cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

don't scary

چاشنی شبانه💛

Ko'proq ko'rsatish
Eron154 223Til belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
778
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#پارت_آینده🔞 ❌#سـکــس❌#خــون❌#قــتل❌#مهــیج❌ با حیرت و #اشک از لای در بهشون خیره شدم. دخترهایی که راستین قرار بود از مرز رد کنه درحال #معاینه بودن!....داشتن #بکارتشون رو چک میکرد! چهار تا دختر با دست های بسته و بی #دفاع بودن! سیامک با چنان #خفتی دخترارو خم کرده بود و به پایین #تنشون دست میزد که نفسم گرفت....چقد اینا ظالمن! _به من دست نزن #عوضی...جون هرکی دوست داری ولم کن برم....گـ.ـوه خوردم #فرار کردم اومدم پیشت...توروخدا ولم کن. کم مونده بود از شنیدن #زجه های اون دختر ها منم زجه بزنم! نمیدونستم چیکار کنم نمیخواستم به حال خودشون ولشون کنم! نباید این #اتفاق میوفتاد! سیامک با لحن #خماری درحالی که دختره رو خم کرده بود خودش رو به پایین تنه #لـخته دختر #مالید و گفت_مثل اینکه تو #باکره نیستی...خب قبل از رفتنت یه حالی به من بده چند وقته اصلا دلی از #عذا در نیاوردم.... دستش به سمت #کمربندش رفت و اون رو باز کرد... دختره #تقلا کرد از دستش در بره اما سیامک اون رو گرفت و تو یه #حرکت خودش رو توی اون جا داد.... دختر جیغ #دردناکی کشید...🔞🔞🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAE81wKKyMr5IihdM7Q
Hammasini ko'rsatish...
#به_جای_قرص_به_پسره_شیاف_میدههه😱😱😱🤣🤣🤣🤣🤣🤣 #پارتی_از_آینده با خوش رویی اون شیاف توی دستم‌رو سمت یزدان گرفتم و گفتم: -بفرما عشقم. با چشم‌های گرد شدش نگاهی بهم کرد و گفت: -آهنگ، خودتی؟! لبخندی مهربون زدم و گفتم: -پس کیم؟ با تعجب سری تکون داد و چیزی نگفت. لیوان آبی به دستش دادم و اون شیاف رو انداخت توی دهنش و فورا آب رو هم کرد پشتش. با چشم‌هایی شیطون نگاهش کردم و گفتم: -شیاف خوشمزه بود؟! با چشم‌هایی گرد شده گفت: -چیییی؟! #وایی_من_مردم🤣🤣🤣🤣🤣 #نویسندش_برترین_نویسنده_تلگرام_هست😍♥️ #فرصت_محدوده_زود_جوین_بده 😱😱😱❌❌❌ https://t.me/joinchat/AAAAAE4RWGG9BXd33X84pg
Hammasini ko'rsatish...
رمـان 《حـ🔥رومزاده》《 عاشقانه هایم🌈》

✨🌿﷽🌪💫 رمان درحال تایپ: #حرومزاده 🥀🍂 رمان درحال تایپ: #عاشقانه‌هایم ⁦❤️⁩🍃 ❉پـارت گـذار؎ هر روز دو پارت••͜ ❌جمعه❌ 𖢲 ﮼تُ‌تکراری‌ترین‌حرومزاده‌یِ‌تویِ‌مغز‌منی ! کپی پیگرد قانونی دارد!🚫

رمان خاص #ماترک🔞🔥 ژانر : #گی #bdsm آیهان پسری که دزدیده میشه و به #بردگی یک #مستردارک در میاد😰😰🩸💉 ایهان بیچاره ما مجبور همه #شکنجه ها ، تنبیه ها تحمل کنه تا این #اربابش متوجه میشه که........😨😨😨 بقیشو بیایین بخونین🔞😢😭 https://t.me/joinchat/AAAAAE8FjR-xAFLzgeVdtA رمان دارای صحنه های...😶😶😶 چنلش ۳ بار فیلتر شده بچه نیاد لطفا😡🔞
Hammasini ko'rsatish...
⛓🖤⛓🖤⛓🖤 سرچ کن: #Story #BDSM | #FEMDOM | #SLAVE_BOY لئو وارد اتاق شد. همون‌طور که حدس می‌زد، کسی اون‌جا نبود. آهی کشید و #لباس‌زیرِ توریِ بانو کارمیلا رو برداشت: فقط به این فکر کن که این تیکه‌ پارچه... خصوصی‌ترین قسمت‌هاش رو #لمس کرده و لای #سکسی‌ترین برجستگی‌های #بدنش فرو رفته. اما درست قبل از اینکه بتونه لباس‌زیر رو به #صورتش نزدیک کنه، صدایی از در شنیده شد. _کم #تنبیهت کردم موش کوچولوی #کثافت؟! _من معذرت می‌خوام! بانو کارمیلا پوزخندی زد و با حالتی متفکرانه گفت: حالا باید باهات چی‌کار کنم؟ قطعاً باید #تنبیه بشی... اما چطور؟! باید به رئیست گزارش کنم؟! لئو #التماس کرد: خواهش می‌کنم نه! التماستون می‌کنم! لئو به بالای سرش، درست به بین #پاهای بانو کارمیلا خیره شد. چیزی رو که می‌دید باور نمی‌کرد! زمزمه کرد: ش...شما #لختید؟! بانو، پاهاش رو #بازتر کرد و روی صورت لئو نشست و هر چیزی که #بین‌پاهاش وجود داشت رو به د#هن و بینیِ لئو کشید! #باسن بزرگ بانو کارمیلا به روی صورتش، توانایی نفس کشیدن رو از لئو گرفته بود. بانو #کرستِ دارک سیاه‌رنگش رو درآورد و گفت: حالا شدی یه پسرِ #خوب... همونی که من می‌خوام! ⛓🖤⛓🖤⛓🖤
Hammasini ko'rsatish...
استوری‌های سکسی!💦✖️⛓
✖️⛓برای خوندن‌ ادامه‌ش کلیک کن!⛓✖️
❌❌ رمان گرگینه ای دوست داری . پارت آینده رمان 😉 از موهام گرفت و مهم کشید شروع به حق حق کردن کردم."تو #دختره ی سلیطه از دست من فرار میکنی هاننننننن. هالا #حالیت میکنم من و به عنوان جفت قبول نمی کنی ارههههههههه" جوری نعره زد که گوشای #حساسم سوت کشید. حق حق دوباره کردم و از چشمام اشک سرازیر شد. "حالا یه توله تو شکمت #گذاشتم حالیت میشه با کی طرفی." این و گفت و تمام لباسام و تو #تنم جر داد و روی زمین که داخل قفس بودیم من و پرت کرد و ..... https://t.me/joinchat/AAAAAD__M53PJotLPm1r9w #به_خاطر_فرار_کردن_ازدست_الفا_تنبیه_میشه😱😱
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.36 KB
❌❌دختر داستان به دلیل داشتن چند تا شوهر هر روز زیر یکیشون جر می خوره . 😱 پارتی از آینده 👇 ایهان روی زمین درازم کرد و #کیر بزرگ و شق شدش و وارد کونم کرد از اون طرف یکی از اون خون اشام ها کیرش و وارد #دهنم کرد هر دو شروع کردن به تلمبه زدن داشتم زیرشون جون میدادم که ۴ #قلوها وارد اتاق شدن و وقتی ما رو دیدن همه باهم گفتن :"#جونننننننن ما هم می خوایم" لباساشون و در اوردن و ..... 🔞دختره ۶ تا شوهر داره و تو یه روز باهاشون میخوابه 🙈🙈 https://t.me/joinchat/AAAAAE7NhZTPDjGjtOxLHg ❌❌❌جر خوردن #دختره توسط دو تا خون اشام 😱😱🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤
Hammasini ko'rsatish...
animation.gif.mp40.58 KB
❌❌❌ - #بخور دنی... #آههه زبونمو روی سوراخ و چوچولش حرکت دادم 🤤 https://t.me/joinchat/AAAAAFNkEz5htCnt4wKfQw انگشتمو با اب بهشتش خیس کردم و وارد کونش کردم تند تند عقب جلو میکردم .💦 کمرشو محکن به تخت میزد و ناله میکرد که در اتاق #باز شد... https://t.me/joinchat/AAAAAFNkEz5htCnt4wKfQw #بازبون‌تو‌کص‌خواهرش‌تلمبه‌میزنه💦♨️
Hammasini ko'rsatish...
『𝒍 𝒂𝒎 𝒄𝒐𝒄𝒐𝒏𝒖𝒕』

❌🔞💦 بچه مچه جوین نشه خلافکارای هات🤤🔥 ×|Cr: HANA: t.me/Rn_Hp PRI: t.me/aSAbit_pr SANA: t.me/girl_anime

#مارشملوی_صورتی 🎀🍬 دایانا دختر خجالتی‌عی که با ورودی جدید مدرسشون، هیلا صمیمی می‌شع. دایانا که همیشه تشنه محبت اطرافیانش بوده مست محبت‌ها و توجه‌های هیلا، پا به خونش میزاره و غافل از اینکه.... 🍼🧸🍭 #ویسکی_تلخ 🤍🎀ددی و لیتل #شروع_رمان_جدید ❌این رمان دارای صحنه‌های باز می‌باشد❌ #BDSM #Little #Daddy https://t.me/joinchat/AAAAAFDBI6tTlyrPbwhepA 🍬🍭🍬🍭🍬🍬🍭🍭🍬🍭🍬🍭
Hammasini ko'rsatish...
اطلاع رسانی🔉🔉 به درخواست خیلی هاتون چنل دوم زدیم😌🌼❤ دوست دارم حمایتش کنید و همتون عضو بشید👧🏻🎀 تا چند دقیقه دیگه نگاه میکنم ممبر هارو اگه کسی این جا بود و اونجا نبود از این جا هم ریمو میشه🩸☺
Hammasini ko'rsatish...
جوین😍✨
_ میگی کجاست یا نه؟ با گریه گفتم: - من نمیدونم عوضی ولم کننن نوچ نوچی کرد و اروم گفت: _ خودت خواستی قبل اینکه بتونم حرفش رو هضم کنم دستاش رو از روی شکم برهنه ام بالا اورد و همزمان با فشردن سینه ام، مردنگیش رو از پشت واردم کرد. کل تنم منقبض شد اما بی توجه خندید و با دندون زدن ب گردنم، دستش رو سمت دیلدو دراز کرد و با نگه داشتنش جلوم... اوف ترکوند دختره رو🤦‍♀🤤 https://t.me/joinchat/AAAAAFFgi4SVYQJWi7kkqw
Hammasini ko'rsatish...
7.39 KB
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.