8 458
Obunachilar
-824 soatlar
-717 kunlar
-36530 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
-خوشگل عمو ممه هاتو نمیدی بخورم؟
با چشمای نازش بهم نگاه می کنه و با تعجب می گه:
-مثل بچه ها که ممه ی مامانشونو میخورن؟ ولی من که مامان نیستم تو هم بچه نیستی
دستمو روی سینه ی تازه جوونه زدش می کشم لعنتی نوکش صورتی بود
-اره عموجون ولی این یه بازی مخفیانه و هیجان انگیزه اگه بذاری بخورمشون برات جایزه می خرم
چشماش برق می زنن و من پیراهنش رو بالا می دم لیسی روی نوک کوچولوش می زنم
-آییی عمو چه خوبه
مکی به سینش میزنم که آهی می کشه و من از خود بیخود شده دستمو به شورتش می رسونم که همون لحظه صدای رفیق صمیمیم میاد
-تارخ اینجایی؟
https://t.me/+K8lqoY-qwF5jMzI0
https://t.me/+K8lqoY-qwF5jMzI0
داره ممه های دختر کوچولوی رفیقش رو میخوره که رفیقش سر می رسه و مچشو می گیره🥵🥺💦
19010
#پارت_1
-اهههه…اوییی..خیلی درد دارممم…ک*ر کلفتتو میخااام ددی …اهه
با چشمایی خمار لبمو به دندون گرفتم و به لنز دوربین چشم دوختم
با دیدن ک.ر کلفت ددی ک*صم هر لحظه بیشتر از قبل خیس میشد و دلم میخاست زیرش تا صب گا*ییده شم
-اوووف دخترکوچولو چقد تنگی تو..فااااک انگشتم بزور توی این سوراخ جا میشه و عقب جلو میشه…اوووف
حرکت انگشتشو توی ک*ص ابدار و پف کردم بیشتر کرد قوسی به کمرم دادم که سینه های بزرگم تکون خوردن
دستمو روی ک.ر سیخش گذاشتم و با شهوت نالیدم
-اههه ددی…اینو میخامم..باهاش ک*صمو جر بده…اهههه…میخامشش…
شورتشو پایین کشید و توی یه حرکت…
https://t.me/+hvwGzJvvwQgwODVk
https://t.me/+hvwGzJvvwQgwODVk
ددیش جلوی دوربین ک*ص باکره دخترشو با ک*یر کلفت و درازش جر میده😱💦
45900
#lovely383
دوست داشتم زودتر چند ساعت رد بشه تا بتونم ببینمش.
زودتر بتونم چشمهای بازش و ببینم و صداش رو بشنوم تا باورم بشه خوب شده.
بیقرار سالن بزرگ بیمارستان رو قدم رو میرفتم و استرس مثل خوره به جونم افتاده بود.
- شانا؟ حالت خوبه؟
لبخندی رو لبهام نشوندم.
شهریار بههوش اومده بود مگه میشد حالم بد باشه؟ امکان نداشت!
- خوبم!
- میتونیم ببینیمش دکترش اجازه داد.
سریع خواستم برم پیش شهریار که سهیل باهام همراه شد.
_ بزار منم بیام خب عجول!
_ بیا من که چیزی نگفتم.
ذوق داشتم، دلتنگ بودم، دلگرمیم چشم هاش و باز کرده بود و چی از این بهتر؟
وارد اتاق شدم و پشت سرم سهیل وارد شد.
فکر میکردم خوابه اما برعکس حدسم چشمهاش باز بود و به دیوار خیره شده بود.
با صدای در سمتمون برگشت.
_ سلام خوبی؟ خداروشکر بههوش اومدی! میدونی چقدر استرس داشتم؟
سهیل بازوم رو فشرد تا پرحرفی نکنم.
به خودم مسلط شدم و دیگه حرفهام رو ادامه ندادم.
_ سلام!
همین؟
به سمتش قدم برداشتم و کنار تختش ایستادم.
_ خوبی؟ درد نداری؟
باز هم جوابم رو نداد و سهیل که کاملاً مشخص بود از رفتارش تعجب کرده خطاب به من گفت: هنوز تو حال خودش نیست شانا بهتره اذیتش نکنیم، شاید متوجه اطرافش نیست!
_ چرا متوجه اطرافم هستم...
پس... پس چرا جواب من رو نمیداد.
به سهیل نگاه میکرد اما به من نه!
با سهیل حرف میزد اما با من نه!
65820
_آیی بدنم میسوزه بسه ددی...🔞💦💦
در حالی که با شدت ضربه میزد با صدای حشـ.ری لب زد :
_دختر کوچولو مگه نگفتی منو بکن؟! پس طاقت بیار...
شدت ضربه هاشو بیشتر که صدای جیغم بلند شد:
_آیی پاره شدم ددی تروخدا اروم...💧💧
https://t.me/+LeTw3jnscy1iNzc0
https://t.me/+LeTw3jnscy1iNzc0
42900
_آیی بدنم میسوزه بسه...🔞💦💦
در حالی که با شدت ضربه میزد با صدای حشـ.ری لب زد :
_ مگه نگفتی منو بکن؟! پس طاقت بیار...
شدت ضربه هاشو بیشتر که صدای جیغم بلند شد:
_آیی پاره شدم...💧💧
https://t.me/+OssZvo4UvrI1MjI0
33500
مثل یه دختر خوب لنگاتو واسه داداشت باز کن تا سگ نشدم....❌🔥
https://t.me/+LeTw3jnscy1iNzc0
- عوضی من خواهرتم اینکارا چیه میکنی؟
بزور پاهامو از هم باز کرد که بهشت لختم جلو چشمش قرار گرفت.
از خجالت گریم گرفته بود و به هر جایی نگاه میکردم که با برخورد زبون داغش به تپل صورتیم جیغ بلندی کشیدم
- جووونم شمیم کوچولو .....
داداش میخواد ناز کوچولوتو بخوره و شیره ی وجودشو تو سوراخ تنگت خالی کنه🔞🍒
https://t.me/+LeTw3jnscy1iNzc0
https://t.me/+LeTw3jnscy1iNzc0
63500
ددی با دیلد_وی کلفت توی دستش محکم داخلم تلمبه میزد.🫦
این بار هشتم بود که بدنم میلرزید و ار_ضا میشدم. آبم میخواست بیرون بپاچه ولی دیل_دو مانعش میشد.🍑🐙
ددی با فشار ضربه ی دیگه ای داخلم زد و دیل_دو رو بیرون کشید که همراه با جیغی آبم روی تخت پاچید🔞💦
https://t.me/+UcgENpGtW0UyOGY8
https://t.me/+UcgENpGtW0UyOGY8
با خوندن رمانش خیص میشی🌸👅🍼
28000
.#ددیش #پوشکش میکنه 🍓🔥
+ این امروز برات میبندم چون مریضی حق بیرون رفتن برای جیش نداری فعلا !
دراز کشیدم که پاهام باز کرد و شلوارم آروم پایین کشید . با ترس بهش نگاه کردم که یکم پماد بچه رو دستاش ریخت و بعد #دستای #پمادیش آروم به #پایینم زد
نفسم حبس شد که انگشتش محکم تر بهم فشار داد و بعد رو به داخل حرکت داد و انگشتاش چرخوند!
+ داخل هم پماد بزنم دختر کوچولو ؟
_ آه #ددی
https://t.me/+UcgENpGtW0UyOGY8
https://t.me/+UcgENpGtW0UyOGY8
( براش مای #بیبی میبنده 😱)
56700
مای بیبیت میبندم که دیگه صدا ندی توله سگ هر..زه و امروزم حق نداری از این اتاقت بری بیرون ، حق دستشویی رفتن هم نداری ! 🧻🎀🧸
پماد هم میریزم رو بهشتت که نسوزه .. 🧴🍓
رمان مامی بیبی تش معروف نخوندی هنوز؟ 🔞💦
https://t.me/+UcgENpGtW0UyOGY8
https://t.me/+UcgENpGtW0UyOGY8
پارتش واقعیه بیا ببین خودت ❌
57510