cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

طب‌نوشت |محمدرضا آزاد|

✍️"قسم به قلم، و آنچه می‌نویسد."✏️ چند کلامی را مهمان باشید😇 در #خویشتن، اندکی از خویش نوشتم... نقد، نظر، ابراز لطف یا حتی ناسزاهایتان را با کمال میل می‌خوانم 👇🏻 @mhmazd وبلاگ 👇🏻 www.tebnevesht.ir

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
786
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

زرشک‌پلو به صرف شامپو! رفته بودیم شب‌نشین خونه‌ی داییم. از اون مهمونیایی که زن‌داییم سنگ تموم میذاره و انواع پیش‌غذاها و غذاها و پس‌غذاها(!) رو در رنگ‌ها و طعم‌های مختلف تدارک می‌بینه! حساب که کردم، دیدم با قیمت‌های الان، یک‌سوم حقوق این ماهِ داییم رو به ملکوت اعلی حواله داده...😅🥶 از شما چه پنهون داییم کارمند بانکه و تو قسمت تسهیلات مشغول خدمت به خلق اللهه. شعبه‌ی محل کارش هم کنار بازار قزوینه و از این جهت، با خیلی از کاسب‌کارها در ارتباطه. جای همگیِ اعضای فخیمه‌ی کانال خالی؛ بعد صرف افطار و شام و چای و میوه و کیک و شیرینی (اینجا دیگه خواهر و مادر دستگاه گوارش‌‌مون به همدیگه پیوند خورده بود و مشغول احتضار بودیم!)، داییم رو کرد به من و گفت: - راستی محمدرضا! بذار یه چی بگم بخندی. اون روز تو بانک نشسته بودم، دیدم یکی از این بازاریا اومد جلوی باجه‌ام. چندباری هم قبلا برای وام گرفتن اومده بود و می‌شناختمش. پسرش ظاهرا جراحی می‌خونه. + یعنی رزیدنت جراحیه؟ - آره فکر کنم. تازه هم قبول شده بود. + پس سال یک هم هست! - آره آره. خلاصه. اینا می‌خواستن خانوادگی یه مسافرت خارج از کشور برن و بخاطر همین پسره باید یه وثیقه میذاشت توی بانک. برای این کار هم باید خود پسره میومد توی بانک تا چند تا برگه رو امضا کنه. ولی پدرش هر سری می‌گفت "خودش نمیتونه بیاد و اگه میشه برگه‌ها رو به من بدید تا ببرم پیشش امضا کنه و بیارم براتون". ازش پرسیدم "خب چرا نمی‌تونه؟ یه ساعت بیاد بانک کارش رو انجام بده و بره دیگه، کاری نداره که!" پدرش گفت:"آخ آقا میثم دست رو دلم نذار! برنامه‌اش اینطوریه: صبح ساعت 7 میره بیمارستان، تاااااااا 7 شبِ فردا! وقتی میرسه خونه، یه جنازه‌ی متحرکه! فقط یه سلام میده و مستقیم میفته توی حموم. یکی دو ساعت میره زیر دوش. از اونور مادرش هم‌زمان لقمه‌ی غذا و شربت درست میکنه و با سینی میفرسته توی حموم. همونجا توی حموم غذاش رو می‌خوره! بعدش میاد می‌خوابه تا 7 صبح و دوباره میره بیمارستان و این چرخه همینطوری ادامه داره!" اینجا بود که صدای خنده‌ی خانواده تا طبقه‌ی چهارم آپارتمان رفت! داداش کوچیکه‌ام که از شدت خنده، گریه‌اش گرفت؛ پسر داییم هم که سه سالشه بخاطر خنده‌ی دیگران کیفور شده بود و جیغ می‌زد! پدرم هم که خودش تو این سیستم پزشک شده بود، با لحنی که انگار اتفاق خاصی نیفتاده، گفت:"آره دیگه! رزیدنتای جراحی، مخصوصا سال یکی‌ها بدبختن! ولی این بدبختی و بیچارگی‌شون برای همون سال اول‌شونه؛ سال‌های بعد سختیاشون کمتر میشه" منم یه گوشه نشسته بودم و غرق افکارم شده بودم..می‌تونستم مثل بقیه، این صحنه رو تصور کنم که پسر قصه‌ی ما سینی زرشک‌پلو با مرغ جلوشه و همزمان کله‌اش هم کفی شده! از اونور چشماش هم خسته است و احتمالا به جای سر کشیدن لیوان دوغ، بطری شامپو رو سر می‌کشه... واقعا صحنه‌ی خنده‌داریه...ولی نمی‌دونم چرا من خنده‌ام نمی‌گرفت. شما می‌دونید چرا؟ #عجب
Hammasini ko'rsatish...
بیاید یه داستان واقعی بگم براتون...😢👇🏻
Hammasini ko'rsatish...
یه چیز دیگه حدود 2-3 هفته‌ی دیگه نمایشگاه کتابه یه ایده رسید به ذهنم... اگه قرار بود فقط یک (یا دو) کتاب به دوستاتون پیشنهاد بدید، چی بود؟ مثلا اسم کتاب رو بگید، با ژانرش (رمان/علمی/کمک‌درسی/دانشگاهی/اقتصاد/مذهبی و...) و یه خلاصه‌ی 3-4 خطی. اگر برسم، میتونم در قالب یک یا چند فایل pdf پیشنهادات‌تون رو اینجا به اشتراک بذارم @mhmazd برای دوستان کم‌رو و فراری از ارتباط مستقیم هم لینک ناشناس🥶👇🏻 https://t.me/BiChatBot?start=sc-343479-2VxD6oG
Hammasini ko'rsatish...
خب این چند روز درگیر کورس ریه بودم (و ماه رمضون هم که طاقت نذاشته واسه آدم!؟) از کورس ریه بگم براتون... راستش از شما چه پنهون کلا دوران علوم پایه و فیزیوپات اونقدری مواجهات و اتفاقاتِ درخورِ تعریف نداره (بگذریم از اینکه خیلی از بلاگرا و کانال‌نویس‌ها از طرز راه رفتن‌شون توی دانشکده و خیابون هم افسانه‌سرایی می‌کنن 😅🥶) و منتظرم برسیم بیمارستان. احتمالا اونجا گفتنی‌های بیشتری بیاد دستم. بگذریم... توی کورس ریه، 3 تا استاد خانم داشتیم که هر کدوم فازهای متفاوتی داشتن! یکی‌شون ،که سرگروه ریه هم بود، همیشه سر کلاسش خیلی جدی بود. صداش هم از شما چه پنهون خوراک دعوا بود! 😅 و من هنوز دارم از این فکر که "اگه توی استاژری/اینترنی (به شرط حیات) توی بخش ریه سوتی بدم، قراره این استاده یه واشینگ حسابی بهم بده" تنم می‌لرزه🥲 (توضیح: اصطلاح "واشینگ دادن" یعنی "شست‌وشو". به همون معنیِ عامیانه‌ی خودمون که مثلا یکی، یکی دیگه رو جلوی جمع می‌شوره میذاره زمین! توی بیمارستان، متاسفانه، ظاهرا پدیده‌ی شایعی هست. به این شکل که اتند، رزیدنت یا اینترن رو جلوی جمع تحقیر میکنه و سرکوفت میزنه.) یه استاد دیگه داشتیم که تقریبا آرایش‌کرده میومد سر کلاس، لاغر بود، مانتو جلوباز می‌پوشید، لاک می‌زد، و نصف زلف‌هاش هم بیرون بود و به این ترتیب، دلِ پسرهای کلاس رو برده بود 😁 (تو رو خدا الان نیاید بگید که "چرا اینقدر به استاد توجه کردی؟" خب استاد بود دیگه! نمیشد که بهش نگاه نکرد🥶) بطوریکه جلسه‌ی دوم، پسرا بیوگرافی استاد رو کامل می‌دونستن (اینکه مجرده و اینکه حدودای 39-40 سالشه و...). موقعی هم که بچه‌ها توی جمع‌های خصوصی‌شون میخواستن اسمش رو بیارن، یه "جون" به نشانه‌ی "تحبیب" دنباله‌ی اسمش میاوردن (البته خدای بالای سر گواهه که این کار صرفا از روی ابراز محبت استاد-شاگردی بود و مدیونید اگه افکار شیطانی درباره‌ی کلاس ما داشته باشید😝) استاد آخری هم خیلی صاف و ساده بود. از قیافه‌اش معلوم بود که سال‌های زیادی رو به درس اختصاص داده. یه بار که رفتم نزدیکش سوال بپرسم، خستگی رو میشد توی چشماش دید (از معدود دفعاتی بود که واقعا خستگی رو در چشم یکی می‌دیدم!). موقع سوال پرسیدن و درس‌دادن هم همیشه تاکید داشت که:"بچه‌ها! سوالات‌تون خیلی سطح بالاست! ما این موارد رو از یه دانشجوی فیزیوپات نمیخوایم!" اما امتحانش در حد اینترنی سوال داده بود🥲 یعنی تمام تصوراتم از یه "اتند ریه‌ی گوگولی" رو با سوالاش ریخت به هم🤦🏻‍♂️😄 تدریس‌شون خوب بود؛ امتحان هم... بدک نبود این بود کورس ریه‌ی ما پایان انشاء😄 #روزمرگی
Hammasini ko'rsatish...
دوستان علوم پزشکی! باید جو دانشجویی را طوری رقم بزنید که احدی جرئت نکند سمت این شورای مسخره برود. "مشاور جوان وزیر/رییس دانشگاه علوم پزشکی" باید تبدیل به لقبِ بمب‌گذاری‌شده‌ای شود که هیچ دانشجویی به آن فکر هم نکند!
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
خرقه‌ی سالوس و ریا هر روز گسترده‌تر از دیروز می‌شود و اجزای فاسد سیستم، در حال ازدیاد نسل خود هستند. دیروز در قالب شوراهای دانش‌آموزی (این پست را بخوانید) و امروز در قالب شوراهای دانشجویی. چادری‌ها و یقه‌بسته‌هایی که نه دل در گرو این مملکت دارند و نه تخصصی در حوزه‌ی مدیریتیِ آینده‌شان! صرفا بخاطر آنکه زودتر نطق‌های محافظه‌کارانه ایراد می‌کنند و عنوانی به پس و پیشِ اسم‌شان می‌چسبانند، پله‌ها را سریع‌تر از من و شما بالا می‌روند...
Hammasini ko'rsatish...
به‌نظر شما چرا وزیر بهداشت، باید درباره‌ی نایب قهرمانی تیم کشتی، توییت بزند؟Anonymous voting
  • چون که تمام مشکلات حوزه بهداشت، درمان و آموزش پزشکی حل شده و کار دیگری در وزارت مذکور نداریم!
  • مشکلات که داریم...ولی مگه وزیر باید پیگیر حل مشکلات وزارت‌خونه‌اش باشه؟
  • مگه موضوعی مهم‌تر از نایب قهرمانی تیم کشتی هم داریم؟
  • 💔
0 votes
این هم آئین‌نامه‌ی شرح وظایف استاژرها
Hammasini ko'rsatish...
کارآموز.pdf4.17 KB
تو این پیام گفتم که در برخی موارد، اجرای قانون به حاشیه میره و عملا با چند خط نوشته‌ی بی‌خاصیت طرفیم! اما همیشه هم اینطور نیست. کیس‌های متعددی رو در پیج‌های صنفی دیده‌ام که مثلا اون پزشک طرحی تونسته با اشراف به قانون و روندهای قانونی، حقش رو بگیره. پس همیشه هم آخر قصه، تاریک نیست! اما بریم سراغ جواب این نظرسنجی‌ای که گذاشتم. یه چیزی داریم تحت عنوان "آئین‌نامه‌ی شرح وظایف کارآموزان دوره دکترای عمومی پزشکی" (اسمش خیلی طولانیه😅 خلاصه‌اش میشه "وظایف استاژرها"!) تو این آیین‌نامه، که حدودا ۴ صفحه است و مطالعه‌اش شاید زیر ۱۰ دقیقه وقت ببره، یه سری موارد رو به عنوان وظایف دانشجویان استاژر بیان کرده. مثلا در این آئین‌نامه عنوان شده که حداکثر تعداد کشیک‌ها نباید از ۱۰ شب بیشتر بشه. اما از اونور عنوان شده که مثلا برای پیگیری نتایج پاراکلینیک، دانشجو نباید بصورت حضوری اقدام کنه (مگر در شرایط اورژانس). یا مثلا حمل نمونه بیماران (مثلا دادن نمونه ادرار مریض به آزمایشگاه) به عهده‌ی استاژر نیست. آئین‌نامه هم دقت کنید که جنبه‌ی حقوقی داره. به این معنی که قابل استناد در دادگاه هست. یعنی مثلا اگه سال بالایی یا استاد خواست این موارد رو به شما تحمیل کنه، شما میتونید در دادگاه به استناد این آئین‌نامه ازش شکایت کنید و محکومش کنید (خودمونیم، کدوم دانشجوی پزشکی با این همه درس، حوصله داره بره دادگاه شکایت کنه عاخه 🥲😅😂🤦‍♂ شاید خود منم اگه تو این شرایط باشم، بیخیال ماجرا بشم. مگه دادنِ نمونه ادرار مریض به آزمایشگاه چه کاری داره؟ آیا واقعا می‌ارزه که وقت و هزینه‌مون رو صرف این موارد کنیم؟) شما باشید، میرید دنبال اجرای قانون (= 👍🏻) یا بیخیالش میشید (= 👎🏻)؟ #قانون
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.