هرچه باد باد
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست سعدی .....................
Ko'proq ko'rsatish216
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
+230 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
...
.
آنرا که جفاجوست نمیباید خواست
سنگیندل وبدخوست نمیبایدخواست
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
ازدوست بجزدوست نمیبایدخواست
رهی_معیری
...@haganiat
...
حالِ خونین دلان که گوید باز؟
وز فلک خونِ خُم که جوید باز؟
شرمش از چشمِ مِی پرستان باد
نرگسِ مست اگر بروید باز
جز فَلاطونِ خُم نشینِ شراب
سِرِّ حکمت به ما که گوید باز؟
هر که چون لاله کاسه گَردان شد
زین جفا رُخ به خون بشوید باز
نَگُشایَد دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده چنگ گفت سخن
بِبُرَش موی تا نَمویَد باز
گِردِ بیتُ الحَرامِ خُم حافظ
گر نمیرد به سَر بپوید باز
حافظ
@haganiat
...
محبوبم اثر انگشتانش را
روی شب گذاشت
و اینگونه ستارگان متولد شدند...
غاده_السمان
@haganiat
...
گر بر در دیر مینشانی ما را
گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست
خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
ابوسعید_ابوالخیر
@haganiat
...
بریده ای از کتاب
توماسِ قدیس، خیلی چاق بود، به طوری که در کلاس، دستههای نیمکتِ او را بریده بودند تا راحت بنشیند. او باهوش و مبتکر امّا زود باور بود و این زودباوری اسبابی شده بود که او را دست بیاندازند.
روزی استاد (که یک کشیش بود) داخل کلاس گفت: "همین الان در بیرونِ کلاس خری در حال پرواز است."
توماس با عجله بیرون رفت تا "خرِ درحالِ پرواز" ببیند. وقتی برگشت همه به او خندیدند.
اما توماس مطلبی گفت که تا بیخ هر تفکری نفوذ میکند، او گفت: "اینکه خری پرواز کند برای من باورپذیرتر از این است که کشیشی دروغ بگوید."
کلاس در سکوت فرو رفت.
برگرفته از کتاب هنر و زیبایی در قرون وسطی
@haganiat