دَنڳ لٛوری
تَری خوت بۊیی و خوڌائی کنی وه زون لوریت پاڌشائی کنی «مجله فرهنگی دنڳ لٛوری» نگاهی نو به زبان، ادبیات، موسیقی لری و مسائل روز لرستانات #الفبای_زبان_لری #خط_لری #لک_مینجایی_بختیاری_ثلاثی_لرجنوبی
Ko'proq ko'rsatish479
Obunachilar
-124 soatlar
+107 kunlar
+2530 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
00:43
Video unavailableShow in Telegram
از این به بعد هرکس گفت «من خودم لرم ولی...» با نَرّ دَس بزنید توی دهنش.
شاید شما ندونید چرا زدهاید، اما او میداند چرا خورده است!
@Lurishsongs
👍 11👏 5
Photo unavailableShow in Telegram
عکس فاتحان لر بختیاری در تهران...
پرچمی که در میانه تصویر قرار دارد پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان «ممالک محروسه ایران» است. پرچمی که با پیکان در تصویر مشخص شده است، چه پرچمی است؟
آیا افسانه پرچم ازلی و یگانه شیرخورشید نشان حقیقت دارد؟
@Lurishsongs
👍 5❤ 1
Photo unavailableShow in Telegram
نڌونستوم که عشقس تَشتَشینه
نڌونستوم تش اینه مؽن سینه
نڌونستوم ۉ دونا هم نَگوئڌوم
چه دونستوم که جِستن تش بم اینه
• ایمان رضایی للری
🔰 لری بختیاری
@Lurishsongs
🔥 13🫡 1
چن رۊ دیه، تخته کلیت قاولؽ که بورؽ ز جوونون لٛور راسس کردنه، سی نوؽشدن زون رنڳین لٛوری ایا وه در. وا ئی تخته کلیته اؽڤۊ لشکا جۊراجۊر زون لٛوری نچیکه لٛکی، مؽنجائی، ثلاثی، بختیاری و جنۊبی نه نۊؽشد و باگ لٛوری نوؽسی وا خط فارسی حل اؽڤۊ.
کلیت آزادی هر هۊزؽ زون دائیسه. وا نوؽشدن زون لٛوری وه خط خوهس، ئی زونه زَفت کنیم❤️
❤ 16🔥 3🫡 3👍 2
خستهایم از شما
در لرستانات پدیدهای وجود داره به نام زنان و کودکان کار که حقوق ماهیانهشون به نصف مصوبه وزارت کار هم نمیرسه، بیمه ندارند، تعطیلی ندارند، ساعت کار مشخص ندارند، ایمنی ندارند. جوون لُر از آب و گل در میاد یک شغل آبرومند توی سرزمینش پیدا نمیکنه و مجبوره بره تهران و اصفهان و یزد حمالی کنه و تحقیر بشه یا قاچاقچی بشه. تمام لرستانات یک مدرسه استاندارد نداره، یک دانشگاه آبرومند در یکی از مراکز استان این سرزمین وجود نداره، اکثر روستاهاش آب لوله کشی ندارند. اکثر شهرستانهاش یک سینما یا سالن تئاتر یا مجموعه ورزشی کوچیک هم ندارند. ماهانه چندین شوتی توی جاده به رگبار بسته میشن. نرخ خودکشی زنان و جوانان همتبار من چند برابر میانگین کشوره. برخی مناطقش کنار چاه نفت با فقر مطلق روبهرو هستند و حتی گازکشی هم نشدن. هزاران میلیارد خرج میکنند آب رودخونههامون رو میبرند اصفهان و یزد تا باهاش فولاد و سرامیک تولید کنند و دریاچهمصنوعی بسازند و حالش رو ببرند اما یک صدم همین هزینه رو خرج ساخت یک پل روی همون رودخونه برای رفت و آمد مردمش نمیکنند و مردم با گرگر جابجا میشن. بودجه یک کارخانه دولتی در اصفهان از مجموع بودجه ده استان لرنشین بیشتره. یک جاده استاندارد در سراسر لرستانات وجود نداره. هزاران مشکل دیگه وجود داره که صداوسیما و روزنامهها و وبسایتها و سلبریتیهای فارسی حتی یک بار هم بهشون اشاره نکردهاند. حتی یکبار برای دلخوشی یک مسئول کشوری و استانی رو نیاوردند و بازخواستش کنند که چرا این قوم بدبخت رو اینقدر در فقر و فلاکت نگه میدارید. اما دو هفتهست که تمام رسانهها دارند دکتر مسعود عبدی رو به خاطر انتخاب یک نام بومی برای برای ورزشگاهی که خودش هزینهش رو تقبل کرده بازخواست میکنند و ما رو لایق یک اسم خشک و خالی هم نمیدونند.
دیگه باید چیکار کنند که ازین خراب شدهای که اسمش ایرانه متنفر باشیم؟
#لر_آرنا
#خیبر_لرستان
@Lurishsongs
👍 23❤ 4🫡 1
شناخت دشمن ساده است. آنکس که هویت و رنج تو را انکار میکند، دشمن توست.
• دیار
@Lurishsongs
👍 10❤ 2
Repost from N/a
خورل خۊئی داریم سیتوݩ. مندیر (بندیر) بۊین.
(خبرهای خوبی در راه است. منتظر باشید)
👏 8❤ 2🫡 1
به یاد رفیق زحمتکشان و یاور دردمندان زنده یاد دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی
با انتشار خبر ناگوار کشته شدن هوشنگ، سیل جمعیت پر مهر و وفادار خرم آباد لرستان از شهری و عشایر و روستایی به طرف خانهمان روان شد و آن قدر بیقرار و عزادار و مصیبتزده بودند که گاهی ما سعی در تسلایشان داشتیم.
آخر آنها راست میگفتند: هوشنگ که فقط متعلق به ما نبود، از خودشان بود و به آنها تعلق داشت.
خبر کشته شدن هوشنگ زنان لر را چنان از خود بیخود و بیقرار کرده بود که گونههایشان را مجروح و زخمی کرده بودند. در دستههای انبوه و به هم فشرده به حیاط خانهمان وارد میشدند در حالی که به شیوه عزاداریهای لرستان به صورتهایشان چنگ میانداختند و «وِه وِه» میکردند و همگی با هم میگفتند: «دِروَه دِروَه» (دروغه دروغه) و اصلا باور نداشتند مرگ عزیزشان را، همان طور که من. و میلیونها بار بدون اینکه کسی صدایم را بشنود در طول مراسم با خودم میگفتم دروغ است، هوشنگ هرگز نمیمیرد.
مردم شهر، کسبه، عشایر و روستاییان خودشان مستقلا و جدا از ما هر کدام به نوبت در مساجد مختلف شهر جلسات ختم گرفتند. در دستههای طویل در شهر حرکت میکردند و به مساجد میرفتند. تقریبا در تمام خیابانهای شهر پرده و پلاکارد زده و تاسف و ناراحتیشان را به نمایش گذاشته بودند.
بیشتر حرکتها از محل مطب دکتر واقع در سبزهمیدان شروع میشد و به مساجد ختم میشد. به علت شرکت وسیع و همهجانبهی مردم شهر در مراسم، بچههای خردسالم شیرین و بهرام هم به ناچار در جریان مرگ پدرشان قرار گرفتند و من بر خلاف میل و نظرم آن دو را (شیرین در کلاس پنجم ابتدایی و بهرام در کلاس اول ابتدایی درس میخواندند) به اتاقی بردم و خبر ناگوار و تلخ مرگ پدرشان را به آنها گفتم. بر خلاف انتظارم که تصور میکردم بچههای کوچک درکی از مرگ ندارند، هر دو آنها بعد از شنیدن خبر، های های و با صدای بلند گریستند و قلب و روحم را مجروح کردند.
در مراسمی که در ورزشگاه شهر برای هوشنگ برگزار شد به رغم آنکه به من پیشنهاد کرده بودند که در مراسم صحبت کنم و شعر "کبوترها"یش را بخوانم، توان و قدرت نداشتم که به مناسبت مرگ هوشنگ صحبت کنم. به همین دلیل دخترم شیرین متنی خواند و شعر کبوترها را هم.
در آن سالها بیمارستانی جدیدالتأسیس در شهر خرم آباد را به نام دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی نامگذاری کردند و مردم اشعار زیادی برای هوشنگ سرودند و تمامی مهر و عاطفهشان را نثارش کردند.
مردم عکسهای هوشنگ را که روی اعلامیهها چاپ شده بود با دقت و وسواس خاصی جدا کرده و روی شیشهی ماشینها یا در قاب عکسهای منازلشان جای داده بودند.
• قسمتی از کتاب «یادهای ماندگار» نوشتهٔ فریده کمالوند، همسر زندهیاد هوشنگ اعظمی لرستانی
@Lurishsongs
💔 13🫡 4