236
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
#part18
#baby_sexy
_بدون توجه به #وضعیت حنا یدفعهکل #کیرشو وارد #کصش کرد
حنا_اخخخ #سوختم جیغغغغغ ..هقق #در...ش بیا..ر
_سامی #حرومزاده ولش کن !
سامی _اخ چقدر #تنگیتو لعنتی اوففچه #کص#داغی؟
حنا_اخ ترو...#خدا #تک...وننخوردید ایییی هققق #دددددیی #کمک #میسوزه #درش بیار
_#تلمبه نزن #سامینمیتونه#تحملکنع لعنتی
سامی_ #آخ #آه ای کاش میشد #هرروز جرت بدم
_بدون توجه به #جیغ و #گریه ها حنا شروع کرد #تلمبه زدن
نکن سامی دلعنتی داری #میکشیش؟!
سامی_ #اوفففففچه حالی #دارم میکنم.
_بدتر لجکرد #محکم #تر #داخلش #تلمبه میزد!
لعنتی #تاخیری استفاده کرده بود تا #دیرتر #آبش بیاد
سامی_آرکین #نظرت چیه..........
https://t.me/+Y-9ltWMzxchmMmVk
https://t.me/+Y-9ltWMzxchmMmVk
#تریسام_لیتل_ددی_خشن_تجاوزی_پارت_واقعی_نبود_لفت_بده
#جلوی_ددیش_بهش_تجاوز_میکنن_پرده_اش_میزنن😱😱
1800
#زنشو_خریده_و_اونو_با_تیغ_تنبیه_میکنه😈🔥
#پارت_428 ♨️ پارت اصلی نبود بلفت😑😒
تقلا میکرد و انگار قرار نبود آروم بگیره! پاهاشو از هم باز کردم و انگشتمو لای #بهشت_خیسش کشیدم.💦
پوزخندی زدم، #تیغ رو روی پوست #سفید شکمش گذاشتم و همزمان که فشار میدادم انگشتامو داخل #سوراخ_تنگش جا میدادم.
#جیغ کشید و خون از جای بریدگی جاری شد با #شهو_ت گفتم: + نمیخوام دهنتو ببندم و نمیخوام صدات از این اتاق بیرون بره، روشنه؟🔞
براش لازم بود انقدر سخت بگیرم. #مشتمو تا اخر داخل #بهشتش کردم. #برامدگیش از روی شکمش دیده میشد. کمرشو به تخت میکوبید اما رحمی در کار نبود امشب باید کاملا جر میخورد🔥
#تیغو تا روی #آل_ت_صورتیش ادامه دادم. رد پای تیغ، خونی خوشرنگ همراه با #ناله های نیاز بود🩸⛓
تمام تقلاهاش از روی #درد تو دستای خودم خنثی میشد. دستمو که از #مایعات #رحمش #لزج شده بود بیرون کشیدم و به #سوراخ باز شدش نگاهی انداختم.👅💦
#آل_ت_کلفتم داشت شلوارمو پاره میکرد. کمربندمو باز کردم: + هنوز جون دادن اصلیت مونده کوچولو🔞
بعد #مردونمو در آوردم و خودمو #داخلش فشار دادم که #جیغی کشید و به هق هق افتاد. وحشی به چشماش نگاه کردم: + وقتی خشک از عقب پارت کردم میفهمی نباید جیغ بکشی...😱🙊🔥
http://t.me/joinchat/AAAAAFRtv693DDlW1mXzwg
http://t.me/joinchat/AAAAAFRtv693DDlW1mXzwg
رمان فول #هات و #سسی💦
نیاز دختری که قربانی عشق بین امیر حسین و خاطره میشه و به امیر حسین #فروخته میشه❌
-
1600
🔞💢 دختره حوله پسره رو پوشیده و پسره میگه جلو چشم خودم باید حولرو دراری 😱💦🔞
با سرخوشی از حموم بیرون اومدم و خواستم برم بیرون اتاق، که حس کردم به یه چیز سفت خوردم..سر بلند کردم و با دیدن ژیهات بی اختیار جیغ زدم.
سر تا پامو نگاه کرد بی اختیار حوله رو پایین تر کشیدم و با تته پته گفتم:
-د..داشتم..میخواستم برم..حموم بودم..
قیافش شیطون شد..
آب دهنمو قورت دادم..خب مصلحت خدا اینه که فعلا گورمو گم کنم.
خواستم سمت در برم که مچ دستم کشیده شد..
ژیهات با خنده به سمتم اومد..
💢_به به..عافیت باشه...بهشت خانوم
قدمی عقب رفتم .خدا لعنتم کنه..بریده بریده گفتم:
💢_من برم ناهارو بیارم..یخ میشه..
نیشخند زد:
_من اصلا گرسنم نیست..
یه قدم دیگه بهم نزدیک شد و گوشم رو بویید
💢_فقط تشنمه...
و این که تنته حوله ی منه
لب گزیدم و دستمو کشید زیر حوله
🔥_ باشه برو اونور لباس عوض کنم می شورم بت می دمش
چشماشو ریز کرد و بند حوله رو لمس کرد و از روی حوله سینم رو فشار داد
💢_ همین الان لخت شو و بم بدش.
آب دهنمو با صدا قورت دادم داغی نفسش تو صورتم می خورد
_ اگه تا دو ثانیه دیگه نری با پا میام تو دهنت جناب سرگرد
قهقمه زد
_ باشه برو
تا خواستم فرار کنم بند حوله رو محکم کشید و بین دیوار حبسم کرد
💢_ این تن خیس و لختت و ببینم و بزارم بری؟ من که پسر پیغمبر نیستم
https://t.me/joinchat/_wGd9q7DzrEyMGY0
ژیهات دختر سرسختی که برای رسیدن به هدفش مجبور میشه با یه سرگرد منحرف جذابب😱 همخونه بشه
1600
دختره رئیس شرکت رو موقع لباس عوض کردن میبینه!
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
https://t.me/joinchat/AAAAAFFEgSrQ5X9Yey5xXw
البرز خان تازه وارد اتاقش شده بود، پرونده ها رو برداشتم و توی دستم نگه داشتم، طبق عادت همیشگیم بدون اینکه در بزنم در رو باز کردم و با دیدن البرز خان که با لباس زیر رو به روم ایستاده بود هینی کشیدم.
سریع چرخیدم تا از اتاق خارج بشم اما سرم به در خورد و در بسته شد.
این اولین صحنه ی دیدار من با رئیسِ جدید شرکت بود!!!
_خیلی عذر میخوام جناب، من.... من عادت داشتم اینطوری...
_میتونی برگردی و پرونده ها رو بذاری روی میز!
با شنیدن صدای بم و مردونه اش، با فکر به اینکه لباس پوشیده به سمتش چرخیدم اما باز هم با لباس زیر دیدمش و از جا پریدم.
_ شما هنوز لباس نپوشیدید؟
البرز خان جلو اومد و پرونده ها رو از دستم گرفت.
_من داشتم میپوشیدم، تا اینکه شما بی خبر وارد اتاق شدی.
دستم رو از روی چشمام برداشتم و بهش خیره شدم.
_رئیس قبلی اینجا لباس عوض نمی کرد چون که!
یک تای ابروش رو بالا برد و بهم گفت:
_پس تو قراره تعیین کنی کجا لباس عوض کنم؟ هوم؟
تو چشماش زل زدم و سعی کردم به بدن ورزیده و برهنه اش خیره نشم.
_اگه کاری با من ندارید از حضورتون مرخص میشم.
چرخیدم به سمت در اما قبل از اینکه بتونم قدمی بردارم بازوم رو گرفت و من وبا شدت به سمت خودش چرخوند، سرم به سینه اش خورد و آخ ریزی گفتم.
_ معلوم هست چتونه؟ چرا اینطوری میکنین؟
البرز خان ریز خندید.
_مگه منشی من نیستی؟ روی کتم قهوه ریخته، سریع یه لباس برام سفارش بده بیارن.
عقب عقب رفتم و در رو باز کردم و با حرص زمزمه کردم.
_ شلوار هم میخواین؟ یا قراره تا اخر تایم کاری با لباس زیر بگردین؟
https://t.me/joinchat/AAAAAFFEgSrQ5X9Yey5xXw
https://t.me/joinchat/AAAAAFFEgSrQ5X9Yey5xXw
سوسن اجلالی. # رعنا 💙💙💙
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 📚رعنا سوسن اجلالی: سکوتِ عشق، صدای بیصدا، سازِ عاشقان. راز خاموش ژانر: معمایی، عاشقانه.درام جمعهها و تعطیلات رسمی پارت نداریم. ❌ #کپی_ممنوع_و_پیگرد_قانونی_دارد @e_sosan
https://t.me/joinchat/AAAAAFFEgSrQ5X9Yey5xXw1500
#اربابمیشهکفشتونولیسبزنم ؟
#پوزخندوحشتناکیزد 🔞 هنوز اونقدرا ارزششو نداری توله سگ #ظرفغذاموکفزمین ریخت مجبورم کرد تا تهشو بخورم 🦮🔞💦⛓
https://t.me/joinchat/Vsl4SFrUtLcE3svY
https://t.me/joinchat/Vsl4SFrUtLcE3svY
1400
#لیتلیکهمستمیکنهوازددیش...😱🔞💦🙈
🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷
🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷🐥🍷
احساس کردم داغ کردم چشمام دودو میزد...
#ددی صدام می زد اما من به فکر کن اون دو تا #گردی_برجسته پشتش بودم🍑
دست هام رو جلو بردم باسنش رو تو مشتم گرفتم، بابایی فوری جلو کشیدتم و اسپنکی به باسنم زد... بی توجه دست بردم زیر لباسش #نوک_سینه هاش رو فشار بدم ولی با ضربه محکم ددی روی دودول نیمه بیدارم، از درد سرخ شدم و داد بلندی کشیدم.
با کاری که بابایی کرد فهمیدم این تازه اول کاره و گور خودمو کندم...
-وقتی #پلاگ مشکی یه هفته توی سوراخت جا گرفت یاد میگیری بی اجازه اب شنگولی نخوری گارفیلد یاغی من...
https://t.me/joinchat/njHegqTzpvllNzA8
https://t.me/joinchat/njHegqTzpvllNzA8
#فول صحنه #طنزوهات #ددی لیتل بوی 🧸
#تنبیه بیبی بوی تپلی اتیش پاره🥺😭
#پسرک مست وهات ددی 🍼🥃
mp4.mp41.17 KB
1400
- #اوف سحر واقعا این فیلم #س*کس با ددیته؟🙁🥺💦
- آره دروغم چیه😕
- از کجا پیداش کردی لعنتی!🙀
چقدر #هاته، #اوف چقدر #اونجاش بزرگه
منم میخوام 😭👅
- از این چنله 😑
مشخصاتمو دادم اومد پی ویم
دیروزم که باهاش قرار گذاشتم🥲💦🔗
وای #زیرش داشتم جون میدادم ولی آنقدر #حال می داد #دردش رو فراموش کرده بودم😈🍑❌
بیا عضو چنل شو تا لینکش رو باطل نکرده!📛‼️
https://t.me/+kjAYh1qhZRg1YjY8
https://t.me/+kjAYh1qhZRg1YjY8
animation.gif.mp41.00 KB
1400
❌کمرمو محکم گرفت و کی*رشو تا ته توم فشار داد💦🔞
-اههه سورن خواهش میکنم ولم کن دارم ج*ر میخورم
سیلی محکمی به سی*نه های لختم زد
-خفه شو جن*ده تو جات همینجاس!زیر من!
چشام داشت سیاهی میرفت و سورن
سرعت تل*مبه هاشو هر لحظه بیشتر میکرد که یهو ...♨🍆🔞💦
با شو*رت اضافه جوین باش👙❌♨👇
https://t.me/joinchat/HKO2Gk46boRmNTk5
1500
#با_دیلدو_جرش_میده🔥🍆
#آبش_رو_تخت_میپاچه💦📛
https://t.me/joinchat/DnQweyc1RI1lZWM0
درد #پلاگ و #دیلدو داشت دیوونم میکرد #داگی شدم که شاهین زیرم خوابید و تند تند توم با #دیلدو توم #تلمبه میزد که یه دفعه #پلاگو در اورد.
اخی گفتم که #ک_یر خودشو سریع واردم کرد پرشدن دو تا #سوراخام بهترین لذتی بود که داشتم میبردم. شاهین همینطور داشت #تلمبه با #دیلدو و #ک_یرش تلمبه میزد.♨️❌
انگشتشو روی #چو_چولم کشید که با فشار #ارضا شدم ولی شاهین همچنان #تلمبه میزد که #آبم روی تخت #پاچید.
نفس نفس میزدم که با حس زبون زبری روی ک*صم دوباره خیس کردم....👅💦🍑
https://t.me/joinchat/S_14L3WyaNM2OGQ0
خدمتکـ🥂ـار سکـ🔞ـسی
شیشه مشروبُ خالی کنی رو سینههاش شروع کنی به لیس زدنشون😈💦 رمانی هـــ🔥ــات فول سکـــ🔞ــسی
1500
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.