😍کلبــــ_رویــایــے 😍
﷽🕊 در سر،که نه... من در تمام وجود فکر تو را می پرورانم... ─┅━━━━━━━┅─ 🎀 تولـــد ڪانال✨ 1398/4/13. ─┅━━━━━━━┅─ @royaieebashime ─┅━━━━━━━┅─ ☜ایده کپشن و بیو ☜♪موزیک♪های ترند اینستا ☜موزیک ویدئو ☜رمان های جذاب
Ko'proq ko'rsatish556
Obunachilar
+124 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
-430 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Photo unavailableShow in Telegram
از زیبایی های تابستون:
🌸
#کلبــــ_رویــایــے 🥀🖤
@royaieebashime
👍 1
🔺 #آهنگ_جدید ( ممنونم )🎵 با صدای #پویا 🎙
🌸
#کلبــــ_رویــایــے 🥀🖤
@royaieebashime
Pouya - Mamnoonam.mp38.18 MB
Photo unavailableShow in Telegram
🔺 #آهنگ_جدید ( ممنونم )🎵 با صدای #پویا 🎙
🗣#Pouya 🎵 Mamnoonam ( #NewMusic )
• 𖦤 شاد تو موزیک
Photo unavailableShow in Telegram
⚫️ کار حال خوب کُن هموطن در ماه محرم و پخش نوشیدنی خنک در خیابانهای قم
🌸
#کلبــــ_رویــایــے 🥀🖤
@royaieebashime
#انگیزشی
كل هستي را انرژي اي فرا گرفته است كه ازتو محافظت مي كند و مراقب توست.
اين انرژي هميشه در دسترس است اما اگر تو از آن بي بهره هستي، فقط خودت مقصري.
اگر تو درهايت را بسته نگاه داري ممكن است با وجود درخشش خورشيد در آسمان، در تاريكي به سر بري.
حتي اگر خورشيد در آسمان باشد و درهاي تو باز باشند، ممكن است چشمانت را بسته نگاه داري و باز در تاريكي بماني.
در مورد خداوند نيز اينگونه است: عشق خداوند همواره جاري است اما قلب هاي ما به روي آن بسته اند.
قلبت را در اختيار خداوند بگذار تا بتواني دريافت داري.
تا بتواني همراه با كل به تپش در آيي، هماهنگ با كل.
آنگاه خير و بركتي عظيم نصيب تو مي شود.
🌸
#کلبــــ_رویــایــے 🥀🖤
@royaieebashime
Photo unavailableShow in Telegram
دلم میخواد گوشیو خاموش کنم برم یه ماه یه همچین جایی بمونم به هیچیام فکر نکنم .
🌸
#کلبــــ_رویــایــے 🥀🖤
@royaieebashime
👎 1
00:09
Video unavailableShow in Telegram
خدایا دراین دریای پرتلاطم روزگار
بـا نگـاه مـهربانـت ♡💫
دلگرم مان کن به فردایی بهتر
شبتون پر از آرامـش💫
🌸
#کلبــــ_رویــایــے 🥀🖤
@royaieebashime
9.64 KB
🚩#گرمای_عشق
#قسمت_سیصدوپنجاهوپنج
ماموری که اونجا ایستاده بود لیوان آبی به طرفم گرفت.
یاشار دیگه هیچی نمی گفت فقط نگاهم می کرد. از اون
سوال پرسید:
- شما خبر داشتید خانمتون می خواد داراییتونو بفروشه؟
- نه.
- مگه بهش وکالت نداده بودی؟
- وکالت دادم ولی یه سن د ثبتی پیش خودم نگه داشتم در
صورتی که بدون اجازه ی من اموالمو بفروشه، خلا ف
قانون باشه.
- می دونید که الان کارخونه و شرکتتونو فروختن به آقای
نب وت؟
صدای یاشار تحلیل رفت و با عصبانیت کنترل شده ای
جواب داد:
- بله... ولی این قانونی نیست...
اون آقا سرشو تکون داد و تند تند یاداشت می کرد، بعد
گفت:
- چیزی دارید که اینو ثابت کنه؟
یاشار شل زد.... خواست بگه دارم ولی به من نگاه کرد.
انگار تازه یادش اومد اون شب که واقعیت خودمو براش
توضیح دادم لپ تاپش و بین وسای ل اتاقش درب و داغون
کرده بود. بدون اینکه نگاهشو از من بگیره گفت:
- تو لپ تابم بود... لپ تاب و داغون کردم با خودم
نبردمش.
چنگشو توی موهاش فرو برد و برگشت به سمت اون آقا:
- فکر کنم اون فایل و ازم دزدیدن، ندارمش.
- من دارمش.
هر دو بهم نگاه کردن. نگاهم فقط به یاشار بود:
- تو که تو اتا ق مامانت بودی، ترسیدم لپ تابت و
همونجوری ول کنی سپیده بیاد پیداش کنه، اون فلش و با
خودم بردم.
نگاهش دودو می زد. بدون هیچ حرفی فقط ابروهاشو با
حالت تعجب بالا برد.
- خب... خان م مقامی لطفا بگو کجا گذاشتیش همکارمو
بفرستم بیارتش، اینا ضمیمه ی پرونده می شن تا به فرو ش
اموا ل آقای اردلان هم رسیدگی بشه.
با اینکه غرق بودم توی استرس و دلشوره، بی اراده
لبخندی روی لبم نشست. اما خیلی زود با جمله ی بعدیش
لبخندم پر کشید:
- خانم مقامی شما باید برید پزشکی قانونی، یه سری
کارها هست همکارم باید انجام بده.
یاشار گفت:
- تکلیف من چی میشه بعد؟
- یادتون باشه شما هم الان مضنون حساب می شید...
هیچکس نمی دونه اون روز کجا بودید... اگه این خانم
راست بگه و همسرتونو به قتل نرسونده پس کسی باعث
قتلش شده که به تما م شرکت و دوربینا اشراف داشته و
اون لحظه همه دوربینارو از کار انداخته.
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.