- باید منو توی همین مراسم و جلوی فرزاد ببوسی!
آیهان نگاهی به دخترک ریزه میزهی جلوش کرد و پوزخندی زد:
- بیخیال بچه جون...این راهی که پیش گرفتی آخر و عاقبت خوشی نداره!
هستی اما نمی توانست بیخیال شود...
باید انتقامش را می گرفت آن هم از مردی که یک عمر زمزمه های عاشقانه در گوشش کرده و حال یه هفته قبل از عقدشان، کارت عروسیاش با بهترین دوستش به دستش رسیده بود.
برای همین پر حرص به آیهان نگاه کرد:
- تو مگه هدفت حرص دادن فرزاد نیست؟ پس چته دیگه...یه لب میخوای بگیری دیگه...نترس قرار نیست اینجا بهت تجاوز کنم!
آیهان گوشهی لبش کمی کج شد اما سعی کرد چیزی بروز ندهد:
- بچه منو از این چیزا نترسون که بیشتر از تو باهاشون آشنام و واردم...من اگر بخوام، جوری اون شهد شیرین وجودت رو از لبات می کشم بیرون که تو بغلم شل شی ولی من بخاطر خودت میگم...انتقام گرفتن از این راه درست نیست.
هستی متعجب و عصبی نگاهش کرد اما در آخر با پوزخندی گفت:
- تو بگو من به خودم شک دارم وگرنه که یه بوسیدن ساده این همه صغرا و کبرا چیدن نداره جناب آیهان ملکی...بگو من نمیتونم هورمون های مردونهام رو کنترل کنم منم راحتت میکنم...میرم سراغ کسی که بتونه احساساتش رو کنترل کنه!
و با همون تیپ کشندهاش که نفس می برید، به ایهان پشت کرد اما ایهان با شنیدن آخرین حرف هستی دیگر کار هایش دست خودش نبود. از کس دیگری می خواست آن لب ها را ببوسد؟ محال ممکن بود.
پس با خشمی که نمی توانست آرامش کند، ناگهان دست هستی را از پشت کشید و اوی ریزه میزه را به خودش چسباند:
- صبر کن ببینم...!
اما درست همان لحظه، صدای جیغ و دادی کل فضا را گرفت:
- عروس و داماد رسیدن.
بلافاصله پشت بند این حرف، سر هردوشان به طرف منشا صدا برگشت و هستی، فرزاد را دید که دست در دست نو عروسش قدم بر می داشت. بغض کرد و چشمانش به اشک نشست اما برای اینکه ذرهای از غروری که داشت خرد می شد را ایهان نبینید، تقلا کرد:
- ولم کن ایهان...داری وقتمو تلف میکنی!
اما درست همان لحظه چشمان فرزاد که به
هستی و ایهان افتاد، ایهان کمر هستی را بالا کشید و بی توجه به تقلا هایش، لب به لبش کوبید که...❌♨️
https://t.me/joinchat/V8T37uj4Whc7Z7Rg
https://t.me/joinchat/V8T37uj4Whc7Z7Rg
آیهان ملکی مردی که صاحب بزرگترین قدرت های تجاریه و از همه چی غنیه اما یه مشکلی توی گذشتهاش داره...یه کینه
اونم از شخصی به نام فرزاد مهرداد که بزرگترین رغیبشه و طی همین قضیه، برای ارضای حس انتقامش، پیشنهاد دختر مورد علاقهی فرزاد رو قبول میکنه تا جشن عروسی رو با هم خراب کنند اما کم کم توی این بازی آیهان حسی به هستی پیدا میکنه و باعث میشه که...🔞