"دو قُطبی"
او می خواست جای همه زندگی کند"!🐾🐈⬛ .. . "🪐من متعلق به سرزمینِ شعرم... :_) پیج اینستام: hadisehabedi._.kord
Ko'proq ko'rsatish212
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-17 kunlar
-430 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
گفت: آدمهای غمگین یجور دیگهان، انگار غم ازشون یه هنرمند میسازه، مثلا مثلِ خودِ تو، تاحالا دقت کردی چقدر قشنگ کلمههارو کنار هم میچینی؟ تاحالا دقت کردی چقدر قشنگ حرف میزنی؟ تاحالا چشمهات رو دیدی؟ درسته غمگینه ولی بینهایت قشنگه.
Repost from دویستوچند تکه استخوان.
گفت: وقتی غمگینی چطور دووم میاری؟
گفتم: به خندههات فکر میکنم.
بیا تابلویی
در گالری متروکه ای باش
که هیچ مخاطبی ندارد !
و آواره ای
بی هیچ هدفی مهمان آن متروکه ام
شمعی شاید!
یک جرقه از فندک
روشنی آن متروکه پنهان
آه از آدم های بی پروا
آواره دارد سخت می گرید
این بوم است بر دیوار
یا دیواری است بر بوم
این منم که هیچم
یا این بوم غنی است این جور
بانویی ایستاده بر دیوار
مقتدر و بی پروا
لبخند او سرخی شفق
چشم هایش آبی دریاست
آخ چرا بوی نارنج را می فهمم
گیسوانش درگیر و دار ماهی هاست
آخ امان از من
امان از آدم
امان از خیالی پوچ
بوسه دلچسب بر دیوار
آخ بانو ، آخ
می رقصی با من ؟
صدایم می کنی، آقا ؟
آخ بانو آخ
تو کدام نوری در خاکستری خیس
بانو بانو
بانوی سیه گیسو
شمع جانش رفت
آواره اما
هنوز از دیده خود مرگ به چشم می بیند =)))
_رها
چرک نویس