ترجمه های رمان های خارجی

لیست رمان های ترجمه ی راحیل 👇👇👇👇👇 1 نغمه ماندگار رایگان 2 حوادث ناگوار از یه همسر خوب فروشی 3 فیکسد روی تو (جلد اول) رایگان 4 اشتیاق (جلد یک برادران استیل) رایگان 5 دلبستگی (جلد دوم برادران استیل) رایگان 6 تصاحب (جلد سوم برادران استیل) رایگان 7 اغوا در سئول رایگان 8 کابوی و دلربا رایگان 9 بوسه فرانسوی رایگان 10 شاهزاده شکسته شده (فایلش فروشیه و در حال پارت گذاری 11 بیگناه و شوالیه فروشی 12 من رو مرموز دنبال کن (فروشی و در حال پارت گذاری) 13 داستی اغواگر رایگان 14 درد و لذت فروشی 15 درد و شهوت فروشی 16 پیمان خونی جلد دوم رایگان 17 پیمان خونی جلد سوم رایگان 18 یاغی (جلد اول گرگ های منهتن) فروشی 19 لیلی و دوک فروشی 20 فرشته ی یاغی فروشی 21 آنی شهوت انگیز جلد دوم داستی اغواگر  (فروشی هست فایلش) 22 روی زانوهاش (فایلش فروشی) 23 سوگلی معلم فروشی 24 ذوب شدن (جلد چهارم برادران استیل) در حال پارت گذاری و فایلش فروشیه 25 جلد دوم لیلی و دوک (رمان رز در کمال و زیبایی)(در حال پارت گذاری و فایلش فروشیه) 26 رمان بیرحمی شیرین (فایلش فروشیه) 27 رمان دلبر برای رئیس مافیا (فایلش فروشی) 28 همسر همتای پدرخوانده مافیا ( فایل فروشی و در حال پارت گذاری) 29 ماساژور گنگستر مافیا (فایلش فروشی) 30 زخم های نقاشی شده (فایلش فروشی و در حال پارت گذاری) 31 رمان میلیاردر سکسی و منزوی (در حال پارت گذاری و فایلش فروشی) 32 رمان نجار (در حال پارت گذاری و فایلش فروشی) 33 رمان مدیر عامل آلفا (در حال پارت گذاری در چنل rahil translate و فایلش فروشیه) 34 رمان گرگ بد بزرگ (در حال پارت گذاری و فایلش فروشی) 35 رمان رومئو ( در حال پارت گذاری و فایلش فروشی) 36 رمان پادشاه گرگینه و جفت خون آشامش ( در حال پارت گذاری و فایل فروشی) ** رمان های آینده 37 اسیر باکره کوهستان اون 38 دردسرهایی با خواننده راک 39 منزوی (جلد دوم یاغی و جلد دوم گرگ های منهتن) 40 پیمان شیطان 41 حرومزاده فاسد 42 پادشاه ظالم 43 دلبر تصاحب کننده 44 رئیس شیفته شده 45 تو مال منی دلربا 46 اقامتگاه دریایی نزدیک 47 رمان حرومزاده ی خونسرد 48 رمان تو متعلق به منی ( جلد دوم رمان گرگ بد بزرگ) 49 رمان جنگجوی بیرحم اون 👇👇👇👇👇👇 https://t.me/+lCO6ZQXKwclmODZk

#پادشاه_گرگینه_و_جفت_خون_آشامش #عاشقانه_اروتیک_گرگینه_ای_هات_اختلاف_سنی😍😍❤️ #خلاصه #لونا من هجده ساله بودم اون بیشتر از دویست سال سن داشت. من یه خون آشام بی تجربه بودم که به تنهایی اروپای شرقی رو جستجو می کردم. بَنِر پادشاه لایکان (گرگینه) اسکاتلند بود. اون بزرگ بود، من کوچولو بودم. و اون جواب نه رو ازم قبول نمی کرد. در مورد یه عاشقانه ی ممنوعه با فاصله سنی صحبت میکنین. ملاقات ما چیزی جز یه اتفاق، شانس قرعه کشی، اعتصاب سرنوشت، یا یکی از چیزهای دیگه بود که مردم موقع ملاقات با فردی که قراره تنها مالِ شما باشه، اینو میگن. ولی قرار بود با همدیگه باشیم. جفت سرنوشت ساز هم باشیم. شاید باید با جاذبه می جنگیدم.  شاید برای بدست آوردن باید سخت بازی می کردم. به خصوص وقتی جفت گرگینه ی من اونقدر بزرگ و تنومند، رشد یافته و آلفای فوق العاده معرکه و بلند قد بود؟ ولی لذت توی نداشتنش اونجوری کجا بود؟ پارت_گذاری_در_چنل_زیر: https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i

لینک چنل عیارسنج ها و رمان های رایگان و فروشی 👇👇👇👇👇 https://t.me/+lCO6ZQXKwclmODZk

‌#عاشقانه_اروتیک_گرگینه_ای_هات_خشن_شهوانی🔞🔞🔞🔞 🔞🔞 این رمان #صحنه_های جنسی زیادی داره و مناسب افراد #هجده سال به بالاست❌❌ گرگینه ی خشن نر آلفای هاتی که سیصد سال دنبال جفتشه بعد از سیصد سال جفتشو پیدا میکنه، الان میخواد جفت باکره ی انسانش رو زیر نور ماه خشن و سخت تصاحب کنه و اونو تا ابد مالِ خودش کنه https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i با دست های بزرگش #باسن منو توی کف دستش گرفت و بهم #درکونی زد. درکونی که باعث ناله کردنم شد، این عملش خیلی شبیه گرگینه ای که بود به نظر می رسید. تپه های باسنم رو محکم توی چنگالش گرفت و محکم باسنم رو فشار داد تا اینکه از حساسیت این کارش #ناله کردم. با لذت غرش کرد. _خیلی عالیه، لعنتی دست هاش رو تا کمرم کشید و انگشتاش رو دور من حلقه کرد و در حالی که جلو میومد و داخل #واژنم ضربه و تلمبه میزد منو به عقب می کشید و بارها و بارها واژنم رو با #آلت قطور و کلفتش پر می کرد. خودم رو در حال زمزمه کردن پیدا کردم. _آررره، بیشتر، رن. خدایا بیشتر من دومین ارگاسمم رو فریاد زدم و اون توی ارگاسم دوباره ام غرش کرد. می دونستم که اون عاشق شنیدن #التماس منه. اجازه دادم سرم به جلو بیفته، به طول بدنم نگاه کردم و وزن سنگین تخم هاش رو که در حال تکون خوردن آلتش به داخل و بیرون واژنم بود، دیدم. با گریه ای بی صدا دهنم رو باز کردم که این منظره چقدر #شهوانی بود. با نیروی زیاد که باعث کبودی باسنم میشد روی باسنم دستهاش چسبید و دوباره بهم #درکونی زد، #درد محکمی که باعث شد نفسم بیرون بیاد، اما در عین حال با لذت آمیخته شد، اونقدر لذتش زیاد بود که دوباره اوج گرفتم و ارضا شدم. با همون صدای لایکایی و #گرگینه ی خودش غرش کرد: _آره، همینه، جفت بی نظیر من https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i

‌‌‌‌فروش رمان پادشاه گرگینه و جفت خون آشامش😎🪷💥🔥☂ #ژانر: #عاشقانه_اروتیک_گرگینه_ای، #اختلاف_سنی_ماورا_طبیعی_خیلی_هات🍭💜❤️🔥 #مترجم: #راحیل #تعداد_صفحات: ۴۱۷ صفحه #قیمت: ۲۵ هزار تومن #نویسنده: #جنیکا_اسنو #خلاصه #لونا من هجده ساله بودم اون بیشتر از دویست سال سن داشت. من یه #خون_آشام بی تجربه بودم که به تنهایی اروپای شرقی رو جستجو می کردم. بَنِر پادشاه #لایکان (گرگینه) اسکاتلند بود. اون بزرگ بود، من کوچولو بودم. و اون جواب #نه رو ازم قبول نمی کرد. در مورد یه عاشقانه ی ممنوعه با فاصله سنی صحبت میکنین. ملاقات ما چیزی جز یه اتفاق، شانس قرعه کشی، اعتصاب سرنوشت، یا یکی از چیزهای دیگه بود که مردم موقع ملاقات با فردی که قراره تنها مالِ شما باشه، اینو میگن. ولی قرار بود با همدیگه باشیم. #جفت_سرنوشت_ساز هم باشیم. شاید باید با جاذبه می جنگیدم.  شاید برای بدست آوردن باید سخت بازی می کردم. به خصوص وقتی جفت #گرگینه ی من اونقدر بزرگ و تنومند، رشد یافته و #آلفای فوق العاده معرکه و بلند قد بود؟ ولی لذت توی نداشتنش اونجوری کجا بود؟ 🟡🔴برای خواندن ادامه ی این رمان جذاب و زیبا هزینه رو به شماره حساب 6037697550705716 به نام راحله احمدی واریز کرده و شات واریزی رو به آیدی زیر ارسال نمائید 👇👇👇👇 @rahila7 ❌❌تاریخ تحویل فایل: ۲۷ ام شهریور لینک چنل پارت گذاری مترجم 👇👇👇👇👇👇 https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i

‌‌‌‌اون‌ها چیزهای زیادی رو ازم گرفتند. و چیزی پس ندادند. چیزی برای از دست دادن نداشتم... تا قبل از اون. [عاشقانه ♥️ جنایی ♨️ دارای محتوای خشونت‌آمیز🔞] •لَنا• انتظارش رو نداشتم. نمی‌خواستم عاشق بشم. اما نمی‌تونم هم رهاش کنم. لوگان بنت دنیا رو جای امن‌تری می‌کنه. اون درخشانه. یک قهرمانه. آدم‌های فاسد و مریض رو سرجاشون می‌شونه. اما همونطور که اون زندگی‌ها رو نجات می‌ده، من اون‌ها رو می‌گیرم. بدهی‌هایی که بهم دارند رو می‌گیرم. ده سال قبل، اون‌ها ازم گرفتند. من رو گذاشتند که بمیرم. باید مطمئن می‌شدند من مرده‌م. حالا من ازشون می‌گیرم. هر بار یک اسم. مدت‌هاست آماده‌ شده‌م. خیلی صبوری کرده‌م. نمی‌تونم الان دست بکشم. انتقام بهتره سرد سرو بشه. ابدا اومدنم رو نمی‌بینند، تا وقتی دیوارهاشون رو قرمز کنم. لوگان نمی‌‌دونه اون‌ها چطور بهم آسیب زده‌ند. از جیغ‌هایی که نشنیده گرفتند خبر نداره. نمی‌دونه این شهر، واقعا چقدر شیطانیه. فقط می‌دونه که مردم دارند می‌میرند. نمی‌دونه عاشق قاتلشونه. هیچکس به یه دختر مرده مشکوک نیست. و لوگان به دختری که توی تختشه مشکوک نیست. اون‌ها دنبال یک هیولاند. نه دختری که عاشق قرمزه. نه دختری که عاشقه. من یک کابوس بی‌چهره‌م. حداقل تا زمانی که داستانی "که وانمود می‌کنند ابدا اتفاق نیفتاده" رو براشون تعریف می‌کنم. اما در آخر لوگان اون‌‌ها رو انتخاب می‌کنه؟ یا ما با هم سوختنشون رو به تماشا می‌شینیم؟ https://t.me/+SEitnKod3703N2Zk https://t.me/+SEitnKod3703N2Zk https://t.me/+SEitnKod3703N2Zk

کانال اربابان فعلا متوقف شده ولی رمان های بی الم توی این کاناله https://t.me/+ekLbttMcdI42ZDRk

#پیام_ناشناس سلام روزتون بخیر میتونم لینک چنلاتونو داشته باشم؟ چنل ترجمه های رمان هاتون @HarfBeManBot

#رمان_گرگ_بد_بزرگ #موضوع: عاشقانه،اروتیک،گرگینه ای، فانتری، ماورا طبیعی، هات و صحنه دار🔥🔥🔥 جز پنجاه رمان برتر چارت آمازون😎 #خلاصه #میکالینا زمانی که تصمیم گرفتم سفری از اقیانوس به یه کشور خارجی داشته باشم و برای مدت نامشخصی بمونم، لحظه ای هیجان انگیز بود، شاید بی پروا، و قطعاً برای همه کسانی که می شناختمشون این تصمیمم شوکه کننده بود. اجاره یه کلبه توی یه روستای کوچولوی اروپایی که ساکنانش به سختی انگلیسی صحبت می‌کردن، بهترین راه فرار از دست والدین سخت‌گیر، دوستان جعلی و آینده‌ای بود که تاریک به نظر می‌رسید. و کمک به یه زن پیر برای خرید برای به دست آوردن مقداری پول نقد به اندازه کافی آسون به نظر می رسید. پیاده روی یه ساعته و بی فکر در میان جنگل های انبوهی که دهکده مذکور رو احاطه کرده بود هم ایده آل به نظر می رسید. بدون اینترنت. بدون تلویزیون و فقط اصول اولیه برای رسیدن به خودم. یه چیز با کمالات و عالی، بدون استرس. دقیقا همون چیزی بود که نیاز داشتم یا شاید من در مورد همه اینا اشتباه کردم. احساس کردم کسی یا چیزی از جنگل های تاریک و خطرناک منو تماشا می کنه احساس کردم کسی.... چیزی..... منو تعقیب می کنه نمی‌دونستم چیه یا چه کسیه، اما با اطمینان می‌دونستم که اون انسان نیست... و اون منو می‌خواد. #رن من انسان نبودم، نه کاملاً. یه لایکان...... موجودی چند صد ساله گرگ مانند با صورت و بدن انسانی که همه از اون می ترسیدن، قوی تر از هر چیز روی این سیاره، و تنها به دنبال یه چیز بود. همسر و جفتم برای بیشتر از سیصد سال، من یه هدف توی زندگی داشتم: اونو پیدا کن، همون زنی که به دنیا اومده تا مالِ من باشه. زن و جفت من که باعث میشه غریزه پیوند.....اون ارتباط فراطبیعی که به من می‌گفت که اون مالِ منه و من مال اون هستم...... بلاخره ریشه دوونده و منو کامل کنه و برای صدها سال، من تنها بودم، خودمو برای همسر و جفتم محفوظ میکردم و هرگز جستجو برای جفتم رو متوقف نمی‌کردم. تا اینکه اونو بو کشیدم، دیدمش، بالاخره ضربان قلبم رو حس کردم و خون با امید و انتظار توی رگهام جاری شد. مالِ من اون منو ندید، اما منو حس کرد. و اون فرار کرد. اون احتمالاً نمی‌تونست بفهمه که تعقیب و گریز تا چه حد منو برانگیخته و تحریک کرده نمی‌دونستم چطوری بهش بفهمونم که هرگز نمی‌تونم اونو رها کنم، که هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تونه مانعم بشه که اونو مالِ خودم کنم. چون زمانی که یه لایکان جفت خودشو پیدا کنه... هیچ چیز توی این دنیا، هیچ چیز ماوراء طبیعی یا انسانی نمی تونه اونو از جفت خودش دور کنه. پارت گذاری در چنل زیر😊💋🔥🔥 👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i

این رمان تا چپتر ۱۱ آپ شده