابش میشه و اونوبه دوستش پیشنهاد میده که استخدامش کنه.. وبعععله اینجاش که با حسان فرداد جذاب و دل فریبمون آشنا میشه... وازاون به بعد حسان دل به مهرای شیطون و بازیگوش میده و..🔥✨
Hammasini ko'rsatish...
💎قلب شیشه‌ای💎

﷽ رمان: قلب شیشه‌ای💎🤍 رمان: نقاب عشق❤️‍🔥 chanel¹:

https://t.me/MOOD_TOWRII

Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.