cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

⛔️ مرد بد (خشن)طغیانگر

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
27 208
Obunachilar
-4524 soatlar
-3067 kunlar
-1 63230 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

01:00
Video unavailableShow in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak2¹👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Hammasini ko'rsatish...
22.68 MB
Photo unavailableShow in Telegram
شبی که با بوسه هایت بخواب بروم بخیر ترین شب جهان خواهد شد... ‌‌‌‌
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
غیر منتظره ها عالین کادوهای یهویی دوستت دارمای یهویی بوسه های یهویی بغل یهویی حتی وقتی که اصلن منتظرش نیستی :))
Hammasini ko'rsatish...
#Part60 -از داییت حامله شدی؟ با ترس به دکتر زل زدم. -آ..آقای دکتر..ل..لطفا به مامان بابام چیزی نگید.. منو میکشن.. با لبخند کریحی جلو اومد و پاهامو از هم باز کرد لای پاهامو توی مشتش گرفت و گفت: -یه بارم با من بخواب ، یه دو قلو بیاری! یکی بچه‌ی دکتر و یکی بچه‌ی داییت! به زور روی تخت خوابوندم و کلفتیشو بین پاهام تنظیم کرد -آماده ای خوشگله؟ ببین چقدرم خیسی! مامان کوچولوی هورنی! خواستم جیغ بزنم که دستش محکم روی دهنم نشست. -جیغ بزنی پدرتو درمیارم! آروم باش منم راحت کارمو بکنم هرچی دست و پا میزدم صدام به جایی نمیرسید داشتم زیر همکار دایی له میشدم که با باز شدن در.. https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 https://t.me/+cOzgFcH9lRBhN2E0 از دایی ناتنیش باردار میشه و تو مطب دکتر..🙊🔞
Hammasini ko'rsatish...
• 𝗽𝗶𝗻𝗸 𝘀𝗲𝘅 •

با یه انگشت جا باز کنه دومیو فشار بدی توش🍓🔥 -رمان صحنه دار و آب آور 👅💧

_باسنت میخواره؟ با تعجب به ارمین نگاه میکنم -چی؟! یکی از سینه هامو تو چنگش گرفت و دم گوشم پچ زد: -هزار بار بهت گفتم تو جمعی که دستم کوتاهست برای اینکه عقب جلوتو یکی کنم اون برجستگی های کوفتیتو به تن و بدنم نمال وگرنه اختیار از کف بدم رو همون میز وسط پذیرایی جلو چشم تک تکشون حسابتو میرسم.. من که از سر به سر گذاشتن پسر مثلا مظلوم حاجی لذت میبردم دستمو روی خشتکش گذاشتم: -با این یه تیکه گوشته آویزون شده میخوای حساب منو برسی پسر حاجی؟حداقل برو تراش کاری برام سیخش کن بعد... دستشو روی گلوم گذاشت و اروم تو دستش فشار داد: -تو که دلت برای زیر من خوابیدن تنگ شده غلط کردی دیشب ادا تنگارو دراوردی وقتی نسخ بودم.. اروم سینه‌ام و روی تنش کشیدم و با پرویی گفتم: -میبینی که الان مثل کوره آتیشم پَ چرا این مار خوش خط و خالت برا تن من حرکت نمیکنه؟؟ یهو برم گردوند و به دیوار سرد اتاق کوبوندم و مجبورم کرد سمتش قمبل کنم: _ جلوی دهنتو بگیر که صدای اه و ناله‌ات به گوش حاجی و اهل خونه نرسه خانم کوچولو چشمکی میزنه و ادامه میده _ دلم میخواد شب عید دو تا توله‌ای که تو شکمت کاشتم به عنوان کادو به حاجی و حاج خانم معرفی کنم https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk سر تیتر روزنامه با طعم سینه😂🤣😃💦🔞 _ تخلک رو بریز رو سینت شردع کن به ماساز دادن بهت زده به ارمین نگاه میکنم -چی؟ با جدیت بهم نگاه میکنه _ سینت بعد از زایمان افتاده شده........دلم نمیتواد اینطوری باشه سرم رو با خجالت پایین میندازم -به خاطر شیر داخلشه که افتادست اقا خونسردانه شونه‌ی بالا میندازه _ عیبی نداره با تلخک سریع درست میشه وارفته مینالم -اخه چون داخل شیر هست بهش فشار وارد کنم درد میگیره! پوف کلافه ای میکشه _ ای بابا........چاره‌ا‌ی نیست برات وقت پروتز میگیرم بهت زده نگاهش میکنم -اقا گوشه‌ی لبم رو خشن میبوسه _ اقا نداریم........رسانه ها دنبال سوژن......هیچ خوشم نمیاد فردا سر تیتر روزنامه ها بشه سینه‌ی افتاده کاپیتان تیم ملی فوتبال
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
-آمپول نه ، من میترسم عمو.. پنبه آغشته به الکل رو روی باس*ن ژله ای و سفیدم کشید و آروم دم گوشم گفت: -هیییش شل کنی درد نداره ، سفت نمیگیری خودتو ها رومیسا! فوبیای امپول داشتم و حتی نمیتونستم فرو رفتن اون سوزن نازک تیز توی پوستم رو تصور کنم. سرم رو تو بالشت فرو کردم و هق زدم. باز نالیدم: -عمو کیسان ، خوبم به خدا ، خوب خوب شدم امپول درد داره.. بدون توجه به عجز و ناله هام پنبه رو روی پشتم میکشید. سرنگ رو پر از محتویات تقویت کننده کرد و کنار گوشم گفت: -کوچولوم هنوز ضعیفه! باید قوی بشه تا بتونه کلفتی عمو رو تو خودش تحمل کنه. پس ببند دهنتو و صدات در نیاد! وگرنه یه جوری فرو میکنم تا یه هفته نتونی بشینیا! با فرو رفتن آمپول تو باس*نم خودمو سفت گرفتم و جیغی زدم. -آی آی عمو درش بیاررر وایییی با عصبانیت روی باس*نم کوبید و داد زد: -مگه نگفتم خودتو سفت نگیر توله سگ؟! -عموو... با حرص امپول دیگه ای رو برداشت و... https://t.me/+CaHl-PwbZRA3YThk https://t.me/+CaHl-PwbZRA3YThk https://t.me/+CaHl-PwbZRA3YThk https://t.me/+CaHl-PwbZRA3YThk هم خونه‌ی عموی ناتنی جذاب و خشنش میشه ، از امپول میترسه عموش هر شب بعد از سکس بهش آمپول تقویتی میزنه🔞💉 #پارت_رمانشه🤤
Hammasini ko'rsatish...
تـنـبیـه سکـ🔞ـسی

خماری چشماش وقتی زیرت داره ناله میکنه🔞🍓 -پارت گذاری شنبه تا پنجشنبه. •نویسنده:مـهـدخـت تبلیغات: @roman_mah_ads

- یارا که سرشو برگردوند برام بخورش. چشم گرد شد و لب زدم: - اینجا سر میز؟ چشمکی زد و گفت: - تو میری زیر میز و به امیرعلی کوچیکه میرسی. یارا که رفت دستاش رو بشوره؛ رفتم زیر میز و بین پاهای امیرعلی جا گرفتم. شلوارش رو پایین کشید و... - باده کو؟ دستم رو کشیدم دور کلاهک آلتش و امیر علی بی قرار لب زد: - رفت بخوابه. اما من اون زیر بودم؛ بین پاهای شوهره دوستم! - عه چه زود رفت. خواستم فاصله بگیرم اما امیر سرم رو گرفت تا نتونم دور بشم و آلتش رو دوباره وارد دهنم کرد. - خوابش میومد. یارا بی خبر از همه جا مشغول عشوه ریختن برای شوهرش بود و امیر علی بی قرار چنگی به موهام زد. - لنتی دهنتم مث خودت تنگ و داغه! یارا متعجب پرسید: - خوبی چرا عرق کردی؟ ببینمت. ترسیده خودم رو جمع کردم اما امیر علی توجهی نکرد و خودش رو داخل دهنم به حرکت دراورد! https://t.me/+2wNjb71LlyllMWY0 https://t.me/+2wNjb71LlyllMWY0 خیانت و رابطه ی پنهانی🔞♨️ مناسب برای سنین بالای 23 سال؛ داری صحنه های جنسی🔥 #پارت‌واقعی‌رمان💦
Hammasini ko'rsatish...
رهـــوار

اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )

🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی 21👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
‏چقدر صعب‌العبوری! نمی شود از تو گذشت…!
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
ɪ ғᴇᴇʟ ʟᴏᴠᴇ ᴛʜᴇ ᴘᴀɪɴ ᴛʜᴀᴛ ᴅᴇɴɪᴍᴀ ʜᴜɢɢᴇᴅ حس میکنم عشقِ دردی که دنیامو بغل کرده
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.