cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

مطالعه گران

خوش آمدی به کانال تلگرام ما #هدف_برنامه‌های_مطالعه_ما ! ♦️رضامندی ذات حق ♦️دریافت حقیقت ♦️زدودن جهل از میان قشرجوان ♦️تقویت سطح آگاهی های خویشتن

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 183
Obunachilar
-124 soatlar
-17 kunlar
-3230 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

یکی آمد و گفت؛ در آینده ی نزدیک مکاتب و دانشگاه ها بروی دختران باز خواهد شد. گفتم: چه خوب است! ولی خب؛ این مدت زمان که میلون ها دختر به مکتب نرفته اند چطور خواهد شد؟ گل امید های که پرپر شد را چی باید کرد؟ منزوی شدن این همه دختر را چگونه میشود درمان باید کرد؟ چندین سال زندانی شدن را چگونه جبران باید کرد؟ این تاریخ سیاه ره چگونه پنهان باید کرد؟ پ ن: هیچ چیز مثل قبل برای دختران محروم از تعلیم و تحصیل نمیشود، همه چیز تغییر کرده است، بعضی ها را به شوهر داده اند، بعضی ها در خانه های شان از بیماری روانی رنج میبرند، بعضی ها که استوار بودند و قوی مینویسند، بعضی ها اواره دیار بیگانگان شده اند. هر چیز در زمان و مکان خودش زیباست حالا تحصیل باشد، عشق باشد، کودکی باشد و دختر بودن باشد. بدیل این همه محرومیت دختران وطنم هیچ چیز نیست، هیچ چیز هم نخواهد شد، هیچ چیز! ما برادران معذوریم قهرمانان 💔 شکیب نقشبندی
Hammasini ko'rsatish...
4👍 2
و برای تحمل این همه درد های کمر شکن؛ همه ی ما به جان های بیشتر نیاز داریم، تا مثال پشک هفت دم شده و جان ز کف مان بیرون نشود، و گرنه یک جان را برای این همه درد توان مقابله کجاست؟ شکیب نقشبندی
Hammasini ko'rsatish...
👍 3 2
از کانال ما راضی استین؟Anonymous voting
  • بلی
  • نخیر
  • تقریباً
0 votes
Hammasini ko'rsatish...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

👍 1
فدایش میکنم جان را ولی او عشق پنهان میکند مثال زلف پیچانش حال ما را نیز پریشان میکند چه چشم دلبرم دارد و لب است لعل شکر او را بدیدم‌کاسه ی چشم اش و باز ما را سرگردان میکند وصف شعر مراست همه در توصیف چشمان اش که او با نقطه ای ممنوع شعر گفتن را هم پایان میکند من ز شصت پا تا به پیشانی سرش شعر گفته ام لا به لای بیت پریده باز با کین مرا مهمان میکند گفتم بیا قدر بگویم بشنوی راز دل من را ولیک کافه و قهوه ام را تلخ کرده باز قصد خیابان میکند شکیب نقشبندی
Hammasini ko'rsatish...
👍 2 2😢 1
https://t.me/tapswap_mirror_1_bot?start=r_288046326 🎁 +2.5k Shares as a first-time gift تب سواپ یکی از ارز های دیجیتال است که بیش از دوازده میلیون نفر عضو داره فعلا ارزش ندارد در بازار دیجیتال تا هنوز رایگان است اخیر همین ماه نرخ گذاری میشه خوابست چانس ما ره با هم تجربه کنیم، یکبار با هم جاین میشیم.
Hammasini ko'rsatish...
2
پروانه ای درونم کافیست، بیا که ترا پیدا بکنم تو و خود را میخواهم زین محنت و غم رها بکنم دوست میدارم تو شیرین باشی، فرهاد ات شوم قصه را از عشق و افسانه گویم غوغا را به پا بکنم خواب های شیرین ی که دیده ایم همه را یکجا زیبا تعبیر خواهیم‌کرد، مثال اش وعده را وفا بکنم بعد این تعبیر نقاش میشوم تا به آن دم که من تصویر قشنگ کشیده با تو، زندگی را زیبا بکنم شکیب نقشبندی
Hammasini ko'rsatish...
2
جز روی تو هر گل را که من تماشا بکنم نشد گفتم که با جفایت حتی، من مدارا بکنم نشد یک لحظه را یک ثانیه و یک روز را گفتم که نداشتن ات را، من تمنا بکنم نشد چشمان تو زیباست عزیز، در پرتو خیال من گفتم میان شعر وصف چشمانت، من پیدا بکنم نشد هر بیت شعر مرا اسم است اسم تو محبوب من گفتم که در قالب شعر من، عشق تو را جا بکنم نشد ✍🏼: شکیب نقشبندی Friday - 10 may - 2024
Hammasini ko'rsatish...
2👏 1
صبح زود بود! داشتم در زیر لحاف چرت های گذشته ی پر دغدغه، حال کسل کننده و آینده نا معلوم ام را میزدم که با تکان دست ی خیال را بی خیال شدم. خواهرم بود؛ لباس که چند مدت قبل، اصلا از حق نگذریم چند سال قبل اش را بر تن کرده بود. گفت: بازان! میایی با هم قدم بزنیم؟ گفتم: دیوانه شده ای دختر جان، در این وقت قدم زدن نمیدانی مگر این روز ها حتی نمیشود با خواهرت پهلو به پهلو رفت؟ گفت: چرا! خوب هم میدانم، دلم هوس کرده است، بیا و قدر منت و شاید قدر کتک را به جان بخر، آخر اسمت برادر است، برادر! از جا برخواستم، بیرون شدیم و قصه قصه کرده سرک پنج، دو و بلاخره سوم، کم کم داشتم میفهمیدم که انگیزه اش چیست . هر قدر پایین تر میرفتیم حرف هایش گسسته میشدند، دلش بغض کرده بود، سرمه چشم هایش با اشک مکس شده و اطراف چشم هایش را سیاه کرده بود. دستم را گرفت و‌گفت؛ باران، برگرد پاهایم توان رفتن به این سرک را ندارد، هر گوشه و کنار اینجا مرا یاد مکتب ام میاندازد. از دور اسم مکتب اش را (ملکه ثریا) گفت و برگشت.ما بر گشتیم، سکوت میان‌ما را فقط سر و صد های اطراف میشکست، خجل شده بودم، شرمسار بودم، به سویش نگاه نمیتوانستم من هم شدم برادر؟ شرمنده ی خواهران محروم از تعلیم و تحصیل هستیم! 💔🥲 ✍🏼:شکیب نقشبندی
Hammasini ko'rsatish...
😢 2😁 1
رو کرده ای یار از من دگر چه انتظار داری؟ دلم رنجانده ای و مدام عشق انتظار داری؟ شب و روز مرا کرده ای یکسان ای بی حمیت بگو بر من؛ که جز شادی از من چه یادگار داری؟ مزن به من لاف وفا که هرگز یاری نکرده ای باز میگویی به او که هوای دل شهریار داری؟ به تیر عشق خود کرده ای زخمی دل بیچاره ام را بس نیست همین یک دل، که باز ارزوی شکار داری؟ بترس از آهی که بیرون شود از دل خسته ای رنجور من توبه کن دگر بس است، با دل بیچارگان چه کار داری؟ ✍🏼: شکیب نقشبندی 🫰🏼💔
Hammasini ko'rsatish...
👍 2🤩 1
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.