cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

سکوت من

ارتباط باسازنده کانال در تلگرام واینستاگرامmehran2750ma6

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 744
Obunachilar
-224 soatlar
-497 kunlar
-25630 kunlar
Post vaqtlarining boʻlagichi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Nashrni tahlil qilish
PostlarKo'rishlar
Ulashishlar
Ko'rish dinamikasi
01
میگم دوسش ندارم... ولی اسمش که میاد لبخند میزنم میگم دوسش ندارم... ولی یدونه عین عطرشو دارم واسه حس حضورش میگم دوسش ندارم... ولی عکسش زمینه گوشیمه میگم دوسش ندارم... ولی دلم خیلی واسش تنگ میشه میگم دوسش ندارم... ولی عصر ها هواییشم میگم دوسش ندارم... ولی وقتی میبینمش تودلم قربون قدوبالاش میرم میگم دوسش ندارم... ولی زندگیم تو دوتا تیله قیری رنگش خلاصه شده میگم دوسش ندارم... ولی تاصدام میکنه دلم میریزه میگم دوسش ندارم... ولی تا میبینم حواسش پیشمه،دلم غرق خوشی میشه میدونی بین خودمون باشه... من فقط میگم که دوسش ندارم!
20Loading...
02
دارد دهانِ بوسه فریبی که آه از او...!
81Loading...
03
اونایی که قبل ویس دادن ازت میپرسن، میتونی گوش کنی؟ خیلی آدمای با فهم و شعوری هستن...
91Loading...
04
خداوند... انگار بعضی ها را ،خیلی با حوصله آفریده! از عشق ،از محبت،صبر،وفاداری،معرفت به مقدار زیاد در وجودشان گذاشته... اصلا این بعضی ها انگارصرفا برای خوب شدن حالمان آمده اند... نه نقش بازی می کنند نه ادا در می آورند. وقتی تمام درها به رویت بسته می شود یک نگاهشان کافیست برای روزها آرامشت یک حرفشان یک خنده شان کافیست تا غصه از در و دیوار زندگیت پاک شود شانه شان را که داشته باشی انگار تمام دنیا را یک جا داری بی نهایت تکیه گاهند عجیب پناهگاه... بی توقع به دردت گوش می کنند و بی انتها حس خوب می بخشند. باور کنید اینها خیلی با حوصله آفریده شده اند فرقی نمی کند پدر ،مادر ،همسر،دوست یا... اگر یکی از اینها را ، کنارتان دارید خوشبختید! قدرش را خیلی بدانید ...
91Loading...
05
. ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘَﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ! ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﺶ، ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡﻫﺎﯾﺶ...! ﻭ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﮐﻼﻓﻪ ﻣﯽﺷﻮﯼ، ﺍﺯ ﺑﻬﺎﻧﻪﻫﺎﯾﺶ، ﺍﺷﮏﻫﺎﯾﺶ، ﺗﻮﻗﻊﻫﺎﯾﺶ... ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ! ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﻧﻤﯽﺷﻮﯼ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﯽ...!!! ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ، ﺍﻣﺎ... ﺍﻭ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ... ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ، ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺪﻭﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺭﻭﺩ! ﺣﺴﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻣﯽﺯﻧﯽ، ﺍﻣﺎ... ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ... ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ!!
92Loading...
06
هیچ چیز در دنیا… بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست تبدیل به روزمرگی شدن … از اینکه حضورت برای یک نفر بشود مثل مسواک زدن … مثل شانه کردن … که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد و اگر نداشت بگوید بماند برای بعد ، دیر نمیشود! به خودتان احترام بگذارید با کسی بمانید … که اولویتش باشید که برایش دغدغه بشوید کسی که هر لحظه یادتان در خاطرش رژه برود کسی که به کار ، به خواب و استراحتش بگوید: بایستید …! اول "او" …
81Loading...
07
همه‌جا پیشِ من بمان. حتی اگر باهم بحث کنیم هم خوب است. با هم بحث می‌کنیم و بعد می‌خندی همان‌طور که خوب بلدی. این لبخندت است که دوست دارم ببوسمش
81Loading...
08
اگه میخوای تو این دنیا زنده بمونی، باید یاد بگیری که مراقبِ خودت باشی چون هیچکس قرار نیست اینکارو واست بکنه ...!
81Loading...
09
هر کاری کردیم پشت سرمون حرف زدن! هر شکلی شدیم پشت سرمون حرف زدن! خودمون شدیم..!  گفتن جلفه؟ سرسنگین شدیم..!  گفتن مغروره؟ تا خندیدیم..!  گفتن سبکه؟ تا اخم کردیم..!  گفتن خودشو میگیره؟ ساده شدیم..!  گفتن احمقه؟ تحویل نگرفتیم..!  گفتن خود شیفته‌س؟ خاکی شدیم..!  گفتن داره آمار میده؟ وقتی حرف زدن و جوابشونو دادیم..! گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفته؟ وقتی حرف زدن و جوابشونو ندادیم..! گفتن دیدی حق با ماست لال شده؟ هرجور شدیم این جماعت بیکار یه چیزی گفتن! این مردم هیچ وقت احترام گذاشتن به عقاید همو  یاد نمیگیرن! پس برای خودت زندگی کن..!
232Loading...
10
عین بردبودباختن دلم به تو
241Loading...
11
و عشق شاید همین باشد. همین که هرشب قرارمان را زیر پنجره ی نگاهت بگذاریم و تو با نسیم نگاهت برایم عاشقانه دلبری کنی و من از چندمتری ات در رویای نوازش موهایت آنقدر عاشقانه انتظار بکشم که بارها زیر چتر موهایت با حسرت جان بدهم!
241Loading...
12
یکبار برایم نوشتی دوستت دارم ... من هزار بار خواندمش ... هزار بار ضربان قلبم بالا گرفت ... هزار بار نفس در سینه ام برید ... هزار بار در وجودم ریشه کرد ... انگار که هزار بار شنیده ام انگار که هزار بار نوشته ای ... تو یکبار دروغ گفتی که دوستت دارم و تا ابد کنارت می مانم ...... من دروغت را هزار بار تکرار کردم ... هزار بار رویا ساختم ... هزار بار باور کردم انگار خانه ام را روی آب ساخته باشم ... تو یکبارنبودی ... یکبار دل سنگ شدی.... یکبار از من گذشتی......... من هزاربار دنبالت گشتم ... هزار بار خاموش بودی ... هزار بار به در بسته خوردم ... هزار بار دلم گرفت هزار بار التماست کردم انگار که تمام هزارانم را باخته باشم ... و اما یکباره در دلم فرو ریختی و من که تو را هزار بار زندگی کرده بودم هزار بار مردم ... تو همیشه همان یک بودی ، یک دوست ، یک تب ، یک رابطه ، یک تجربه ... و این من بودم که از یک ، هزار ساخته بودم .
432Loading...
13
وای از حال هم خبر نداریم دوریمو این تنهاییو باور نداریم وای بغضم با گریه وا نمیشه میخوام فراموشت کنم اما نمیشه
413Loading...
14
‍ می گویند : "مردها در عشق قانون ساده ای دارند بخواهندت برایت می جنگند، نخواهندت با تو میجنگند." اما من مردهایی را می شناسم که درست وقتی می خواهندت با تو و خودشان می جنگند. آنقدر می جنگند تا از تو و خودشان ویرانه به جای بگذارند و کیست که ویرانه را دوست بدارد؟! آن روز دیگر دوستت ندارند و می روند. مردها چه دوستت بدارند چه ندارند یک روز یک جا سراغت_را_می_گیرند یادت_می_افتند دلشان_تنگ_می_شود... اما ما زن ها یک جور خاص عجیبیم دوست داریم.... دوست داریم.... دوست داریم.... دوست داشتنمان آرام است جنگی نیست نه برای به دست آوردن می جنگیم و نه از دست دادن ! ما فقط در سکوت اتاق خوابمان برق چشم مردی را مرور می کنیم و چه باشد چه نباشد گرمای آغوشش را به خویش می پیچیم. می مانیم، می سازیم و عشق می ورزیم. اما اگر روزی خسته شویم و کاسه صبر حوصله ما لبریز شود یک شب .... دو شب .... سه شب .... بیدار می مانیم، اشک می ریزیم،دلتنگ می شویم و یک روز صبح بیدار می شویم و می بینیم عشق زندگی‌مان در قلبمان مرده است! از آن روز، از آن لحظه دیگر فکر نمی کنیم، دلتنگ نمی شویم، سراغی نمی گیریم . زن_ها_از_یک_روز_به_بعد_تمام_می_شوند
351Loading...
15
تحقیقات دانشگاه آکسفورد به روی 1000 زن ومرد 20 تا 45 ساله . _ زنان خیلی سریع می‌فهمند که کسی غمگین یا ناراحت است ولی مردان تا کسی گریه نکند و ناراحتی خود را بیان نکند؛ ناراحتی او را نمی‌فهمد. این اصطلاحاً درک زنانه است که برای انجام وظایف مادری و خانه‌داری در زن تکامل پیدا کرده‌است. _ زنان جزئی تغییرات ظاهری و رفتاری دیگران را درک می‌کنند و این توانائی زنان، قرن‌هاست که همسرانشان را غافلگیر کرده‌است. _ مغز یک مرد در حالت استراحت 70% از فعالیتش کاسته می‌شود؛ ولی زن در همان حال 90% فعالیت مغزی دارد. بنابراین زن یک رادار سیار است که به طور مرتب از پیرامون خود اطلاعات دریافت کرده و تجزیه تحلیل می‌کند. _ در چشم انسان، سلول‌های مخروطی، وظیفه تشخیص رنگ‌ها و دیدن جزئیات را دارد. عامل انتقال این سلول‌ها بر روی کروموزم x است و زنان بر خلاف مردان که xy هستند 2 کروموزم x دارند ( xx ). پس تعداد بیشتری سلول مخروطی در چشمشان وجود دارد و جزئیات و رنگ‌ها را بهتر تشخیص می‌دهند. _ سفیدی چشم زنان بیش از مردان است و چون سفیدی چشم وظیفه‌اش حرکت و تغییر جهت است؛ زنان بهتر می‌توانند کره‌ی چشمشان را حرکت بدهند بنابراین فضای بیشتری را در هر نگاه می‌بینند. _ زنان دید گسترده‌ای دارند ولی مردان زاویه‌ی دیدشان مثل یک تونل تنگ است. _ چشم مردان بزرگتر از زنان است و برای دیدی تونل مانند و فاصله‌های بسیار دور، برنامه‌ریزی شده است. _ چشم مردان چون به مدت هزاران سال برای شکار تکامل یافته؛ برای نگاه کردن به روبرو و مسافت‌های دور ( برای پیدا کردن شکار ) مناسب است. برخلاف آن، چشم زنان چون وظیفه حفاظت از خانه را برعهده داشته است، می‌تواند تا زاویه 45 درجه از چپ و راست و بالا و پائین را ب‌بیند. _ به علت نوع بینائی‌شان، تعداد تصادفات پسربچه‌ها حدود دو برابر دختربچه‌هاست؛ که البته مقداری از این تفاوت به علت پرجرأت‌تر بودن پسرها نیز هست. _ علت این‌که مردها اشیاء را در یخچال ، کمد و . . . . . دیرتر از زن‌ها پیدا می‌کنند؛ تفاوت وسعت بینائی آن دو جنس است. چیزی که زن با یک نگاه پیدا می‌کند. مرد برای پیدا کردنش باید سرش را به چپ و راست و بالا و پائین حرکت دهد. _ زنان توانائی تجسم فضائی کمتری دارند؛ بنابراین موقع پارک کردن ماشین اغلب با مشکل مواجه شده و به در و دیوار می‌زنند. _ در این تحقیقات مردان و زنان توجه به جنس مخالف دارند ولی چون مردها برای نگاه کردن مجبورند سرشان را به اطراف حرکت دهند زودتر لو می‌روند. ولی زن‌ها در حالی‌که ظاهراً جلوشان را نگاه می‌کنند، اطرافشان را همه را می پایند. _ چون مردان در نور کم دید بهتری از زنان دارند و همچنین تجسم فضائی و تخمین فاصله‌شان با خودروهای دیگر را راحت‌تر انجام می‌دهند؛ بهتر است مردان در شب و زنان در روز رانندگی کنند. _ هنگام ورود به یک مهمانی، زنان در کمتر از 10 دقیقه تمام افراد را از نظر می‌گذرانند و شخصیت و رفتارشان را تجزیه و تحلیل می‌کنند. ولی مردان بیشتر به فضا و مکان توجه می‌کنند و حداکثر چند نفر آشنا را تشخیص می‌دهند. _ مردها معمولاً با دروغ‌هایشان نمی‌توانند زنان را قانع کنند؛ چون آنان عدم‌هماهنگی رفتار و گفتارشان را تشخیص می‌دهند ( با دقتی که روی جزئیات حرکات بدن او دارند ). ولی زن‌ها به راحتی سر مردان را شیره می‌مالند!! برای دروغ به زنان، مردان بهتر است از نامه یا تلفن استفاده كنند...
282Loading...
16
میخواهند به تو القا کنند که اگر خودت را بپوشانی، برای خودت امنیت می آوری اما بانو... آنچه امنیت را از تو می گیرد بی حجابی نیست، بلکه این قوانین ضد زن هستند که امنیت تو را به چالش می کشند. زیرا، وقتی در قانون دينى و مذهبى زن را تا زمان ازدواج جزء املاک پدر و بعد از ازدواج جزء اموال شوهر می دانند... وقتی تو حق طلاق نداری... وقتی که تو برای کار کردن و گرفتن گذرنامه باید اجازه مالکت را داشته باشی... وقتی سهم ارث تو را نیمه می دانند ... وقتی که حق شهادت تو را در دادگاه نصف مرد می دانند... وقتی حق ازدواجت با پدر توست... وقتی در قانون حق سرپرستی فرزندانت را هم در مقابل شوهرت نداری و با او برابر نیستی... وقتی شوهرت می تواند به راحتی همسر دیگری غیر از تو اختیار کند... وقتی که نمی توانی تابعیت و ملیت خودت را به فرزندت منتقل کنی... وقتی که حق دیه در قانون برای تو از مرد کمتر است... وقتی که... وقتی که... بنابراین آنچه که حق و امنیت تو را در طول قرن ها سلب کرده و می کند همین قوانین مذهبی و مرد سالار سنتی است. حتما این جمله را شنیده ای که حق آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن گرفتنی هست و آن را به تو و همجنسانت در جامعه مرد سالار دینی هدیه نمی دهند. اگر تو امروز دغدغه حقوقت را نداشته باشی پس چه کسی باید این دغدغه را داشته باشد؟ آیا میدانی که خیلی از همجنسان تو از حقوقشان بدور و بی خبرند؟ برای آگاه کردن آنها چه کرده ای؟ برای بیداری و آگاه کردن خودت چه کرده ای؟ آیا تاکنون یک بار حتی یک بار به این باورهای سنتی و دینی که از پدران و مادران خود به ارث برده ای و آنها را همانند پول ملی کشورت پذیرفته ای شک کرده ای؟ آیا درباره صحت این باورها هرگز تحقیق کرده ای؟
272Loading...
17
"تو" عشق میخواستی من دل "تو" آغوش میخواستی من دل "تو" بوسه میخواستی من دل آنقدر دل دل کردم که رفتی
241Loading...
18
‍ #تقدیر ‍ وقتی به آدم های دورو برم نگاه میکنم می فهمم که هر کدامشان یک جوری به هم رسیده اند. در اتوبوس، در دانشگاه، مثلا دخترک از آن دختر های بازیگوشی بوده که همه عاشقش می شوند بعد بین آن همه دانشجوهای عاشق یکی آمده و... الان هم یک دختر تپل و ریزه میزه دارند! یا مثلا توی تاکسی، یا چه می دانم یک جایی دیگر فقط اگر سرنوشت بخواهد و تقدیر نیز، تو اگر خودت را هم بُکُشی و جِز و ناله بزنی که ای خدا الان رفته است بیرون؟! الان کجاست این یارِ ما آخر؟ الان دارد ناهار میخورد یا نه؟ و سوال های این چنینی، خدا اگر نخواهد هیچ کس به هیچ چیز و هیچ چیز هم به هیچ کسی نمی رسد... البته باید توجه داشته باشی که نباید تو هم بنشینی روی میز تحریرت و هی کتاب ورق بزنی و دست روی دستت بگذاری که ای یارِ بنده چرا تشریف فرما نمی شوید؟! یا اینکه با خودت هی چپ و راست بروی بگویی: خدا خودش همه چیز را درست می کند... خب آخر آدمِ عاقل! اگر تو نروی بیرون و خرید نکنی و فروشنده ی مغازه پسر خاله ای نداشته باشد که همه چیز جور نمی شود! یا مثلاً ماه ها در کنج خانه بنشینی و هی گل خشک کنی و بروی اینستاگرام و فردایش بیایی بیرون و همان اولِ کار کتاب هایت بریزد زمین و همان موقع هم آن شانسِ مذکور از خانه آمده باشد بیرون و تو را ببیند با آن بافت های موهایت معلوم است ک دلش میرود جایی که نباید...آن وقت است که باید بروی برای پرو لباسی که باید! این رابطه یک رابطه ی کاملاً دو طرفه است که یک طرفش تویی و آن طرفش همه! این ها همه اش به خودت بستگی دارد، به رفتارت، به طرز چگونگیِ راه رفتنت، به خنده های از تهِ دلت، به لباس هایی با جنس کتان با عطر های ماندگار، با دامن های همیشه اتو کرده و با روسری های ترکمن، با ته آرایش صورتت و کفش های کالجت و خیلی چیز های دیگر که خودت باید بدانی یار تو را چگونه میخواهد! و سخنِ آخرِ بنده ی حقیر: آن کس که باید، می آید... نگرانش نباش...خودش می آید اما به وقتش... خلاصه اینکه غصه اش را نخور رفیقِ جانانِ من!
251Loading...
19
داستان واقعی . سالها پیش موقع رفتن به مدرسه قرار مان با هم کلاسی ودوست صمیمیم دویدن بود تا برسیم به ایستگاه سرویس مدرسه . هردو شاد وخندان همچون پادشاهی بی غم این کارو هر روز تکرار میکردیم گاهی هم بستنی قیفی میخریدیم ومیخوردیم وگاهی هم چیپس وپفک .......وچقدر لذت میبردیم آخه ماتنها 14سالمون بود ودنیا به چشمانمون چهارده ساله دیده میشد . تو یکی از روزهای سرد پاییز 28سال پیش که داشتیم میدویدیم به سمت سرویس مدرسه ناگهان پسری خوش لباس و مرتب بطرز غیر عادی که منو دید ایستاد .پسر میخورد بالای 20سال سن داشته باشه .قدی متوسط وچهره ایی مردانه ...... دستهاشو برد لابلای موهاشو سه بار بجلو رفت وبرگشت ومنو دوستمو مات ومبهوت نگاه کرد ماهم بی تفاوت از کنارش رد شدیم چون اصلا سن وسالمون قد نمیداد بفهمیم موضوع از چه قرار است . چند روز بعد خواهر پسر راه مارو سد کرد وچند تا سوال بی سروته پرسید وآدرس خونرو از من پرسید واقعا گیج شده بودم حتی فکر اینکه تو چهارده سالگی خواستگار ی ازمن میشد گیج ومنگم کرده بود . بله اولین خواستگاری درسن پایین ازمن شروع شد واین آغاز یک جدال نابرابر در مقابل زندگی بود که آغاز شد . کم کم نگاه دیگران وتفکر اینکه من پسندیده شده ام زندگی چهارده ساله ی منو تحت شعاع قرار داد .از فردای خواستگاری دیگه نه دویدم ونه در خیابان بستنی خوردم ونه با دوستم مسابقه ی دو گذاشتم . روزها سپری میشد وسن بلوغ از من دختری زیبا وظریف می ساخت وهربار در هر جا ومکانی که اون سالها بود جریان خواستگاری های متعدد از اقصی نقاط ایران وخارج مطرح میشد تا اینکه وقتی به سن بیست سالگی رسیدم تا جاییکه یادم میاد هفده یا هجده بار خواستگار برای من آمد . از روزیکه اولین خواستگار خودمو دیدم تا الان که چهل وسه سالگی خودمو پشت سر میگذارم خیلی اتفاق های تلخ وشیرین افتاده دلم میخواهد دوباره برگردم به اون کوچه واون سالها ووسط خیابان های نوجوانیم بایستم وفریاد بزنم من تنها چهارده سالمه وآقایان لطفا بگذارید من چهارده سالگیموتمام بکنم .خیلی دلم میخواهد تمام خواستگارامو پیدا کنم واز تک تکشون بپرسم شما که شادی اون دوران منو گرفتید الان کجای این دنیا هستید که اگر شماها بخود اجازه نمیدادید ودر چهارده سالگی به سمت من نمی آمدید شاید الان دلم نمیخواست مثل دختر بچه ها بدوم ویا بستی بخورم وبلند بلند بخندم .....دلم میخواهد دنیا برای مردها قانونی محکم تصویب کنه که هیچ مردی حق نداشته باشه کودکی ونوجوانی دختر ها رو با خواستگاری تباه کنه ....... سالها گذشت واصرار اون پسر که وقتی منو دید منجر به ازدواج ما شد در ابتدای بیست سالگی. از اون سالها خیلی وقته که میگذره حالا اون پسر نزدیک پنجاه سال سن داره ومن در هیاهوی زمان به دنبال حق ابتدایی ترین خود که در زمان جا گذاشته ام در جا میزنم .که ایکاش فرصت های از دست رفته ی مرا بمن بر گردانند زیرا شدیدا به آنها نیاز دارم .
221Loading...
20
‍ ‍ ‌ ‌ به دخترانمان چه بیاموزیم ؟! - دخترم تو چقدر ناز شدی امروز؟ - دختر کوچولو چقدر لباسات قشنگن! از کجا خریدیشون؟ - دخترم ماشین مال پسراس! تو باید با عروسک بازی کنی، لوازم آشپرخونتو بیار خاله خاله بازی کن. - دخترِ بابا رو ببین، امروز چه ماه شده!!!!! - پسر که گریه نمی‌کنه! مگه تو دختری؟ - آفرین! دختر باید ساکت باشه و یه گوشه بشینه!!! - دخترا نباید برن تو کوچه! خطر داره! - دختر باید .... - دختر نباید ..... و ..... چقدر این جمله‌ها برای شما آشناست؟ چند درصد از ما زمانی که یک دختر بچه را می‌بینیم، واکنش‌هایی جز این‌ها را از خود بروز می‌دهیم؟ چند درصد از ما هنگام مواجهه با یک دختر بچه از استعدادهای او صحبت کردیم و او را به خاطر ویژگی‌های انسانی‌اش ستوده‌ایم؟ چند درصد از ما انتخابمان زمانِ خرید هدیه برای یک دختر بچه، کتاب و بازی فکری بوده و نه عروسک و گل سر و وسایل آشپزخانه و ....؟ تا به حال فکر کرده‌ایم که شاید علت اینکه دخترانمان در روزگار نوجوانی تا این اندازه به ظاهر و زیبایی خود اهمیت می‌دهند؛ خود ما باشیم؟ آیا غیر از این است که خودِ ما در کودکی با زبان‌های مختلف و از روش‌های متفاوت به او یادآور شده‌ایم که زیبایی صورت او از هر چیز دیگری مهم‌تر است؟ در تولید مثل و ازدیاد نسل‌ها این فرزندپروری است که اهمیت دارد، اما متاسفانه آنقدر روی فرزندآوری تمرکز کرده‌ایم که یادمان رفته حیوانات نیز همین کار را می‌کنند، پس وجه تمایز ما با آن‌ها چیست؟ و این مسئله در مورد فرزند دختر اهمیت فراوان تری دارد. زیرا پسران به خاطر آزادی عملی که در جامعه دارند این فرصت را دارند که به مرور بعضی نواقص تربیتیِ خود را با حضور در اجتماع و دوستی با افراد مختلف و تجربه موقعیت‌های متفاوت مرتفع کنند، سطح آگاهی خود را بالا ببرند، با نقش‌های واقعی خود آشنا شوند و فرای چهارچوب‌های تعیین شده به پذیرش نقش دلخواه خود بپردازند. اما دختران به واسطه محدودیت‌هایی که در این زمینه دارند الگویی جز زنان اطراف خود نمی‌بینند و به واسطه تسلطی که جامعه و به تبع آن خانواده روی دختران دارد این نقش‌ها ـ فارغ از تغییر و تحولات در جامعه امروزی و بدون تعدیل این تغییرات با باورهای قبلی ـ به مانند یک بسته آموزشی از پیش تعیین شده از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد و در نهایت دختر امروزی نسخه شیک پوش دختر دیروز است و در سطح آگاهیِ این نیمه پنهان هیچ تفاوت بارزی قابل مشاهده نیست. از طرفی پیشرفت سریع تکنولوژی در دنیای امروزه و سهولت دست یابی به فضاهای مجازی و اینترنتی، دختران را با چراهایی مواجه می‌کند که به واسطه جدید بودن این چراها و از طرف دیگر تناقض داشتن با این بستۀ آموزشیِ منتقل شده به آنان، نمی‌توانند به این چراها پاسخ دهند و این تناقضات می‌تواند مانند غدد چرکی در شکل‌های بسیار بدی خود را نشان دهد. باید گفت راه حل جلوگیری از این ظلم تاریخی علیه #زنان و دختران فقط اعتلای فرهنگ و ارتقای سطح آگاهی در جامعه است. پدران و مادران باید بدانند به دختران خود چه آموزش دهند و از آنان چه بخواهند. باید بدانند که در جامعه امروزی نمی‌توان دختران را در چهاردیواری خانه محبوس کرد. در کمترین حالت آن‌ها برای ادامه تحصیل به دانشگاه می‌روند و در این موقعیت پدر و مادر نقطه اقتدار خود را ـ که نگه داشتن دختر در چهارچوب‌ها است ـ از دست می‌دهند. والدین امروزی باید بدانند که شعور و درک و فهم برای دختران از هر گونه زیبایی ظاهری با اهمیت تر است. این والدین باید بدانند که در دنیای امروزی باید به دختران و پسرانمان خطوط قرمز، مرزها و حیطه‌ها و نحوه برخورد با این مسائل را آموزش دهیم و او را مجهز به قدرت تفکر کنیم. سپس با خیالی آسوده تر او را وارد جامعه کنیم. باید تفاوت‌های جنسیتی، حقوق واقعی زنان، استفاده از تفاوت‌های جنسیتی به عنوان یک فرصت و نه یک محدودیت را به دختران خود بیش و پیش از وسایل آشپزخانه و کار با جاروبرقی آموزش دهیم و بدانیم اینان با هم منافاتی ندارند. یک دختر آگاه و فهیم خود می‌تواند آشپزی و سایر نقش‌های جنسیتی را فراگیرد اما اگر فرصت را برای انتقال این آگاهی به فرزند دختر از دست دهیم گذشته از آسیب‌های احتمالی در دوره‌های بعدی زندگی او، تغییر بسیاری از باورهای غلط بسیار سخت می‌شود. به دخترانمان بیاموزیم که فکر آن‌ها بیش از لباس آن‌ها اهمیت دارد. همین!
201Loading...
21
آن‌قدر خوابت را دیده‌ام که واقعیتت را از دست داده‌ام آیا هنوز وقت آن نرسیده که در آغوشت کشم؟ و بر آن لب‌ها، بوسه زنم میلادِ صدای دلنشینت را؟ آن‌قدر خوابت را دیده‌ام که بازوانم عادت کرده‌اند سایه‌ات را در آغوش کشند و یکدیگر را بیابند، بی‌آن‌که گردِ تنت پیچیده‌ باشند اگر با واقعیتِ تو که روزها و سال‌هاست که تسخیرم کرده‌ای، روبرو شوم، بی‌تردید به سایه‌ای بدل خواهم شد آه! ای توازن احساسات! آن‌قدر خوابت را دیده‌ام که بی‌شک فرصتی نمانده‌ تا بیدار شوم ایستاده می‌خوابم، تمام‌قد، رو به زندگی رو به عشق و رو به سوی تو تنها تو را می‌بینم آن‌قدر در رویاهایم پیشانی و لب‌هایت را لمس کرده‌ام که لمس واقعی‌شان، خیالی‌تر است! آن‌قدر خوابت را دیده‌ام، با تو راه رفته‌ام، حرف زده‌ام در رویا با سایه‌ی تو خوابیده‌ام که دیگر از من چیزی به جا نمانده ‌است و سایه‌ای شده‌ام در میان اشباح و سایه‌ها سایه‌ای که با سُرور گام می‌گذارد بارها و بارها روی عقربه‌ی خورشیدی ِ ساعت زندگیِ تو.
231Loading...
22
ما چقدر با هم خاطره های قشنگ نداریم.. یا مثلا چقدر كافه نرفتیم ما چقدر با هم چای نخوردیم! فیلم ندیدیم و نخندیدیم آه لعنتی ما چقدر با هم خوش نگذراندیم شهر بازی و تئاتر و سینما نرفتیم چقدر در آغوش هم از رویا ها و دلواپسی هایمان نگفتیم:) ما چقدر همدیگر را نوازش نكردیم و از دلتنگی هایمان برای هم شعر نخواندیم ما چقدر عكس سلفی نداریم و چقدر از كتاب های تازه خوانده ی مان برای هم نگفتیم چقدر دست هایمان را در هم جفت نكردیم از ترس اینكه جدایمان نكنند! چقدر جلوی آیینه همدیگر را بغل نكردیم و به تصویرمان در آیینه لبخند نزدیم و حسرت نكشیدیم كه این لحظه تا ابد ادامه پیدا كند! می دانی چیست؟! ما خیلی كار های نكرده داریم من فكر می كنم بهتر باشد كه برگردی...
301Loading...
23
ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مردِ محبوبمان می سپاریم، آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند؛ اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید، بقیه را برای موفقیتها و کسبِ قدرتها و خودخواهیِ خود نگه می دارید. حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه ی هوسبازی هایتان نکنید. ما به همان سهمِ هر چند کوچک، اگر زلال و اطمینان بخش باشد، قانعیم...
222Loading...
24
‍ حس ۶م زنونه حس بویایی نیست ، اما می تواند عطر حضور یک زن را در خاطرات نزدیک تو احساس کند . حس ششم زنانه ، حس چشایی نیست، اما می تواند بفهمد ، طعم کدام " دوستت دارم " زیر زبانت مزه کرده است . حس ششم زنانه ، حس لامسه نیست . اما گرمای دست کسی را غیر خودش ، در دستهایی که مدتهاست برایش سرد شده ، خوب احساس می کند . حس ششم زنانه ، حس شنوایی هم نیست . اما می تواند کوچکترین نجوای محبتی را که زیر گوشت خوانده شده ، بشنود . حس ششم زنانه، حس بینایی نیست . اما چشم بسته هم می تواند ببیند ، قلبت دارد برای چه اسمی ، تندتر از قبل می زند .... حس ششم زنانه . لعنت به حسی که نمیتوان آن را کور کرد . کر کرد. زبان برید . حسی که نمی توان انکار کرد از بس آشکار است . لعـنت به حس ششم زنانه که از صدها بازپرس دقیق تر می تواند، مچ تو را بگیرد . و تـــــــــو.... می خواهی حس ششم زنانه را به زندان سکوت محکوم کنی......!!
222Loading...
25
عشق » یعنی: بعدِ یک دعوای اساسی... تنهایت نمی گذاردو...  وقتی صدایش میزنی... با دلخوری می گوید: « جـــــــــــــــانم »
202Loading...
26
‍ خدا نکند پای گذشته زنی ،کمی لیز خورده باشد، مگر می گذارند روزگار آینده اش سفید شود؟ مگر می گذارند برای دلش جایی برود ؟ مگر می گذارند برای خودش دستی به صورت بکشاند ؟ انگار نه انگار زبان دروغ خودشان باور احساسش را خراب کرد. تا آنجا که بتوانند عقل و احساسش را کوچک می کنند خیالت راحت این و آن ایمانشان هیچ فرقی ندارد میخواهد سر به زیر و پاگیر مسجدی باشد می خواهد دکتر شده دنیای غرب هر کدام مهر خدایی به پیشانی چسبانده و به میزان طمع خویش قاضی می شوند. راه برود می گویند ، راه نرود می گویند بخندد میگویند ، بگرید می گویند آنقدر ادامه اش می دهند تا می شکند تا چین بر پیشانی اش نقش می زند سرخاب و سفیداب صورتش که می رود رهایش می کنند و می روند تا مهر خدایی خود بر زندگی زنی دیگر بگذارند. این زن ها دیگر هیچ وقت زن نمی شوند، برای زندگی کردن مردی می شوند از جنس خودشان، دیگر نگاه احساسش یخ می زند و به نگاه عاطفه دار هیچ مردی دلخوش نمی شود. این زن ها خودشان می شوند و تنهایی خودشان می شوند و غصه های مانده بر قلبشان. این زن ها حصاری می شوند برای هر نام مردانه ای. این زن ها برای همیشه تنها می شوند. عجیب نیست این زن ها زود پیر می شوند...
231Loading...
27
Media files
271Loading...
28
حرف اول اسمت گردن عشقم حواست باشه
271Loading...
29
زنی که دوستت داره.... را تنها نگذار به این بهانه که چون دوستم دارد همیشه هست. زیادی که تنهاش بزاری به تنهایی عادت میکنه آن‌ وقت حتی اگرم دوستت داشته باشه دیگه بود و نبودت براش فرقی نمیکنه چون دوست داشتن در تنهایی را یاد گرفته.
251Loading...
30
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تـــو همون قوت قلبــــی که تا بهت فکر میکنم تمومـه خیالم پر از راحتی میشه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
262Loading...
31
هشت‌میلیاردصورت‌و شونزده میلیاردچشم توی جهان وجود داره...! ولی اون دو تا چشمی که من عاشقشم چشمای توئه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
251Loading...
32
و به قول محمود درویش: "ده تا دوستت دارم هشت تا برای تو یکی برای خنده ی تو و دیگری برای صدای تو اما واژه ها عاجزند از چشمانِ تو"
271Loading...
33
بغلت سیری ناپذیر ترین جای دنیاست عجیب ب تن من میاد...
331Loading...
34
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌آرامـــم میڪند"بودنت" آرامـــم میڪند"دیدنت" آرامـــــم میڪـند"صدایت" آرامـــــم میڪند"خـــندہ هایت... آرامش من در "ڪنار" تو
351Loading...
35
آنچنان شوری نهفته‌ست در بیان این کلام صبح باشد، او بخندد، زیر لب گوید سلام؟
551Loading...
36
زيباترين خواندنىِ دنيا دوستت دارم هايى‌ست ڪـہ از چشمانت بيرون می‌زند....... ڪـہ نيازے نيست بڪَـويى، ڪہ مثل خورشيدِ وسطِ آسمان بہ قلب من مى‌تابد..... من عـاشق آن دوستت دارم هايى هستم ڪہ چشمانت بہ من مى‌ڪَـويد نہ زبانت....!!  
541Loading...
37
چگونه مستت کنم؟؟ چگونه بنوشانمت شراب؟ بگو از جان می نوشی یا از جام؟؟؟
461Loading...
38
بـارها بــراندازت ڪردم ... راہ رفتنـت ... رقصیدنت ... خندیدنت را ... و فهمیدم ڪہ #عشــــق فقط .... بہ «تــو» مـے آیــد،،،
433Loading...
39
سلیقه موسیقیتون شبیه هم باشه نباید برید محضر ، باید برید کنسرت
412Loading...
40
Media files
441Loading...
میگم دوسش ندارم... ولی اسمش که میاد لبخند میزنم میگم دوسش ندارم... ولی یدونه عین عطرشو دارم واسه حس حضورش میگم دوسش ندارم... ولی عکسش زمینه گوشیمه میگم دوسش ندارم... ولی دلم خیلی واسش تنگ میشه میگم دوسش ندارم... ولی عصر ها هواییشم میگم دوسش ندارم... ولی وقتی میبینمش تودلم قربون قدوبالاش میرم میگم دوسش ندارم... ولی زندگیم تو دوتا تیله قیری رنگش خلاصه شده میگم دوسش ندارم... ولی تاصدام میکنه دلم میریزه میگم دوسش ندارم... ولی تا میبینم حواسش پیشمه،دلم غرق خوشی میشه میدونی بین خودمون باشه... من فقط میگم که دوسش ندارم!
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
دارد دهانِ بوسه فریبی که آه از او...!
Hammasini ko'rsatish...
اونایی که قبل ویس دادن ازت میپرسن، میتونی گوش کنی؟ خیلی آدمای با فهم و شعوری هستن...
Hammasini ko'rsatish...
خداوند... انگار بعضی ها را ،خیلی با حوصله آفریده! از عشق ،از محبت،صبر،وفاداری،معرفت به مقدار زیاد در وجودشان گذاشته... اصلا این بعضی ها انگارصرفا برای خوب شدن حالمان آمده اند... نه نقش بازی می کنند نه ادا در می آورند. وقتی تمام درها به رویت بسته می شود یک نگاهشان کافیست برای روزها آرامشت یک حرفشان یک خنده شان کافیست تا غصه از در و دیوار زندگیت پاک شود شانه شان را که داشته باشی انگار تمام دنیا را یک جا داری بی نهایت تکیه گاهند عجیب پناهگاه... بی توقع به دردت گوش می کنند و بی انتها حس خوب می بخشند. باور کنید اینها خیلی با حوصله آفریده شده اند فرقی نمی کند پدر ،مادر ،همسر،دوست یا... اگر یکی از اینها را ، کنارتان دارید خوشبختید! قدرش را خیلی بدانید ...
Hammasini ko'rsatish...
. ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘَﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ! ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﺶ، ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡﻫﺎﯾﺶ...! ﻭ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﮐﻼﻓﻪ ﻣﯽﺷﻮﯼ، ﺍﺯ ﺑﻬﺎﻧﻪﻫﺎﯾﺶ، ﺍﺷﮏﻫﺎﯾﺶ، ﺗﻮﻗﻊﻫﺎﯾﺶ... ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ! ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﻧﻤﯽﺷﻮﯼ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﯽ...!!! ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ، ﺍﻣﺎ... ﺍﻭ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ... ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ، ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺪﻭﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺭﻭﺩ! ﺣﺴﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻣﯽﺯﻧﯽ، ﺍﻣﺎ... ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ... ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ!!
Hammasini ko'rsatish...
هیچ چیز در دنیا… بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست تبدیل به روزمرگی شدن … از اینکه حضورت برای یک نفر بشود مثل مسواک زدن … مثل شانه کردن … که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد و اگر نداشت بگوید بماند برای بعد ، دیر نمیشود! به خودتان احترام بگذارید با کسی بمانید … که اولویتش باشید که برایش دغدغه بشوید کسی که هر لحظه یادتان در خاطرش رژه برود کسی که به کار ، به خواب و استراحتش بگوید: بایستید …! اول "او" …
Hammasini ko'rsatish...
همه‌جا پیشِ من بمان. حتی اگر باهم بحث کنیم هم خوب است. با هم بحث می‌کنیم و بعد می‌خندی همان‌طور که خوب بلدی. این لبخندت است که دوست دارم ببوسمش
Hammasini ko'rsatish...
اگه میخوای تو این دنیا زنده بمونی، باید یاد بگیری که مراقبِ خودت باشی چون هیچکس قرار نیست اینکارو واست بکنه ...!
Hammasini ko'rsatish...
هر کاری کردیم پشت سرمون حرف زدن! هر شکلی شدیم پشت سرمون حرف زدن! خودمون شدیم..!  گفتن جلفه؟ سرسنگین شدیم..!  گفتن مغروره؟ تا خندیدیم..!  گفتن سبکه؟ تا اخم کردیم..!  گفتن خودشو میگیره؟ ساده شدیم..!  گفتن احمقه؟ تحویل نگرفتیم..!  گفتن خود شیفته‌س؟ خاکی شدیم..!  گفتن داره آمار میده؟ وقتی حرف زدن و جوابشونو دادیم..! گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفته؟ وقتی حرف زدن و جوابشونو ندادیم..! گفتن دیدی حق با ماست لال شده؟ هرجور شدیم این جماعت بیکار یه چیزی گفتن! این مردم هیچ وقت احترام گذاشتن به عقاید همو  یاد نمیگیرن! پس برای خودت زندگی کن..!
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
عین بردبودباختن دلم به تو
Hammasini ko'rsatish...