cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

شکنجه‌گاه گل‌بانو😇⚔

کاربر انجمن هنر مهبانگ @mahbanng بال فرشته: کامل خط خون و دلال مرگ: در انتظار مجوز چاپ معشوق ارواح: کامل تاوان: در حال تایپ جزیره برمودا: در حال تایپ لینک پیام ناشناس: https://HarfBeMan.pw/@golbanoo

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
355
Obunachilar
-324 soatlar
-87 kunlar
-2030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
ارسلان سرگردی‌ که برای ترفیع‌ درجه به خواهر ریس مافیا نزدیک میشه ولی ....😭♨️ https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 _آرزو قطع نکن به علی قسم پیدات کنم زندت‌ نمیزارم‌. ..... صدای سرخوشش‌ بیشتر آتیشم‌ میزد. _جناب سرگرد ارسلان جوش نزن اینقدر ..سکته میکنی. بی توجه به اینکه کسی صدامو میشنوه فریاد زدم _اگه الان برنگردی زیر سنگم باشی پیدات می کنم ومیکشمت .من دوستت دارم لعنتی . با من این کارو نکن . صدای سردش تنمو بیشتر کرخت میکرد _اونموقع که داشتی با نقشه بهم نزدیک میشدی فکر اینجاشو‌ هم می‌کردی _آرزو من میمیرم بگو کجایی. باهم حرف می‌ زنیم !!! درستش میکنم لعنتی... https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 • صبح پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من آرزوام دختری که فکر می کردم سرگرد محمدی ،پسر سر به زیر محلو عاشق خودم کردم. اما طولی نکشید که اتفاقی متوجه شدم اون بود که برا رسیدن به اهدافش عمدا سر راه من قرارگرفت و منو عاشق خودش کرد. در حقیقت براش یه طعمه بودم ،تا به برادرم برسه و تو شغلش ترفیع درجه بگیره. با کارهایی که با من کرد. ضربه بدی خوردم ولی با خودم یه قرار گذاشتم همه تلاشمو بکنم تا دیوونه وار عاشقم بشه ‌حتی نتونه بدون من نفس بکشه بعدش داغم وبه دلش بزارم وهمین کارو کردم🔥 عاشقانه_پلیسی_هیجانی🤤🔞 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 • ساعت ۲۰ پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من ارسلانم سرگرد سازمان امنیت واطلاعات کشور .با وجودیکه بخاطر شغلم تصمیم نداشتم با کسی وارد رابطه بشم اما ، دختر هم محله ایم دلمو برد و منو عاشق خودش کرد . اینقدر می خواستمش که حاضر بودم جونمم براش بدم . اما تو یه ماموریت فهمیدم برادرش سر کرده یکی از باندای قاچاقه . شک اینکه نکنه با نقشه برادرش با هام وارد رابطه شده دیوونم کرد وباوجود علاقه شدیدی که بهش داشتم از خودم روندمش . وقتی به خودم اومدم که فهمیدم توسط یکی از باندای خلاف دزدیده شده و داره شکنجه میشه تا مرز دیوونگی رفتم ودنبالش گشتم وبالاخره …… https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 بیا وببین چطور آتیش عشقی که بین این دو نفره ،سختی هایی که براشون بوجود میاد و آسون می کنه . هر ثانیه این رمان پر از هیجانه . راحت از کنارش رد نشو. هم عاشقانه ناب داره هم عبرت • ساعت ۱۵ پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
پاهای ارزو را میون پاهای خودش قفل کرد؛ اختیاراز دست‌داده بود‌وآرز‌و‌ رو به‌سمت خودش کشید.🔥🔥 —بیا اینجا ببینم از چی فرار می کنی؟ آرزو با ناز گفت: اینطوری نکن ارسلان .ازت می ترسما... +اخه از چی من میترسی ؟تو که هنوز از من چیزی ندیدی ؟ترست مال بعده عشقم . ارزو نا خواسته چشمش به پایین افتاد که از زیر شلوار مشخص شده بود. هینی کشید و با خجالت سرش وبالا آورد ارسلان راست می گفت چیزی که پیدا بود واقعا ترس داشت. -آرزو دیگه تحمل ندارم. عزیز قرار خواستگاری رو گذاشت وا بده. آرزو بعد از کمی فکر با عشوه شروع به باز کردن دکمه‌های لباسش کرد و ارسلان با یه حرکت…🔥💦 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0 • صبح پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من نیل ام... همان نیلی که از هشت سالگی قلبش گره خورده بود به قلب او... همان نیلی که شش سال پیش مرا با شناسنامه سفید از خانه اش بیرون کرد و نمیدانست قرار است برگردم اما این بار نه تنها...! این بار با دختری برگشته بودم که از خون او بود! دختر بچه ای با مو های فر و چشمان سبز درست مثل همان نیلِ هشت ساله که عاشق او بود! خیال میکردم تا همیشه در قلب او ماندگار میشوم اما وقتی برگشتم فهمیدم کس دیگری جای مرا در قلبش گرفته! آن عشق افسانه ای برای همیشه در گذشته مانده بود! https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 • صبح پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من و او جانِ هم بودیم... من و او برایِ هم بودیم... چی کسی فکرش را میکرد روزی برسد که آدم از جانش بگذرد؟ او از جانش گذشت! شش سال پیش مرا در #قلبش کشت اما هرگز فکر نمیکردم وقتی برگردم دختر دیگری را ببینم که جانش شده است! او مرا خط زد اما نمیدانست که تکه ای از او همیشه همراه من است... فرشته ای که از #خونِ او بود... فرشته ای به نام #ماهک... 💔 https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 • ساعت ۲۰ پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من سیروانم... سیروان صدر... شش سال از دوری او جانم به لب رسید و درست زمانی که تصمیم گرفتم با دختر دیگری غیر از او آینده ام را بسازم دوباره برگشت... او با آن چشمان سبز و مو های فرفری اش باز هم آمده بود تا دنیایم را ویران کند اما این بار یک دختر بچه شبیه خودش را هم آورده بود. باور این که حاصل آن عشق آتشین یک دختر بچه پنج ساله باشد سخت بود! من پدر شده بودم و شش سال از وجود آن زیبایی بی خبر بودم...!💔🥀 https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 • صبح پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من نیل ام... همان نیلی که از هشت سالگی قلبش گره خورده بود به قلب او... همان نیلی که شش سال پیش مرا با شناسنامه سفید از خانه اش بیرون کرد و نمیدانست قرار است برگردم اما این بار نه تنها...! این بار با دختری برگشته بودم که از خون او بود! دختر بچه ای با مو های فر و چشمان سبز درست مثل همان نیلِ هشت ساله که عاشق او بود! خیال میکردم تا همیشه در قلب او ماندگار میشوم اما وقتی برگشتم فهمیدم کس دیگری جای مرا در قلبش گرفته! آن عشق افسانه ای برای همیشه در گذشته مانده بود! https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0 • ساعت ۲۰ پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
پسرخالش با حیله عقدش کرده تا هرچی که داره رو مال خودش کنه😱🔞 _پس تموم این کثافط بازیا کار تو بود؟ یقه‌اش را محکم چنگ زدم: _با نقشه قبلی وارد زندگیم شدی تا عقدم کنی؟ محمدرضا چیو می‌خواستی به دست بیاری؟ کمرم را چنگ زد و به دیوار پشت سرم کوبید: _واسه به دست آوردنت هرکاری کردم نخواستی ببینی! به سینه‌اش مشت کوبیدم و با بغض داد زدم: _لعنت به این عشق کوفتیت که راضی شدی با آزار و اذیت‌هات تنمو به دست بیاری نه قلبم🔞 چانه‌ام را گرفت و با غرش به چشمانم خیره شد... وحشی بود و عصبی! -تو مجبورم کردی که واست یه مزاحم خیالی بسازم و خودم فرشته نجاتت بشم، اگر از اول باهام راه میومدی نیازی به چیدن نقشه نبود. اشک ریختم که لب زد: _الانم مثل همیشه باید از شوهرت تمکین کنی، گمشو تو اتاق تا بیام سر وقتت! ادامه👇🏼 https://t.me/+aPYBpEINKrwyMmZk https://t.me/+aPYBpEINKrwyMmZk • ساعت ۱۵ پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
-تنها راه همینه مریم، عقد صوری! _یعنی... یعنی زنت بشم؟ نزدیکم شد و درست رو به رویم ایستاد: -مگه نمی‌خوای از شر مزاحم لعنتیت خلاص بشی؟ چشمانم را متعجب تنگ کردم: _تو از کجا می‌دونی من مزاحم دارم؟ اصلاً خودش را نباخت و با بالا دادن ابرویش پوزخندی زد: _هنوز مونده منو بشناسی دخترخاله! نزدیک‌تر شد طوری که نفس‌های داغش تن سردم را به آتش می‌کشید...دستش بالا آمد و گونه‌هایم را آرام لمس کرد: _تو بله رو بده ببین من با اون مزاحم کوفتیت چه‌ها که نمی‌کنم... به چشمانش خیره شدم و گفتم: _باشه ولی شرط داره! https://t.me/+aPYBpEINKrwyMmZk https://t.me/+aPYBpEINKrwyMmZk 😱پسرخالش بهش پیشنهاد عقد صوری برای می‌ده تا اونو از شر مزاحمی که دست بردار نیست نجات بده ولی غافل از اینکه مریم بی‌اطلاع وارد بازی شده که گردانندش اونه...❌🔞 • صبح پاک کن 🩵
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.