cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

My Diary

روزنوشت یک هنرشیدا Diary of an Art lover پیام به من: @my_ArtDiary_bot

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
623
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-37 kunlar
-730 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

صبح رفتم آزمایش خون دادم، بعدش از اون جایی که دیروز اصلا توی کار خوب پیش نرفته بودم، برگشتم خونه و خودمو غرق کردم توی کار. نتیجه؟ با تلفن از دندون‌پزشکم به خودم اومدم: عصر نوبت داشتم و نرفتم. ناهارم نه پختم و نه خوردم. دارم فکر می‌کنم آخرین جلسه‌ی کلاس اسکیت رو هم نرم. آشفته‌ام کلا... @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
اما کاش یه نفر بهم می‌گفت که نوشتن لیست خرید کافی نیست، باید با خودم به سوپرمارکت هم ببرمش 🚶‍♀ @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
😁 7
#پیام_شما #موقت سلام بچه ها من برای اینکه همه بتونن بدون نگرانی برای هزینه زبان انگلیسی رو با بهترین روش ها یاد بگیرن و لذت ببرن و استفاده کنن یه کلاس زبان گذاشتم که همه میتونن شرکت کنن با هررر هزینه ای که در توانشونه و میتونن پرداخت کنن و کلاس ها هم کاملا خصوصی هستن و براتون یه برنامه ریزی شخصی متناسب با هدفتون از یادگیری زبان میشه و کلییی مزیت های دیگه که فقط توی ۲ ماه میتونین صحبت کنین با یه روش خیلییی جااالب و جدید اکه خواستین ثبت نام کنین به این آیدی پیام بدید تا کمکتون کنم @Im_Englishteacher
Hammasini ko'rsatish...
اما امروز، خودمون مثل بچه‌ی آدم باهم صبحانه آماده کردیم و خوردیم. بعدش یار رفت سراغ میز ناهارخوری، گفتم بیام کمکت؟ (چون کشویی بود و از شش نفره به بالا تغییر سایز میداد برام جذاب بود) گفت نه، تختم که باهم انجام دادیم بیشترشو من انجام دادم، واسه همین برو خودت یه کار دیگه کک (من کاملا تکذیب می‌کنم 😁) همین جا بالاخره دندونامو بهش نشون دادم و دلمم از خستگی دیشب پر بود، گفتم اصلا حالا که انقدر همش خودت انجام میدی منم تنبلم، پس خودت درست کن به من چه، من کلی کار شخصی لپتاپی دارم! بعد قهر کردم رفتم تو اون اتاق! باید بگم قهرم درمجموع ده ثانیه بیشتر نپایید. اصلا نمی‌دونم تو اون ده ثانیه فهمیده من قهر کردم؟ یا فکرکرده رفتم تو اون اتاق گوشیمو بردارم؟ 😁 خلاصه که بعد از ده ثانیه خودم اومدم تاج تخت رو برداشتم بردم سر هم کردم 😁 دیگه میز و تاج تخت هم اوکی شد (گاهی که دو نفر لازم بود، اون به کمک من، گاهی هم من به کمک اون می‌شتافتم. همه در کمال صلح و آرامش و عشق 😍). بعد با خانواده‌ش ویدیوکال کردیم، تاج تخت رو گذاشتیم سر جاش، ناهار خوردیم (بقایای قیمه‌بادنجون)، بعد من رفتم سراغ جاکفشی و یار رفت سراغ یکی دو صندلی باقیمانده و میز تلویزیون. (خونه‌هه سرانجام، کم کم داره خونه میشه) بعدم که من مشاوره داشتم و الانم مس از صرف بستنی قیفی (این مهمه!😋) تو راه برگشت به دهات خودمون هستم. اصلا همه اینا رو گفتم که برسم به همینجا: اولا غذایی که برای فردام خریده بودم - چون نمی‌رسیدم برم خرید - جا گذاشتم 😐 دوما قطاری که می‌ره سمت هانوفر اول گفت فلان خط مشکل داره از یه مسیر دیگه می‌ریم و دیگه بین راه نمی‌ایستیم. چند بار همینو اعلام کرد، بعد یهو اومد گفت مشکل حل شده، مسیر همیشگی رو می‌ریم، یه کم دیگه راه می‌افتیم. بعد یه گم دیگه شد و نرفت، یه کم بعدشم نرفت، یکم بعدترشم هی نرفت نرفت نرفت نرفت، تا دقیقا وقتی راه افتاد که اطمینان حاصل کنم با یک دقیقه اختلاف، به قطار بعدی نمی‌رسم و قراره تو هانوفر یک ساعت منتظر بمونم تا قطار بعدتری! #در_به_در_دائم_الطریق @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
جمعه‌ای که گذشت، می‌خواستم ظهر برم به دهات #یار اما هی دور خودم چرخیدم و عصر راه افتادم و شب رسیدم. یار پاستا با سس پستو روسو‌ گذاشته بود. بقیه‌شم به معاشرت از برای رفع دلتنگی گذشت ❤️ شنبه صبح اول باهم رفتیم خرید، که برای‌ آخر هفته مواد غذایی خریدیم. بعدش اون مشغول سر هم کردن کتابخونه شد، من هم یه سری جداکننده‌های توی کمد، و همچنین یه ناهار دل‌انگیز پختم: قیمه بادنجون ^^ ولی میز رو یار جمع کرد ^^ بعدش بازم قصد بیرون رفتن و خرید داشتیم، اما آخه صاحبخونه هم قرار بود بیاد و بقیه‌ی کلیدها رو که دستش بود بهمون بده. همچنین شلنگ دوش رو عوض کرده بودیم رسیدشو بهش باید می‌دادیم. اما نمیومد که. گویا با یکی دیگه همینجا قرار داشت، منتظر بود بیاد یه باره دوتامونو ببینه. فقط باعث شد ما بمونیم تو خونه و بقیه خریدهای برنامه‌ریزی شده‌مون بره رو هوا! فقط من ایمیلامو موازی با آشپزی چک کردم، یه کم هم درباره تعطیلاتمون - تا آخر سال - صحبت کردیم، گرچه برنامه‌ی فیکسی نریختیم، لااقل یه حدودی دستمون اومد که چی کار می‌خوایم بکنیم. (یه تماس گرفتیم با یه دوستامون، دیدیم پدربزرگ خانمش فوت شده و ایرانن. یه تماسم گرفتیم با داداشم، تو‌ ماشین بود و داشت با عضو جدید خونه‌شون میومد خونه: یه سگ کوچولو که مدت زیادیه دارن آماده می‌شه بیارنش) از اون جایی که چشمای منم به سرچشمه‌ی زمزم وصله، یه چند باری هم من گریه کردم. این جوری که صبحانه بخوریم؟ باشه بذار کلیپ عروسی دوستم یارم بذاریم. من احساساتی شدم کلی گریه کردم. تعطیلات رو برنامه‌ریزی کنیم؟ من یاد همه‌ی کریسمس‌هایی که تنها بودیم افتادم باز یه عالمه گریه کردم. پدربزرگ خانم دوست یار فوت شده؟ من گریه کردم. و... با همین فرمون برید تا شب 😁 بعدش من رفتم سراغ سر هم کردن میز کارم (که از آمازون خریدم، و خیلی خوب بود خیلی بهتر از محصولات ایکیا بود، تازه برقیه با قابلیت تنظیم ارتفاع)، یار هم رفت سراغ سر هم کردن کاناپه (بعله هنوز کلی از وسایل مونده و تو‌ این فاصله فقط بعضی وقتا بعد از ساعت ‌کاری، یار فرصت کرده بود طبقه‌های کمدها یا در کمدها رو نصب کنه، هموناشم خدایی سخته) ساعت ۹ شب بود که وصل کردن تکه‌های سطح اصلی میز تموم شد و خسته شدم و رفتم‌ استراحت کنم. به این نیت که اگه تونستم بعدا پایه‌ها رو انجام بدم، اگه هم نشد باشه واسه فردا. نه و نیم یار اومد سراغم که‌ پاشو تنبلی نکن برو میزو تموم کن‌ که بیای سر کاناپه کمکِ من 😅 یعنی من داشتم از خستگی له می‌شدم (اینم داشته باشید جمعه سر کار نرفتم و دلیل مرخصیم برن‌آوت بود)، و در کوشش بودم از ناکجا یه نرژی‌ای جمع کنم که ببینم میشه یه طوری میزو تموم کنم؟‌ یار داشت کار بعدشم می‌گفت چی باشه 😁 خلاصه که اون لحظه پتانسیل داشتم زندگی مشترکمون رو حسابی بانمک کنم 😁 ولی به غر زدن (که شبهههه خسته‌اممممم) بسنده نموده با اخلاقی بس دلچسب برگشتم سراغ کار و همانا هم میز تمام شد هم ‌کاناپه. ولی دیگه جمع کردن کارتن‌ها و بیرون بردنشون رو من گفتم نمیام (یار دو سه دور تنهایی تا محل زباله‌های کاغذی یا انباری رفت و اومد، خونه هم طبقه سوم رو پیلوته، عملا چهارم، بدون آسانسور. خیلی رفت و اومد). این جا و تو این شرایط که من گفتم نمیام فکرکنم اونم پتانسیل داشته که یه گوله نمک هم اون پرت کنه به سمت زندگی مشترک. خلاصه به طرز شگفت‌انگیزی دعوا نکردیم، که بیهوش شدن من از خستگی هم توش بی‌تاثیر نبود و فردا روز دیگری بود... 😁 + کلید اسرار، آموزش همسرداری ویژه‌ی آقایان: برای در امان ماندن از غرهای بی‌امان و نبردهای خشانت‌آمیز، همسر خود را چنان خسته کنید که به جای پاچه گرفتن به طور مظلومی بگوید: میو و سپس وارد زندگی نباتی شود. @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
😁 5
چیزی نیست، رای‌ها رو به ریال اعلام کرده‌اند 😅 https://t.me/mamlekate/88592 @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
مملکته

اعداد نتایج نهایی رسمی انتصابات، همه ضریبی از ۳ بودند. تعداد کل آرا، تعداد آرای صحیح، تعداد آرای باطله و تعداد رای هر کدام از کاندیداها. که از این میان، تنها ۵ عدد مستقل از همدیگر هستند. احتمال اینکه ۵ عدد مستقل، همزمان ضریبی از ۳ باشند زیر نیم‌درصد است. اکسل محاسبات ای احتمال به این معنی است که ما اگر دسته کلیدی با ۲۴۳ کلید داشته باشیم. در اولین امتحان کردن کلید، قفل باز شود. یا اگر سکه‌ بیندازیم، ۸ بار پشت سر هم مثلا شیر بیاید که احتمالی بسیار بسیار ضعیف است. تقسیم آرا بر ۳ منجر به مشارکت ۷.۸ میلیونی می‌شود که معادل درصدی آن ۱۳٪ است. با توجه به مشاهدات میدانی و این فکت جدید، می‌توان با قطعیت بیشتری گفت که مشارکت حقیقی با تمام رای‌ریزی‌های بدون حضور فیزیکی، همان زیر ۱۰٪ ی است که در پیام‌های مختلف مردمی مطرح بوده است. t.me/mamlekate/88574

😁 3
چیزی نیست، رای‌ها رو به ریال اعلام کرده‌اند 😅 https://t.me/mamlekate/88592 @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
اما بگم از سوتی سوم #کنسرت داستان از این قراره که #کوکو هم توی کر با ما می‌خوند، هم توی یکی از موومان‌ها پارتِ سولو داشت. یه دو ردیف عقب‌تر از منم بود، صداشم که خیلی قویه و حجم داره چون خب به هر حال سولیستِ حرفه‌ایه. (توی آخرین تمرین، چند ساعت مونده به اجرا، رفتم بهش گفتم می‌خونی باهامون؟ گفت آره. گفتم عه چه خوب، این نت و اون یکی نت رو رهبر گفته کوتاه‌تر بکشیم، احتمالا اون موقع گفته که نبودی 😅. می‌خوام بگم یه جوری صداش حجیمه که حتی درصدی تردید نداشتم اونی که در جریان نبود و طولانی‌تر کشید کسی جز کوکو بوده) بعد قرار بود آخرای بخش قبل از اجرای سولوی خودش، بی سر و صدا کر رو ترک‌ کنه و برای بخش بعدی بره جلو کنار سولیست‌ها بایسته. بعد برگدده. اتفاقی که افتاد این بود که توی بخش قبل از پارت سولوی کوکو که بودیم، خیلی زودتر از چیزی که توی تمرین‌ها می‌رفت، کر رو ترک کرد. و انقدر صداش حجم داشت که وقتی اون رفت، من اون جلو به اشتباه فکرکردم همه پشت سرم ساکت شدن و هیچ کس نمی‌خونه. نگم براتون که چه حس وحشتناکی بود که احساس کنم یهو هیشکی نخوند، منم که خوندم باز تقریبا کسی همراهی نکرد (من حس کردم کسی همراهی نکرد چون صدای کوکو حذف شده بود)، چه قدر به خودم شک کردم که نکنه اشتباه از منه، و چه قدر سخت بود که تصمیم گرفتم با این وجود بازم شک‌ نکنم و حتی صدامو ضعیف‌تر نکنم و با قدرت همیشگی ادامه بدم... تقریبا یه خط این جوری خوندم تا فهمیدم همه ساکت نشده‌اند، کوکو رفته 😁 @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
حالا تو اینستا که ارتباطی نداشتم باهاش. قبل از این که اصلا جوابشو بدم رفتم تلگرام ببینم نکنه جدی چیزی بوده من یادم نمیاد. کلی هم بالا پایین کردم، واقعا هیچی نبود. آخرین پیامش در تلگرام بهم این بود: "در مهربانی تو می شود فرو رفت و شنا کرد و اقیانوس اقیانوس شناور شد. " واسه همین با خیال راحت نگفتم "اگه چیزی بوده که من یادم نیست معذرت می‌خوام" (چون در موقعیت‌های مشابه قبل از سلامت عقلی مخاطب به حافظه‌ی نداشته‌ی خودم شک می‌کنم) این بار رفتم به سراغ آرشیو و دیدم چه توهین دل‌انگیزی واقعا 😅 @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
😁 3
طرف آخرین ارتباطی که با من داشته ۲۰۲۱ بوده، اومده ناغافل نوشته هروقت می‌بینمت یاد یه توهینی می‌افتم که یه آقایی بهم کرد (که من حتی نمی‌دونم موضوع چیه)، و تو ناتوان بودی در برخورد با این موضوع (کدوم موضوع؟) باید اول خودتو عوض کنی بعد دنیا رو (من کی خواستم دنیا رو عوض کنم؟ صرفا یه "نه" استوری کردم، نکنه می‌خواسته بپره بغل آخوند؟) نوشتم خب چطوره منو نبینید 😁 بهم می‌گه تو جمهوری اسلامی هستی 😂 هروقت بزرگ شدی بیا حرف بزن 😂 (آدم باید اینجا بلاک کنه ولی خب کرم که از خود درخت باشه‌ها... نمی‌شه!) گفتم من که حرفی نداشتم شما اومدی پیام دادی 😂 بعد میگه "باید بفهمی" و "ولی لیاقت نداری عذرخواهی کنی" (ملت هم رد دادنا) میگم والا من همچین خاطره‌ای ندارم 😁 صرفا پیشنهاد می‌کنم تو صفحه من پرسه نزنی که بهت توهین نشه، واسه حال خودت میگم 😂 حرفیم باهات ندارم 😂 (تو دلم گفتم یا برو خودت بلاکم کن بهت بخندم یا پیام‌های بعدیت رو بی‌سروته‌تر انتخاب کن که بازم بهت بخندم) حرف دلمو شنید و هر دو رو انتخاب کرد و یه پیام بی‌سروته دیگه داد و سریع زد بلاک کرد 😂 + کلید اسرار. این داستان: مخاطبِ حرفِ دل گوش‌کن @my_ArtDiary
Hammasini ko'rsatish...
😁 2
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.