رمانهای زيبا سليمانی (تجانس)🪐
Ko'proq ko'rsatish
11 730
Obunachilar
-1424 soatlar
-807 kunlar
-32230 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
⭕️ آکادمی «شهر قصه» برگزار میکند:
⚜️کارگاه آموزشیِ رماننویسیِ «زیبا سلیمانی»
هم در دورهی مقدماتی
و هم در دورهی پیشرفته هنرجو میپذیرد.
📍برای تحقق بخشیدن به رویای نویسندگی و چاپ اثر، چه باید کرد؟
📍نویسنده کیست؟
📍آیا تنها داشتن استعداد برای خلق یک داستان کافی است؟
📍 دیالوگنویسی و گفتوگونویسیِ هدفمند چگونه است؟
📍پلات و پیرنگ چگونه شما را از دام بن بستِ داستانی نجات میدهند؟
📍قهرمان داستان کیست؟
📍تعلیق چیست و چگونه خط روایی داستان را حفظ کنیم تا مخاطب همواره کنارمان باشد؟
📍شروع و پایان داستان چه نقشی در شکل گیری قصه ایفا میکنند؟
📍آیا پس از تعادل ثانویه قصه پایان مییابد؟
📍آشنایی با انواع زوایهی دید و راوی
📍شخصیت فرعی کیست و چه نقشی در داستان دارد؟
📍کلیشهها چطور میتوانند ما را در دنیا قصه شگفت زده کنند؟
📍خردهپیرنگها چگونه در ایجاد تعلیق به داد ما میرسند؟
🔸آموزش اصول و مبانی نویسندگی، و همراهی از سوژهیابی تا چاپ اثر و عقدِ قرارداد با ناشرین معتبر.
🔸شروع کلاسها از ابتدای تیر ماه میباشد و کلاسها به صورت کارگاهی و مجازی در هشت جلسهی دو ساعته در دورهی مقدماتی برگزار میشود.
🔶کلاسهای دورهی پیشرفته هفتهی یک بار دوساعت در آپلیکیشن الوکام به صورت مجازی برگزار میشود.
🔸هزینهی دورهی مقدماتی: مبلغ ۸۰۰هزارتومان میباشد.
🔶هزینهی دورهی پیشرفته به صورت ماهانه یک میلیون تومان میباشد.
تعداد هنرجوها محدود بوده و الویت با اولینها خواهد بود❤️🔥
🖋مدرس زیبا سلیمانی
📚دوره دیده در محضر اساتید بزرگی چون استاد جعفر گودرزی
استاد سعید نعمت الله، محمد حسن شهسواری، شاهین کلانتری، مژگان زارع، مصطفی مردانی و سایر اساتید صاحب نام این حرفه.
📚برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
@zibasoleymani539
رمان تجانس با ۵۷۴ پارت که حدوداً ۱۲ ماه از اینجا جلوتره
خیلی وقته توی کانال vip کامل شده و شما میتونید با عضویت توی اون کامل قصه رو بخونید
نحوهی عضویت
کافیه مبلغ ❌۳۵۰۰۰❌ تومان
به شماره حساب
❌ 6037691616993010 ❌
واریز کنید و شات واریزتون رو به آیدی
@zibasoleymani539
ارسال کنید و لینک عضویت رو دریافت کنید❤️🔥🙏🏻
#تجانس🪐
#پارت۲۳۱✨
#زیبا_سلیمانی
لب آوا به خنده باز شد از شنیدن نام آوایی که تمام شب را به انتظارش سپری کرده بود:
ـ کامران...
انگشت راستین روی لبش نشست و آرام لب زد:
ـ راستینم آوّا...راستین.
آوا سرش را بین گردن و سرشانهی راستین فرو برد و گفت:
ـ تو برای من همون پسری که اول با صدای نفسهاش شناختمش و بعد با صدای قلبم..
ـ جونم به صدای قلبت.
ـ پرو نشو.
راستین به آغوشش اشاره کرد و گفت:
ـ آوا جان تمام شب رو شما اینجا خوابیدی هاا،کار از پررویی گذشته.
آوا چشمانش را درشت کرد و گفت:
ـ خب که چی؟ فقط توی بغلت خوابیدم.
ـ شِت چقدر پرتم از مرحله.. پس دلت کارای دیگه دوست داشت؟
ـ بیادب.
راستین دو دستش را بالای سر آوا ستون کرد و خم شد توی صورتش گفت:
ـ پس بیادب دوست داری؟
آوا سرش را عقب کشید و گفت:
ـ کامران...
راستین دستان آوا را بالای سرش برد و همانجا نگهداشت و گفت:
ـ آهان اینطوریاست تو یه کامران بیادب دوست داری تا یه راستین با ادب.
ـ نه من غلط بکنم کسی رو دوست داشته باشم..
ـ کی بود با یه قیمه منو تور کرد و قلبتُ تزویج گرفت؟ من که نبودم، بودم؟
ـ تقصیر من بود که خواستم خستگیات رو در بکنم.
ـ خستگیام رو که در کردی اساسی همسر جان.
#تجانس🪐
#پارت۲۳۰✨
#زیبا_سلیمانی
آوا دلخورانه پرسید:
ـ چندتا حبیبتی داری؟
راستین یک چشمش را باز کرد ژست متفکرانهی گرفت و جواب داد:
ـ یه سه چهارتایی میشن.
ـ پس خوش اشتهاییات هم به بعضی از اعراب رفته؟
چرخید به سمت او و توی چشمانش نگاه کرد و گفت:
ـ میدونی آوّا.. حبیبتی شاید برای من و تو فقط یه معنی داشته باشه اما برای اعراب یک کتابه، وقتی به کسی میگن حبیبتی تو فکر کن بلندترین رمان عاشقانه رو توی همون کلمه جا میدن و با تمام وجودشون میگن حبیبتی.
و از همان لحظه از ذهن آوا گذشت که او چرا به زبان عربی حرف میزند:
ـ تو چرا میگی؟
راستین سر انگشتش را روی صورت او کشید و از همان فاصلهی کم خیره در نگاهش شد و لب زد:
ـ من به هر کسی نمیگم.
جوابش آنی نبود که آوا میخواست و با دلخوری گفت:
ـ اما به مهکام میگی.
دلش مالش رفت به حسادت شیرین میان کلامش؛ نوک بینی آوا را فشرد و گفت:
ـ مهکام یه بخش مهم نه که همه زندگیمه.
و آوا مات نگاهش کرد و او از همان فاصلهی کم لب زد:
ـ و تو آوّای این زندگی که بدون تو جونی نداره و یه تصویر بیصداست پر از سکون.
نگاه آوا که رنگ مهر گرفت او به تاخت رفت در قلب دختری که یک روز عاصی بود میان تاریک و روشنی هوا و زیرا باران لاقید لایک میفرستاد:
ـ تو همونی که یه روز مهکام بهم گفت میرسه روزی که یکی بیاد تا فرق بین خیلی چیزها رو با عشق بفهمی و تو همون آوّای که نه فقط به زندگیم جون دادی بلکه بهم فرق خیلی چیزها رو با دوست داشتن و عشق فهموندی.
⭕️ آکادمی «شهر قصه» برگزار میکند:
⚜️کارگاه آموزشیِ رماننویسیِ «زیبا سلیمانی»
هم در دورهی مقدماتی
و هم در دورهی پیشرفته هنرجو میپذیرد.
📍برای تحقق بخشیدن به رویای نویسندگی و چاپ اثر، چه باید کرد؟
📍نویسنده کیست؟
📍آیا تنها داشتن استعداد برای خلق یک داستان کافی است؟
📍 دیالوگنویسی و گفتوگونویسیِ هدفمند چگونه است؟
📍پلات و پیرنگ چگونه شما را از دام بن بستِ داستانی نجات میدهند؟
📍قهرمان داستان کیست؟
📍تعلیق چیست و چگونه خط روایی داستان را حفظ کنیم تا مخاطب همواره کنارمان باشد؟
📍شروع و پایان داستان چه نقشی در شکل گیری قصه ایفا میکنند؟
📍آیا پس از تعادل ثانویه قصه پایان مییابد؟
📍آشنایی با انواع زوایهی دید و راوی
📍شخصیت فرعی کیست و چه نقشی در داستان دارد؟
📍کلیشهها چطور میتوانند ما را در دنیا قصه شگفت زده کنند؟
📍خردهپیرنگها چگونه در ایجاد تعلیق به داد ما میرسند؟
🔸آموزش اصول و مبانی نویسندگی، و همراهی از سوژهیابی تا چاپ اثر و عقدِ قرارداد با ناشرین معتبر.
🔸شروع کلاسها از ابتدای تیر ماه میباشد و کلاسها به صورت کارگاهی و مجازی در هشت جلسهی دو ساعته در دورهی مقدماتی برگزار میشود.
🔶کلاسهای دورهی پیشرفته هفتهی یک بار دوساعت در آپلیکیشن الوکام به صورت مجازی برگزار میشود.
🔸هزینهی دورهی مقدماتی: مبلغ ۸۰۰هزارتومان میباشد.
🔶هزینهی دورهی پیشرفته به صورت ماهانه یک میلیون تومان میباشد.
تعداد هنرجوها محدود بوده و الویت با اولینها خواهد بود❤️🔥
🖋مدرس زیبا سلیمانی
📚دوره دیده در محضر اساتید بزرگی چون استاد جعفر گودرزی
استاد سعید نعمت الله، محمد حسن شهسواری، شاهین کلانتری، مژگان زارع، مصطفی مردانی و سایر اساتید صاحب نام این حرفه.
📚برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
@zibasoleymani539
رمان تجانس با ۵۷۴ پارت که حدوداً ۱۲ ماه از اینجا جلوتره
خیلی وقته توی کانال vip کامل شده و شما میتونید با عضویت توی اون کامل قصه رو بخونید
نحوهی عضویت
کافیه مبلغ ❌۳۵۰۰۰❌ تومان
به شماره حساب
❌ 6037691616993010 ❌
واریز کنید و شات واریزتون رو به آیدی
@zibasoleymani539
ارسال کنید و لینک عضویت رو دریافت کنید❤️🔥🙏🏻
#تجانس🪐
#پارت۲۲۹✨
#زیبا_سلیمانی
آوا که توی آغوشش تکان خورد چشم باز کرد و دید که صورتش توی خواب جمع شده و دستش به سمت پهلویش رفته که دستش را روی دست آوا گذاشت و خم شد گونهاش را پر مهر بوسید و پرسید:
ـ چی شد؟
آوا بدون اینکه جواب بدهد سری به طرفین تکان داد و میل خوابیدن در آغوش او را در خودش خاموش نکرد. خنده مهمان لبش شد و پرسید:
ـ اونی که نصف شب خیابون گردی میکرد تو نبودی که، نه؟
آوا با همان چشمان بسته خندید و او به کم از او قانع نشد و کف دستش را روی صورتش کشید نوازش مگر چیزی جز همین لمسهای پر مهر بود؟
ـ هی رابین باز کن چشات رو..
چشمان آوا با نگرانی در نگاهش باز شد و او مهربان نگاهش کرد و پرسید:
ـ چی شده خوشگلم..؟
ـ خوشگلت ... رابین... پس آوا کجاست؟
دستش را مشت کرد و روی سینهاش گذاشت و به قلبش اشاره کرد و گفت:
ـ اینجاست.
ـ کی اونجاست کامران؟
راستین چشمک زد:
ـ همونی که گفتی دیگه.
مشت کم جان آوا روی سینهاش نشست و گفت:
ـ خیلی عوضیی.
راستین او را بیشتر به خودش چسباند و گفت:
ـ در ضمن موهات هم خیلی خوشگل شده.
و آوا شیطنت کرد:
ـ کار مهکام جونته.
به همان اندازه که با شنیدن اسم مهکام از دهان او شوکه شد لبخند هم روی لبش آمد و مهربان لب زد:
ـ حبیبتی.
#تجانس🪐
#پارت۲۲۸✨
#زیبا_سلیمانی
حالا من آوّای او بودم. اویی که از صدا زدنم امتناع میکرد. غرق بودم در حرارت تنی که تنطلبی را به سخره گرفته بود و به مبارزه میرفت با تمام تناقضها تا در تجانس اویی باشد که یک روز میان غربت لحظهها پر تما خواسته بود آوّای او باشم. کی او جلو آمده و من عقب رفته بود را نفهمیده بودم فقط حس کردم منی در آن خانه نبود. چرا که کاری که آن آوا میکرد با من غریبه بود و انگار آوای جدیدی در من حلول کرده بود که صدای « قبلتُ تزویج» گفتنش میان لالهی گوشم خبر از این میداد که آن آوا داشت میان لالهی گوشش از قداست میخواند و او حالا محرمم بود و من... من آوّای او. صورتم از اشک خیس بود؛ صورت او هم. لبم که به گردنش چسبید؛ عشق به وسعت عرش خدا عزت گرفت که من حالا و این لحظه دیگر آوّای او بودم.
حتی اگر او یک روز به چراغهای روشن شهرش پشت نکرد و مرا بین خواستن و نخواستن رها. حتی اگر او گل میفرستاد به همسری که سهمش از او همین آغوش بود نه بیشتر؛ نه کمتر و من چطور همسری بودم وقتی که او را ترک کردم و گفتم« دیگه برام گل نفرست کامران!». به جهنم که کامران مرا انتخاب نکرد، راستین که مرا دوست داشت. جانش به جانم بند بود من چطور جانش را بیجان کردم؟ آخ و دیگر هیچ.
« بوسه»
دستش روی موهای آوا حرکت میکرد و باورش نمیشد نیمه شب گذشته دختری که به اندازهی خورشید از او دور بود محرمش شده و تمام شب را توی آغوش او خوابیده باشد. حس میکرد خواب میبیند و این پایان برگشتش به تهران نیست. چرا که فکر میکرد برگشتنش مصادف میشود با روبرویی با پروندهی که از او گرفته بودند و رقم خوردن تلخترین روزهای زندگیش. خبر نداشت که دختری رها و آزاد از هر اجباری عزم کرده او را به مهمانی بوسههای نابههنگام ببرد و یک بار دیگر او را شگفت زده کند که خدا دوستش دارد و هرگز فراموشش نکرده. آوّای که دیشب در خانهاش میچرخید و عشق میپروراند را مثل رویا میدید و حالا این رویا سرش را گذاشته روی بازوی او، خوابیده بود. موهایش شده بود حریر زیبایی که سینهاش را پوشانده. خم شد و نوک موهای آوّا را بوسید و آرزو کرد روز شب شود و شب روز اما آوا همان جا باشد و دنیا با آنها کاری نداشته باشد. دنیا آنها را رها کند میان عشق و او یکبار از نو عاشق شود. ته دلش وقتی به خانه بهشت فکر میکرد؛ فکش منقبض میشد که اگر آوا بیشتر از او بداند باز هم میماند؟ مثل دیشب خودش را با تمام عشقِ در قلبش به اویی که پسر کوچکی از خانه بهشت بود میسپارد؟ فکر کردن به تلخیها کامش را تلخ میکرد. چشم بست و دشتی پر از آفتابگردان آرزو کرد تا دست در دست معشوق بینشان بچرخد و فراموش کند دنیا تاریکی هم دارد.
⭕️ آکادمی «شهر قصه» برگزار میکند:
⚜️کارگاه آموزشیِ رماننویسیِ «زیبا سلیمانی»
📍برای تحقق بخشیدن به رویای نویسندگی و چاپ اثر، چه باید کرد؟
📍نویسنده کیست؟
📍آیا تنها داشتن استعداد برای خلق یک داستان کافی است؟
📍 دیالوگنویسی و گفتوگونویسیِ هدفمند چگونه است؟
📍پلات و پیرنگ چگونه شما را از دام بن بستِ داستانی نجات میدهند؟
📍قهرمان داستان کیست؟
📍تعلیق چیست و چگونه خط روایی داستان را حفظ کنیم تا مخاطب همواره کنارمان باشد؟
📍شروع و پایان داستان چه نقشی در شکل گیری قصه ایفا میکنند؟
📍آیا پس از تعادل ثانویه قصه پایان مییابد؟
📍آشنایی با انواع زوایهی دید و راوی
📍شخصیت فرعی کیست و چه نقشی در داستان دارد؟
📍کلیشهها چطور میتوانند ما را در دنیا قصه شگفت زده کنند؟
📍خردهپیرنگها چگونه در ایجاد تعلیق به داد ما میرسند؟
🔸آموزش اصول و مبانی نویسندگی، و همراهی از سوژهیابی تا چاپ اثر و عقدِ قرارداد با ناشرین معتبر.
🔸شروع کلاسها از ابتدای تیر ماه میباشد و کلاسها به صورت کارگاهی و مجازی در هشت جلسهی دو ساعته برگزار میشود.
🔸هزینهی دورهی : مبلغ ۸۰۰هزارتومان میباشد.
تعداد هنرجوها محدود خواهد بود و الویت با اولینها خواهد بود❤️🔥
🖋مدرس زیبا سلیمانی
📚دوره دیده در محضر اساتید بزرگی چون استاد جعفر گودرزی
استاد سعید نعمت الله، محمد حسن شهسواری، شاهین کلانتری، مژگان زارع، مصطفی مردانی و سایر اساتید صاحب نام این حرفه.
📚برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
@zibasoleymani539
رمان تجانس با ۵۷۴ پارت که حدوداً ۱۲ ماه از اینجا جلوتره
خیلی وقته توی کانال vip کامل شده و شما میتونید با عضویت توی اون کامل قصه رو بخونید
نحوهی عضویت
کافیه مبلغ ❌۳۵۰۰۰❌ تومان
به شماره حساب
❌ 6037691616993010 ❌
واریز کنید و شات واریزتون رو به آیدی
@zibasoleymani539
ارسال کنید و لینک عضویت رو دریافت کنید❤️🔥🙏🏻