cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

🌺🦋دَِیَِدَِاَِرَِ عَِشَِـَِقَِ🦋🌺

@payman32

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
799
Obunachilar
+124 soatlar
+147 kunlar
+3530 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#دیدارعشق بغض شعرم بے امان فریاد میزد واژہ را تا بسازد قصہ اے از غصہ اے پر ماجرا حس ِ  دلتنگے و غم تا عمق جانم مے دود مرگ هم پاشیدہ اینجا وحشتے بے انتها گم شدم در این حوالے در هواے عاشقی سایہ ام در گوشہ اے فریاد میزد بے صدا آمد و  عاشق شدم دیگر نمیدانم ڪے ام می‌برد سرگشتگی،  آشفتگے من را ڪجا؟! ریشہ ریشہ گردن ِ دل را برید آن ڪس ڪہ گفت عاشقم بے ادعا ، بے شرط و بے چون و چرا وعدہ هایش طبل تو خالے شد و بر پیڪرم پتڪ ِ سنگین شد تماما قول ِ آن پرمدعا تشت ِ رسوایے ِ من از بام ِ دل افتاد و شد رازهاے سر بہ مهرم پیش ِ عالم بر ملا ماہ ِ آبان رفت،، بعد از مهر و آذر هم رسید با خزان و مرگ هستم هم صدا و هم نوا وزن ِ شعرم روے احساسات من سنگین شده اے قلم بس ڪن ڪمے هم باش ڪنج ِ انزوا ... 🌺🦋‌ #پیمان_نظرے 🦋‌🌺
Hammasini ko'rsatish...
#دیدارعشق روزے خواهے فهمید بعد از من تنها چیزے ڪہ برای قلب تو بہ امانت ماندہ است همان دوست داشتن بے ادعا بود وبهترین روزها همان روزهایے بود ڪہ در رویاهاے تو من تنها ڪسے بودہ ام ڪہ تو برایش دوست داشتنتے ترین وزیباترین موجودِ دنیا بودہ ایی. اما خوب مے دانم آنروز از من فقط نامے بر لبانت خواهد ماند و از تو‌ عاشقے آشفتہ ڪہ هر روز براے دیدن فال فردا.. فنجان قهوہ را بہ تلخے این عشق سرمیڪشی... ‌‌‌‌‌‌  ‌‌"خواسـتن"... "نتوانستـن".... و "رفتـــــن".... ڪوتاہ ترین قصہ ے... عمـر هـمہ ے ماسـت... 🌺🦋‌ #پیمان_نظرے 🦋‌🌺
Hammasini ko'rsatish...
زمین بدجور گرد است...! در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما" قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری آن زمان که دلی را شکستی آن زمان که اشک کسی را دراوردی آن زمان که زخمی زدی بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی برزندگی تو پیاده میشود بترس از قانون کارما... کارما یعنی زمین بدجور گرد است... ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
Hammasini ko'rsatish...
چون باد می روی و به خاکم فکنده‌ای آری برو که خانه ز بنیاد کنده‌ای حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتی‌ام شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده‌ای؟ اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم مرگم به لب نهاده غم آلود خنده‌ای بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست کز دست کودکی بربایی پرنده‌ای بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید آنگه شناختم که تو برق جهنده‌ای بی او چه بر تو می گذرد سایه‌ای شگفت جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده‌ای
Hammasini ko'rsatish...
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟ وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟ ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟ بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟ گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای؟ من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟ سعدی
Hammasini ko'rsatish...
بعدِ تو ، اشک شدم ، ابر شدم ، باریدم ! همه جا سر زدم و حال تو را پرسیدم ! بعدِ تو ، یکسره فریاد شدم از بس که نام زیبای تو را داد زدم ، نالیدم ! رفتی و کام دلم‌ تلخ شد از رفتن ‌تو بعدِ تو ، از همه کس جز غم تو ببریدم ! همه شب خواب تورا دیدم تا وقت سحر صورت ماه تو را از تهِ دل بوسیدم !
Hammasini ko'rsatish...
تورا باید خواند؛ با لذت... مثل یڪ ڪتاب شعر قدیمے از ڪتاب خانہ ی پدربزرگ؛ تورا باید دید مثل بر باد رفته تورا باید گوش داد مثل چاووشی مثل... تورا باید لمس ڪرد مثل بهار ،مثل باران تورا باید در آغوش ڪشید مثل عطر بهار نارنج؛ تورا باید حس ڪرد مثل تو!! تورا باید دوست داشت تا نمرد ...
Hammasini ko'rsatish...
با خیال زلف جانان ، دل پریشان کرده ام .... خود به دست خویشتن ، کاشانه ویران کرده ام ، گاه می سوزم چو عود و ، گاه می گِریم چو شمع .... جان و دل را ،   خاک پای جانِ جانان کرده ام ، زلف او ، خود عقل ما را بسته است بر دام خویش ... تا که جان دارم ، دلم را مات و حیران کرده ام ، گم نمودم خویش خود را ، در سرای راز عشق ... دست بر سر ، پای در گِل ، دیده گریان کرده ام ، نوش کردم از می نابش  ز شوق عاشقی ... جرعه ای از لعل او ، بر خویش درمان کرده ام عشق او در پرده بود و ، دل ز پرده بی خبر .... از میان جان و دل ، پیدا وُ ، پنهان کرده ام ، گر دلم دیوانه شد از روی ماهش باک نیست ... صد غزل در وصف آن ، ماه درخشان کرده ام ، سوختم از اندرونم همچو شمع تا صبحدم .... جان به قربانش که جان را جمله جانان کرده ام ، شعله های آه #راحم ، دیگر از گردون گذشت ... نگسلم از زلف او ، پیوند بر جان کرده ام ،
Hammasini ko'rsatish...
من اگر روی تو حسّاسم وُ غیرت دارم پشتِ این عاشقی‌ام منطق وُ حکمت دارم نازبانویِ «عسلْ‌ صورتِ» «خاتونْ‌ سیرت» تا ابد با لبِ نازت، سَرِ صحبت دارم محشر از چشمِ تو می‌ریزد وُ من اینگونه تحتِ این فلسفه، ایمان به قیامت دارم! خنده‌ات؛ حوریِ موعودِ بهشتی! به به! خوش به حالم! چقَدَر شادی و نعمت دارم در لبانت پلِ معروف صراطست آری در گذر از پُلِ شیرینِ تو، رخصت دارم؟ چشمِ هرکس به تو درویش نباشد فی‌الفور کور خواهد شد عزیزم! به تو غیرت دارم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ 🥀p
Hammasini ko'rsatish...
دوست دارم قصه یِ عشقِ تو را انشا کنم یا کتابِ درسی ام  باشی تو را  املا  کنم نامِ زیبایِ تو  را  در دفترِ مشقم  به  عمد هِی  غلط  بنویسم  و  بارِ دِگر  احیا  کنم مینویسم "دوستت دارم"  هزاران  مرتبه نامه یِ دلدادگی  را  پیشِ  تو امضا  کنم خط به خط در دفترم نام تو را با خون خود مثلِ رودی  جاری  و در  عاقبت دریا کنم ذکرِ زیبایی  شوی بر روی لب هایم تو را در میانِ هر  دعا  در  زیر  لب  نجوا  کنم در  میانِ "ربنا"  خواهم  تو  را  از خالقم تا  تو  را  همراهِ خود  تا  آخرِ  دنیا   کنم بیت آخر را این چنین خواهم سرود ای نازنین تا "ابد میخواهمت "بغض دلم را وا کنم
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.