cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

❤️رمانvip

خوش اومدین🌷 رمانهای چاپ شده رو به باد-وقت دلدادگی-تو مانده ای برای من-با درد نوشتم ،تو عاشقانه بخوان-خواب الماس-تابستان زرد انلاین اول تو‌بگو-تو اگر باشی(در دست بازنویسی)-تو عاشق نبودی

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
1 383
Obunachilar
-224 soatlar
-267 kunlar
+3530 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

🌸🌸🌸 🌸 🌸 #پارت_۱۴۶ #از_کوروش_تا_کوروش #دلافروز ساعتی ست در شهر بی هیچ هدف،فکر و حتی چاره ای می چرخد.سرش در حال انفجار است و حالا با دختری نیمه جان در صندلی عقب ماشین شهر را متر می‌کند.نه می داند باید چه کار کند و نه اصلا کجا برود.در محله‌ی خود که نمی تواند برود آن خانه‌ی دیگر هم در دست تعمیر است و شبها کارگری در آن می خوابد.هیچ جایی برای رفتن ندارد حتی آشنایی که بتوان به او اعتماد کرد.تا بدین لحظه انقدر از بی کس بودنش غمگین نبوده است.تنها کس و کارش مهوش است که انهم گوشه‌ی بیمارستان افتاده.مهوشی که حالا دیدن دوباره اش هم برایش خیلی سخت است.ذهنش انقدر مغشوش و مشوش است که نمی‌تواند هیچ تصمیمی بگیرد فقط می داند از فردا که مهوش را ببیند ،باید با او چگونه باشد؟ذهنش از مهوش دوباره سمت دختر خورد و خمیر پشت ماشین بر می‌رود. گوشه ای از خیابان پارک‌می کند و به عقب بر می گردد.با نگرانی و استرس صدایش می زند:هی دختره نمیری بمونی رو دستم.من چه غلطی کردم آخه. هیچ صدایی حتی ناله ای خفیف از دختر در نمی آید.کلافه دستی در موهایش می‌کشد.حتی نمی داند از که کمک بگیرد او را نمی تواند بیمارستانی ببرد اگر بفهمند ان دختر با اوست برای دختر درد سر و برای اعتبار خالد گران تمام می شود.دوباره به راه می افتد و کمی جلوتر با دیدن داروخانه روی ترمز می‌زند.ناله ای خفیف از پشت سرش به گوش می‌رسد.با عجله به داروخانه رفته و مقداری وسیله مانند پنبه و بتادین می خرد تا حداقل زخم‌های صورت دختر را تمیز کند. بالاخره در گوشه ای خلوت می ایستد.یکی از درها که سرش دختر به ان سمت است را باز می‌کند.پنبه ای خیس را آرام و با احتیاط روی زخم کنار لب و‌ پیشانی می‌کشد.ناله که می‌کند آرام می‌گوید:خدا کنه جاییت نشکسته باشه یا خونریزی داخلی نداشته باشی نمی دونم باید چه کار کنم.اون حیوون لعنتی چی از جونت می خواست؟. یکبار دیگر که پنبه‌ی خیس کنار لبش می‌کشد صورتش از درد جمع می‌شود و کوروش با ببخشیدی دست از کار می‌کشد.در را می بندد و خود نیز پشت فرمان می نشیند. -اگه حالت خوبه بگو پیش کی ببرمت،لطفا یه چیزی بگو ،من نمی دونم باید چی کار کنم.مغزم کار نمی کنه 🌸 🌸🌸
Hammasini ko'rsatish...
👍 8 4
Repost from N/a
لیست از #جذاب‌ترین_رمان‌ها با قلم بسیار قوی از #نویسندگان_مجازی پیدا کردم؛ رمان‌هایی که دو شخصیت اصلی قصه‌هاشون #پسرانی_باجذبه_وبه‌شدت_خواستنی🤭 #دخترانی_بااحساس_وبه‌شدت_زیبا🫠 هستند😍 𓍢🧿سرنوشتم‌با‌توبود 𓍢کارن 💍 پناه https://t.me/+higuOLkF9uxkM2U0 𓍢🧿کارن 𓍢کارن 💍 آرادآریان https://t.me/+WbH_OSzJpyU4MTI8 𓍢🧿قلبی‌که‌می‌تپدهنوز 𓍢گلبرگ 💍 چاووش https://t.me/+SVGKvEAF1rtiYjNk 𓍢🧿پروازی‌بدون‌بال 𓍢پرواز 💍 ارمیا https://t.me/+Zk6a97ZyIXtlMGFk 𓍢🧿زیباترین‌رمان‌ها 𓍢انواع 💍 شخصیت‌ها https://t.me/+l-rFqdWfVzI2NWY0 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿بیبی‌فیس تمنا 💍 ساشا https://t.me/+B60br2SEKKUxOGVk 🧿ازکوروش‌تاکوروش کوروش 💍 مهرآئین https://t.me/+Iq_gMfTiyPUzYTVk 🧿ارباب‌هوس‌باز ارهان 💍 آیماه https://t.me/+WgI8BvMpxa44ZjQ0 🧿ابرپروازگر آترا 💍 آیدن https://t.me/+otBU5sMukGJlMWI8 🧿باران‌عشق‌وغرور باران 💍 آریا https://t.me/+mfQgwn3DBt8yOWNk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿شماره‌یازده 𓍢گرشا 💍 آنیتا https://t.me/+zh-mNM_MEXk0NmQ0 𓍢🧿جاویدان 𓍢تکین 💍 ابرا https://t.me/+SJcDlKlYaHphNTNk 𓍢🧿دیدارِاتفاقی 𓍢ارمینا 💍 کیان https://t.me/+5Myze2GacMo2MTc0 𓍢🧿توغای 𓍢کاوه 💍 توغای https://t.me/+PwX8wS7_9AtkMzA0 𓍢🧿یادگارهیچکس 𓍢کوهیار 💍 پانته‌آ https://t.me/+g1RWit4v390zNjY8 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿تازیانه هاکان 💍 گندم https://t.me/+OLjnoH8IMsI2NGE0 🧿گیس طلایی درتاج 💍 اسپاد https://t.me/+RYHc6SCtY4QwZmE0 🧿نگاهی‌به‌سرخی‌خون آرتوریا 💍 گیلگمش https://t.me/+Q2zlvHV_liRkMzM0 🧿آلوده‌به‌درد تیام 💍 آریانا https://t.me/+ZwAoc6k3LpQ3OGI0 🧿جنگل‌سحرآمیز حسام 💍 مهسا https://t.me/+gDG7z8rmhZI5ZjJh ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿معبر 𓍢لیلی 💍 میخائیل https://t.me/+ybTsLKxi_CxhZDI0 𓍢🧿مـتانـویا 𓍢آبان 💍 امیر https://t.me/+B5J2ek8kvIwxODI0 𓍢🧿ماه‌نشین 𓍢آذر 💍 نامدار https://t.me/+YVi6IEMfGy4wYWJk 𓍢🧿دلبرآتش 𓍢آتش 💍 رز https://t.me/+vpTtWHA5HiRiODQ0 𓍢🧿خون‌بهای‌برادرم 𓍢مهراد 💍 نازگل https://t.me/+dfdQzXPcrS4zZTA0 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿گندم حامی 💍 گندم https://t.me/+bn8-zoD5nvk5NTZk 🧿افسانه‌ی‌آریوال آوا 💍 آیه https://t.me/+ecFxIypb5dQ4Nzlk 🧿سوگلی‌شیخ نگار 💍 فواد https://t.me/+UZbjz0MAVAtkOGY0 🧿بازی‌باسرنوشت نوا 💍 رایان https://t.me/+TD0_noMKpDA0MWY0 🧿ماه ایل ایلماه 💍 یاشار https://t.me/+r8rWXeTuuPk2Njlk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿کیستی؟ 𓍢تیارام 💍 گابریل https://t.me/+m7gAHHN5GvRkYTlk 𓍢🧿شبهای‌پاریس‌ماه‌نداشت 𓍢نیلگون 💍 سیروان https://t.me/+J0QNGsEEglUzZDY0 𓍢🧿قلب‌شیشه‌ای 𓍢ستیا 💍 سینا https://t.me/+W1NKetwCTEo2ZWM0 𓍢🧿بهت‌گفته بودم‌غمگینم 𓍢ویشکا 💍 گیلداد https://t.me/+fj0Iymt624g1NTk 𓍢🧿آرامش‌مصنوعی 𓍢کامران 💍 شهرزاد https://t.me/+P6xwM-HPVAJlMzVk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿شیارقرمز مسیح 💍 تیام https://t.me/+DOCsGtIT4wk1YjA0 🧿دریاوآسمان ارسلان 💍 دریا https://t.me/+uw8gwB8eWQEwNmFk 🧿سوگل آلدرت 💍 سوگل https://t.me/+Pnp5JPH8TmJhMmZk 🧿زخم‌خورده مریم 💍 پوریا https://t.me/+92lOylaxclU5MWVk 🧿برزخ‌عشق ریحانه 💍 حسام https://t.me/+tzhq7Ps2EHljMmJ ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿سارین 𓍢پرواز 💍 آیدن https://t.me/+hjVwQ1n63TUyMzNk 𓍢🧿دلخوشی 𓍢شایان 💍 رزا https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0 𓍢🧿پسربلوچ 𓍢اِل‌آی 💍 هیرمان https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0 𓍢🧿به‌خدامی‌سپارمت 𓍢امیرپاشا 💍 دلربا https://t.me/+UV6KAArONgo3Mzc0 𓍢🧿زندانبان 𓍢آرتمیس 💍 سیاوش https://t.me/+XpT4xa92F1djN2Vk 𓍢🧿اختران 𓍢آراد 💍 دریا https://t.me/+yepyQT9Tn_k3NWFk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿امیرسپهبد ساحل 💍 امیرسپهبد https://t.me/+IaHHIzUpk8g4YjM0 🧿دژم هاکان 💍 انار https://t.me/+DkL5w5m_KHdhZjg8 🧿از جنس طـلا طلا 💍 شاهان https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0 🧿ترس و هوس هاکان 💍 نفس https://t.me/+NaCdu450-us4MjRk 🧿چشمآهو آهو 💍 فرهاد https://t.me/+pkAKLOAS8wpiZTU0 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ •لیست‌مخصوص‌گسترده‌‌𝐌𝐚𝐡𝐢•
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
کارن یکی از بزرگترین سرمایه‌گذارای شرکت لباس به مهمونی بزرگی توسط دوستش دعوت میشه؛ مهمونی که توش روی افرادی مثل کارن شرط بندی می‌کنند و برنده می‌تونه اونو داشته باشه😈😈😈 چی میشه اگه وقتی کارن چشاشو باز کرد ببینه رو یه میز دایره بسته شده و دور تا دورشو افرادی که حتی صورتشون معلوم نیست فراگرفته اون از کجا باید میدونست که تا چند دقیقه دیگه میز رو میچرخونن و سرش سمت هرکسی که بیفته اون تا ابد قرار مالکش باشه وضع وقتی بد میشه که میز دقیقا بین دو تا دشمن قرار میگیره🔞❌🔞❌ https://t.me/+9wz0hLRzRillNWZk ۱۳پ
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
به سمتش شتافت و‌به یکباره روی دست هایش بلندش کرد و‌ زیر لب گفت :_نترس،از اینجا تا بیمارستان راهی نیست! با دلتنگی نگاهش کرد و دستان لرزانش را نوازش بار روی گونه های مسیحا کشیدزیر لب گفت :_قربونت برم! مات مانده لحظه نگاهش کرد و بعد سریع به خودش آمد وجانا را روی صندلی گذاشت و بعد سریع خودش سوار شد و پایش را روی گاز فشرد! با درد دوباره ای که بین پاها و شکمش پیچید جیغی کشید و داشبورد ماشین را چنگ زد که مسیحا نگران نگاهش کرد و لب زد :_جانا دختره از پسره حاملس،ولی پسره در جریان این ماجرا نیست و حالا بعد از نُه ماه موقع زایمان دختره به پسره خبر میدن تا خودش رو برسونه🥹❤️‍🔥 رمان پارادوکس چشمانش از خوبهای روزگاره،بزن رو لینک تا از دستت نرفته👇🏻🤤 https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk 8صبح
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
لیست از #جذاب‌ترین_رمان‌ها با قلم بسیار قوی از #نویسندگان_مجازی پیدا کردم؛ رمان‌هایی که دو شخصیت اصلی قصه‌هاشون #پسرانی_باجذبه_وبه‌شدت_خواستنی🤭 #دخترانی_بااحساس_وبه‌شدت_زیبا🫠 هستند😍 𓍢🧿سرنوشتم‌با‌توبود 𓍢کارن 💍 پناه https://t.me/+higuOLkF9uxkM2U0 𓍢🧿کارن 𓍢کارن 💍 آرادآریان https://t.me/+WbH_OSzJpyU4MTI8 𓍢🧿قلبی‌که‌می‌تپدهنوز 𓍢گلبرگ 💍 چاووش https://t.me/+SVGKvEAF1rtiYjNk 𓍢🧿پروازی‌بدون‌بال 𓍢پرواز 💍 ارمیا https://t.me/+Zk6a97ZyIXtlMGFk 𓍢🧿زیباترین‌رمان‌ها 𓍢انواع 💍 شخصیت‌ها https://t.me/+l-rFqdWfVzI2NWY0 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿بیبی‌فیس تمنا 💍 ساشا https://t.me/+B60br2SEKKUxOGVk 🧿ازکوروش‌تاکوروش کوروش 💍 مهرآئین https://t.me/+Iq_gMfTiyPUzYTVk 🧿ارباب‌هوس‌باز ارهان 💍 آیماه https://t.me/+WgI8BvMpxa44ZjQ0 🧿ابرپروازگر آترا 💍 آیدن https://t.me/+otBU5sMukGJlMWI8 🧿باران‌عشق‌وغرور باران 💍 آریا https://t.me/+mfQgwn3DBt8yOWNk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿شماره‌یازده 𓍢گرشا 💍 آنیتا https://t.me/+zh-mNM_MEXk0NmQ0 𓍢🧿جاویدان 𓍢تکین 💍 ابرا https://t.me/+SJcDlKlYaHphNTNk 𓍢🧿دیدارِاتفاقی 𓍢ارمینا 💍 کیان https://t.me/+5Myze2GacMo2MTc0 𓍢🧿توغای 𓍢کاوه 💍 توغای https://t.me/+PwX8wS7_9AtkMzA0 𓍢🧿یادگارهیچکس 𓍢کوهیار 💍 پانته‌آ https://t.me/+g1RWit4v390zNjY8 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿تازیانه هاکان 💍 گندم https://t.me/+OLjnoH8IMsI2NGE0 🧿گیس طلایی درتاج 💍 اسپاد https://t.me/+RYHc6SCtY4QwZmE0 🧿نگاهی‌به‌سرخی‌خون آرتوریا 💍 گیلگمش https://t.me/+Q2zlvHV_liRkMzM0 🧿آلوده‌به‌درد تیام 💍 آریانا https://t.me/+ZwAoc6k3LpQ3OGI0 🧿جنگل‌سحرآمیز حسام 💍 مهسا https://t.me/+gDG7z8rmhZI5ZjJh ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿معبر 𓍢لیلی 💍 میخائیل https://t.me/+ybTsLKxi_CxhZDI0 𓍢🧿مـتانـویا 𓍢آبان 💍 امیر https://t.me/+B5J2ek8kvIwxODI0 𓍢🧿ماه‌نشین 𓍢آذر 💍 نامدار https://t.me/+YVi6IEMfGy4wYWJk 𓍢🧿دلبرآتش 𓍢آتش 💍 رز https://t.me/+vpTtWHA5HiRiODQ0 𓍢🧿خون‌بهای‌برادرم 𓍢مهراد 💍 نازگل https://t.me/+dfdQzXPcrS4zZTA0 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿گندم حامی 💍 گندم https://t.me/+bn8-zoD5nvk5NTZk 🧿افسانه‌ی‌آریوال آوا 💍 آیه https://t.me/+ecFxIypb5dQ4Nzlk 🧿سوگلی‌شیخ نگار 💍 فواد https://t.me/+UZbjz0MAVAtkOGY0 🧿بازی‌باسرنوشت نوا 💍 رایان https://t.me/+TD0_noMKpDA0MWY0 🧿ماه ایل ایلماه 💍 یاشار https://t.me/+r8rWXeTuuPk2Njlk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿کیستی؟ 𓍢تیارام 💍 گابریل https://t.me/+m7gAHHN5GvRkYTlk 𓍢🧿شبهای‌پاریس‌ماه‌نداشت 𓍢نیلگون 💍 سیروان https://t.me/+J0QNGsEEglUzZDY0 𓍢🧿قلب‌شیشه‌ای 𓍢ستیا 💍 سینا https://t.me/+W1NKetwCTEo2ZWM0 𓍢🧿بهت‌گفته بودم‌غمگینم 𓍢ویشکا 💍 گیلداد https://t.me/+fj0Iymt624g1NTk 𓍢🧿آرامش‌مصنوعی 𓍢کامران 💍 شهرزاد https://t.me/+P6xwM-HPVAJlMzVk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿شیارقرمز مسیح 💍 تیام https://t.me/+DOCsGtIT4wk1YjA0 🧿دریاوآسمان ارسلان 💍 دریا https://t.me/+uw8gwB8eWQEwNmFk 🧿سوگل آلدرت 💍 سوگل https://t.me/+Pnp5JPH8TmJhMmZk 🧿زخم‌خورده مریم 💍 پوریا https://t.me/+92lOylaxclU5MWVk 🧿برزخ‌عشق ریحانه 💍 حسام https://t.me/+tzhq7Ps2EHljMmJ ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 𓍢🧿سارین 𓍢پرواز 💍 آیدن https://t.me/+hjVwQ1n63TUyMzNk 𓍢🧿دلخوشی 𓍢شایان 💍 رزا https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0 𓍢🧿پسربلوچ 𓍢اِل‌آی 💍 هیرمان https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0 𓍢🧿به‌خدامی‌سپارمت 𓍢امیرپاشا 💍 دلربا https://t.me/+UV6KAArONgo3Mzc0 𓍢🧿زندانبان 𓍢آرتمیس 💍 سیاوش https://t.me/+XpT4xa92F1djN2Vk 𓍢🧿اختران 𓍢آراد 💍 دریا https://t.me/+yepyQT9Tn_k3NWFk ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ 🧿امیرسپهبد ساحل 💍 امیرسپهبد https://t.me/+IaHHIzUpk8g4YjM0 🧿دژم هاکان 💍 انار https://t.me/+DkL5w5m_KHdhZjg8 🧿از جنس طـلا طلا 💍 شاهان https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0 🧿ترس و هوس هاکان 💍 نفس https://t.me/+NaCdu450-us4MjRk 🧿چشمآهو آهو 💍 فرهاد https://t.me/+pkAKLOAS8wpiZTU0 ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░ •لیست‌مخصوص‌گسترده‌‌𝐌𝐚𝐡𝐢•
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
جانا! -جان جانا چانه اش را از در دست گرفت و با اخم کمرنگی گفت :_باید بریم عمارت مستیت رو از سرت بپرونیم! بی صبر لب پایین مسیحا را در دهان برد و مکید ته ریشش را نوازش کرد و این مسیحا بود که همچنان بی حرکت و با چشمان نیمه باز به جانا اختیار داده بود! اینبار لب مسیحا را از میان لب هایش فاصله داد و دو طرف صورتش را گرفت و روی لب هایش را عمیقأ بوسید! ~~~~ پسره از دختره دلخوره و دختره سعی میکنه اینطوری از دلش در بیاره…😉🔥 پارادوکس چشمانش روایتگر دختری عاشق و پسری تماماً روانی و از جنس سنگه! جانای قصه ی ما میتونه دل سنگی مسیحا را بدست بیاره؟! این بنر تا ساعاتی دیگر برداشته میشه پس سریع جوین بدید🥹😍🫰🏻 https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk ۲۳پ
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
روی گردنش را لمس کرد و رگ متورم گردنش را بین دو لب برد و حالا مکید و همزمان ریز گاز میگرفت و دست دیگرش را نوازش بار به طرف دیگر گردن اش میکشید و عطر تن اش را مزه مزه می‌کرد و تند تند از بینی نفس میکشید! پشت کمر اش را چنگ زد و به سمت خودش هول اش داد که مسیحا کلافه گفت :_لعنت بهت! شمرده شمرده و با نفس نفس گفت :_من الان میخوامت! چانه اش را در دست گرفت و گفت :_جانا،لعنتی،تو مستی،باید مستیت رو از سرت بپرونی! ~~~~ دختره مست شده و حالا با دیدن عشق سابقش طاقتش رو از دست میده و…🥹🫣🔥 پارادوکس چشمانش رو از لینک زیر بخونید👇🏻✨ https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk ۱۸پ
Hammasini ko'rsatish...
🌸🌸🌸 🌸 🌸 #پارت_۱۴۵ #از_کوروش_تا_کوروش #دلافروز کوروش با سردردی عجیب دقایقی می‌شود که گوشه ای در خیابان نزدیک به عمارت منتظر نشسته است.بار دیگر شقیقه‌های دردناکش را می‌مالد اما می‌داند تا وقتی صداهای آزاردهنده‌ی توی سرش خاموش نشوند این سردرد با او همراه است.نمی داند از فردا که مهوش مرخص شود باید چه کند فقط می داند دوست دارد مدتی تنها باشد.میان این افکار نگاهی به ساعت مچی‌اش می اندازد.دقیقا سه نیمه شب است و او مثل احمقها با دختری غریبه قرار گذاشته تا کوله اش را پس بگیرد.نفسی بیرون می‌دهد و از ماشین پیاده می‌شود.هوای شهریور ماه و این گرمی عجیب بی سابقه است.خودش را کمی با تی‌شرت تنش باد می‌زند.موهای پریشانش را به عقب می‌راند و باز به ساعتش نگاهی می‌اندازد.ماشین را قفل می‌کند و قدم زنان سمت کوچه می‌رود بلکه او را زودتر ببیند و این قرار ختم به خیر شود.نزدیکتر که می‌شود اما با یک صحنه‌ی ترسناک مواجه می‌شود.پسری وحشیانه به جان یک دختر افتاده است و تا حد مرگ او را می‌زند.کمی عقب عقب می‌رود تا مبادا دیده شود.بیشتر دقیق می‌شود.او همان دختر است!نامش چه بود؟مهرآئین.همان که قرار بود کوله اش را بیاورد و حالا انگار کسی متوجه بیرون آمدنش شده و او را به باد کتک گرفته است.ترسیده است و نمی داند چه کار کند.اگر جلو‌برود برای نجاتش باید چه توضیحی بدهد و اگر بگذارد و برود؟پس با وجدانش چه کند.آنجور که آن مرد دختر را می‌زند شاید اگر کسی کمکش نکند زیر دستان بیرحم آن مرد جان بدهد.نه این‌طور نمی شود؛نمی تواند چشم ببندد و هیچ کار نکند.ارام سمت ماشین بر می‌گردد.قفل فرمان را برداشته و دوباره سمت کوچه به راه می‌افتد.به آنها که می‌رسد پسر از یقه‌ی دختر گرفته است تا بلندش کند و کوروش حالا درست پشت سر اوست.قفل فرمان را بالا برده و محکم بر پشت سر پسر فرود می‌آورد.بدن پسر که لخت شده و بیهوش زمین می‌افتد تازه او را می شناسد.همان دکتر جوان از دماغ فیل افتاده‌ی از خود راضی‌ست.وقتی مطمئن می‌شود که بیهوش شده کنار دختر زانو می‌زند.کوله‌ی مشکی کنار دستش را بر می‌دارد.سر و صورت دختر خونی‌ست وخودش نیمه هوشیار. -بابت کوله ممنون.من نمی خواستم اینطوری بشه شرمنده. بلند که می‌شود گریه‌ی آرام دختر قلبش را به درد می‌آورد.قدمی به جلو‌بر می‌دارد اما صدای درهم شکسته اش را می‌شنود. -منو این‌جا تنها نذار.منو می‌کشه.منو می‌کشه. چشم می‌بندد و سعی می کند به ناله های دختر و گریه‌ی سوزناکش بی اهمیت باشد.خودش پر درد است و اصلا در حالتی نیست که بخواهد برای کس دیگری دل بسوزاند.از کنار آن دختر  رد می‌شود و دوان به سمت ماشینش می رود.سریع روشن می‌کند تا از آن مکان فرار کند.پا روی گاز می گذارد تا از محل حادثه با آخرین سرعت بگریزد اما با دیدن آن دختر که با تنی در هم شکسته خودش را با زور و با کمک دیوار می کشاند پا روی ترمز می‌گذارد.از استرس تمام تنش خیس از عرق است.تمام صورت دختر خون آلود است و روی پاهایش بند نیست.هر چه می کند نمی تواند راهش را بگیرد و برود.در حال تماشای دختر است که ناگهان بیهوش پخش زمین می‌شود.نه !نمی تواند او را بگذارد و برود.هنوز هم جمله اش که می‌گفت:«منو می‌کشه»در سرش تکرار می‌شود.خیلی باید پست باشد که این صحنه را ببیند و بی توجه رد بشود هر چه باشد آن دختر بخاطر کوله‌ی او به این روز افتاده است.از ماشین پیاده و‌ سمت تن نیمه جان دختر می رود.به صورتش می‌زند. -هی،با توام چشماتو‌ باز کن.نترسون منو.نمیری بمونی رو‌دستم.تو‌ملاج اون یکی هم زدم نمی دونم چه خاکی تو سرم بریزم.هی با توام. نخیر امیدی نیست.بیهوش شده است.کوله ی دیگری کنارش افتاده است. آن را بر دوش انداخته و سپس دختر را بغل می گیرد .مهرآئین را صندلی عقب می خواباند و سپس پشت فرمان نشسته و با آخرین سرعت از آن‌جا دور می‌شود.با خود می اندیشد حداقل جان مظلوم را نجات دهد هر چند نمی داند چه بلایی سر ظالم آورده است،آیا زنده می ماند یا خیر! 🌸 🌸🌸
Hammasini ko'rsatish...
20👍 5
Repost from N/a
با دیدن سکوتش دست‌هایش را از دور کمر مسیحا باز کرد و حالا مقابلش ایستاد که مسیحا خیره به بدن نیمه برهنه اش آب دهان اش را قورت داد! صورت اش را با دستانش قاب زد و با اطمینان خیره در چشمانش گفت: _ازم عصبی، می‌ترسی اگه بهم دست بزنی بهم آسیب بزنی! نفسش را بیرون فرستاد و همچنان با سکوت نگاه اش کرد که گفت: _واسم مهم نیست! ~~~ دختره عاشق یه پسر روانی شده و بدون ترس از اینکه اون پسر چه بلایی سرش میاره هر بار بیشتر از قبل بهش نزدیک میشه🫣🔥 پارادوکس چشمانش رو از لینک زیر بخونید👇🏻✨ https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk ۱۴پ
Hammasini ko'rsatish...
🌸🌸🌸 🌸 🌸 #پارت_۱۴۴ #از_کوروش_تا_کوروش #دلافروز ناگهان همان نفس نیمه هم بند می‌آید.برگردد! آنهم به آن عمارت نحس که حتی پدرش خم به ابرویش نیامد از روح تاراج رفته‌ی دخترش.همه چیز را به سبیلش کشید و آهسته از کنار تمام زجرهایش رد شد.امکان ندارد به آن‌جا برگردد که زنانش در نهایت فقط برایش دل می سوزانند و مردانش برای حفظ آبرو زندگی او را حراج می‌کنند.امکان ندارد برگردد در حالیکه قلبش مالامال از عشق به مردیست و تنش زیر دستان بیرحم‌ شروین به تاراج برود.اول کمی می‌خندد و شروین عاشقانه زل می‌زند به دو چال گونه‌ای که زیادی صورتش را با نمک و دلنشین می‌کند.سپس مثل دیوانه‌ها داد می‌زند:من بمیرمم بر نمی‌گردم. در یک حرکت با کوله‌ی در آغوشش محکم به تخت سینه‌ی شروین می‌زند؛شروع می‌کند دویدن اما موهایش از پشت کشیده می‌شود.جیغ می‌کشد:ولم کن. صدایش درست کنار گوشش می‌آید:یا با زبون خوش می‌یای یا مثل سگ انقدر می‌زنمت زوزه بکشی. -بزن،انقدر بزن تا بمیرم.حاضرم بمیرم ولی دیگه بر نمی گردم. همانجور از موهایش او را می‌کشد ومهرآئین تقلا می‌کند.جیغ می‌کشد:ولم کن روانی. اولین ضربه محکم در صورتش می‌نشیند. -داری فرار می کنی بری پیش کسی.منم احمقم بذارم آره؟تو بندو پیش کس دیگه ول دادی و همه جا جار زدی من بهت تجاوز کردم.پدری ازت در بیارم اونسرش نا پیدا. -ولم کن.آره اصلا یکی دیگه رو دوست دارم ولم کن.دوسش دارم... همان لحظه نقطه جنون شروین است.شنیدن کلمه‌ی دوست داشتن از زبان مهرآئین اما نه دوست داشتن او غریبه‌ای مجهول که دل معشوق او را برده است.فریاد می‌زند:می دونستم هرز پریدی. مطمئن بودم یه غلطی کردی.می‌کشمت.جفتتونو با هم می‌کشم. خون جلوی چشمانش را گرفته تا حدی که نمی‌فهمد بی رحمانه و با قساوت قلب به جان دختری ضعیف و بی پناه افتاده است.فریاد می‌کشد و هر جور که می‌تواند به او ضربه می‌زند؛با مشت و لگد بر سر و صورتش می‌کوبد و نعره می‌زند. 🌸 🌸🌸
Hammasini ko'rsatish...
25😢 2👎 1
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.