778
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
#پارت_آینده🔞
❌#سـکــس❌#خــون❌#قــتل❌#مهــیج❌
با حیرت و #اشک از لای در بهشون خیره شدم.
دخترهایی که راستین قرار بود از مرز رد کنه درحال #معاینه بودن!....داشتن #بکارتشون رو چک میکرد!
چهار تا دختر با دست های بسته و بی #دفاع بودن!
سیامک با چنان #خفتی دخترارو خم کرده بود و به پایین #تنشون دست میزد که نفسم گرفت....چقد اینا ظالمن!
_به من دست نزن #عوضی...جون هرکی دوست داری ولم کن برم....گـ.ـوه خوردم #فرار کردم اومدم پیشت...توروخدا ولم کن.
کم مونده بود از شنیدن #زجه های اون دختر ها منم زجه بزنم!
نمیدونستم چیکار کنم نمیخواستم به حال خودشون ولشون کنم!
نباید این #اتفاق میوفتاد!
سیامک با لحن #خماری درحالی که دختره رو خم کرده بود خودش رو به پایین تنه #لـخته دختر #مالید و گفت_مثل اینکه تو #باکره نیستی...خب قبل از رفتنت یه حالی به من بده چند وقته اصلا دلی از #عذا در نیاوردم....
دستش به سمت #کمربندش رفت و اون رو باز کرد...
دختره #تقلا کرد از دستش در بره اما سیامک اون رو گرفت و تو یه #حرکت خودش رو توی اون جا داد....
دختر جیغ #دردناکی کشید...🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE81wKKyMr5IihdM7Q
#به_جای_قرص_به_پسره_شیاف_میدههه😱😱😱🤣🤣🤣🤣🤣🤣
#پارتی_از_آینده
با خوش رویی اون شیاف توی دستمرو سمت یزدان گرفتم و گفتم:
-بفرما عشقم.
با چشمهای گرد شدش نگاهی بهم کرد و گفت:
-آهنگ، خودتی؟!
لبخندی مهربون زدم و گفتم:
-پس کیم؟
با تعجب سری تکون داد و چیزی نگفت.
لیوان آبی به دستش دادم و اون شیاف رو انداخت توی دهنش و فورا آب رو هم کرد پشتش.
با چشمهایی شیطون نگاهش کردم و گفتم:
-شیاف خوشمزه بود؟!
با چشمهایی گرد شده گفت:
-چیییی؟!
#وایی_من_مردم🤣🤣🤣🤣🤣
#نویسندش_برترین_نویسنده_تلگرام_هست😍♥️
#فرصت_محدوده_زود_جوین_بده 😱😱😱❌❌❌
https://t.me/joinchat/AAAAAE4RWGG9BXd33X84pg
رمـان 《حـ🔥رومزاده》《 عاشقانه هایم🌈》
✨🌿﷽🌪💫 رمان درحال تایپ: #حرومزاده 🥀🍂 رمان درحال تایپ: #عاشقانههایم ❤️🍃 ❉پـارت گـذار؎ هر روز دو پارت••͜ ❌جمعه❌ 𖢲 ﮼تُتکراریترینحرومزادهیِتویِمغزمنی ! کپی پیگرد قانونی دارد!🚫
رمان خاص #ماترک🔞🔥
ژانر : #گی #bdsm
آیهان پسری که دزدیده میشه و به #بردگی یک #مستردارک در میاد😰😰🩸💉
ایهان بیچاره ما مجبور همه #شکنجه ها ، تنبیه ها تحمل کنه
تا این #اربابش متوجه میشه که........😨😨😨
بقیشو بیایین بخونین🔞😢😭
https://t.me/joinchat/AAAAAE8FjR-xAFLzgeVdtA
رمان دارای صحنه های...😶😶😶
چنلش ۳ بار فیلتر شده بچه نیاد لطفا😡🔞
⛓🖤⛓🖤⛓🖤
سرچ کن: #Story
#BDSM | #FEMDOM | #SLAVE_BOY
لئو وارد اتاق شد. همونطور که حدس میزد، کسی اونجا نبود. آهی کشید و #لباسزیرِ توریِ بانو کارمیلا رو برداشت: فقط به این فکر کن که این تیکه پارچه... خصوصیترین قسمتهاش رو #لمس کرده و لای #سکسیترین برجستگیهای #بدنش فرو رفته.
اما درست قبل از اینکه بتونه لباسزیر رو به #صورتش نزدیک کنه، صدایی از در شنیده شد.
_کم #تنبیهت کردم موش کوچولوی #کثافت؟!
_من معذرت میخوام!
بانو کارمیلا پوزخندی زد و با حالتی متفکرانه گفت: حالا باید باهات چیکار کنم؟ قطعاً باید #تنبیه بشی... اما چطور؟! باید به رئیست گزارش کنم؟!
لئو #التماس کرد: خواهش میکنم نه! التماستون میکنم!
لئو به بالای سرش، درست به بین #پاهای بانو کارمیلا خیره شد. چیزی رو که میدید باور نمیکرد! زمزمه کرد: ش...شما #لختید؟!
بانو، پاهاش رو #بازتر کرد و روی صورت لئو نشست و هر چیزی که #بینپاهاش وجود داشت رو به د#هن و بینیِ لئو کشید! #باسن بزرگ بانو کارمیلا به روی صورتش، توانایی نفس کشیدن رو از لئو گرفته بود.
بانو #کرستِ دارک سیاهرنگش رو درآورد و گفت: حالا شدی یه پسرِ #خوب... همونی که من میخوام!
⛓🖤⛓🖤⛓🖤
استوریهای سکسی!💦✖️⛓
✖️⛓برای خوندن ادامهش کلیک کن!⛓✖️
❌❌ رمان گرگینه ای دوست داری .
پارت آینده رمان 😉
از موهام گرفت و مهم کشید شروع به حق حق کردن کردم."تو #دختره ی سلیطه از دست من فرار میکنی هاننننننن. هالا #حالیت میکنم من و به عنوان جفت قبول نمی کنی ارههههههههه"
جوری نعره زد که گوشای #حساسم سوت کشید.
حق حق دوباره کردم و از چشمام اشک سرازیر شد.
"حالا یه توله تو شکمت #گذاشتم حالیت میشه با کی طرفی."
این و گفت و تمام لباسام و تو #تنم جر داد و روی زمین که داخل قفس بودیم من و پرت کرد و .....
https://t.me/joinchat/AAAAAD__M53PJotLPm1r9w
#به_خاطر_فرار_کردن_ازدست_الفا_تنبیه_میشه😱😱
animation.gif.mp40.36 KB
❌❌دختر داستان به دلیل داشتن چند تا شوهر هر روز زیر یکیشون جر می خوره . 😱
پارتی از آینده 👇
ایهان روی زمین درازم کرد و #کیر بزرگ و شق شدش و وارد کونم کرد از اون طرف یکی از اون خون اشام ها کیرش و وارد #دهنم کرد هر دو شروع کردن به تلمبه زدن داشتم زیرشون جون میدادم که ۴ #قلوها وارد اتاق شدن و وقتی ما رو دیدن همه باهم گفتن :"#جونننننننن ما هم می خوایم"
لباساشون و در اوردن و .....
🔞دختره ۶ تا شوهر داره و تو یه روز باهاشون میخوابه 🙈🙈
https://t.me/joinchat/AAAAAE7NhZTPDjGjtOxLHg
❌❌❌جر خوردن #دختره توسط دو تا خون اشام 😱😱🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤
animation.gif.mp40.58 KB
❌❌❌
- #بخور دنی... #آههه
زبونمو روی سوراخ و چوچولش حرکت دادم 🤤
https://t.me/joinchat/AAAAAFNkEz5htCnt4wKfQw
انگشتمو با اب بهشتش خیس کردم و وارد کونش کردم تند تند عقب جلو میکردم .💦
کمرشو محکن به تخت میزد و ناله میکرد که در اتاق #باز شد...
https://t.me/joinchat/AAAAAFNkEz5htCnt4wKfQw
#بازبونتوکصخواهرشتلمبهمیزنه💦♨️
『𝒍 𝒂𝒎 𝒄𝒐𝒄𝒐𝒏𝒖𝒕』
❌🔞💦 بچه مچه جوین نشه خلافکارای هات🤤🔥 ×|Cr: HANA: t.me/Rn_Hp PRI: t.me/aSAbit_pr SANA: t.me/girl_anime
#مارشملوی_صورتی 🎀🍬
دایانا دختر خجالتیعی که با ورودی جدید مدرسشون، هیلا صمیمی میشع. دایانا که همیشه تشنه محبت اطرافیانش بوده مست محبتها و توجههای هیلا، پا به خونش میزاره و غافل از اینکه....
🍼🧸🍭
#ویسکی_تلخ
🤍🎀ددی و لیتل
#شروع_رمان_جدید
❌این رمان دارای صحنههای باز میباشد❌
#BDSM
#Little
#Daddy
https://t.me/joinchat/AAAAAFDBI6tTlyrPbwhepA
🍬🍭🍬🍭🍬🍬🍭🍭🍬🍭🍬🍭
اطلاع رسانی🔉🔉
به درخواست خیلی هاتون چنل دوم زدیم😌🌼❤
دوست دارم حمایتش کنید و همتون عضو بشید👧🏻🎀
تا چند دقیقه دیگه نگاه میکنم ممبر هارو اگه کسی این جا بود و اونجا نبود از این جا هم ریمو میشه🩸☺
جوین😍✨
_ میگی کجاست یا نه؟
با گریه گفتم:
- من نمیدونم عوضی ولم کننن
نوچ نوچی کرد و اروم گفت:
_ خودت خواستی
قبل اینکه بتونم حرفش رو هضم کنم دستاش رو از روی شکم برهنه ام بالا اورد و همزمان با فشردن سینه ام، مردنگیش رو از پشت واردم کرد. کل تنم منقبض شد اما بی توجه خندید و با دندون زدن ب گردنم، دستش رو سمت دیلدو دراز کرد و با نگه داشتنش جلوم...
اوف ترکوند دختره رو🤦♀🤤
https://t.me/joinchat/AAAAAFFgi4SVYQJWi7kkqw
7.39 KB
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.