دلارای
به قلم حنانه فیضی تمام بنرها واقعی هستن🔥 پارت گذاری هرروز⚡ رمان های نویسنده : ماتیک ، دلارای ، مرگ ماهی کپی حرام است و پیگرد قانونی دارد پارت 1👇 https://t.me/c/1352085349/65 .
Ko'proq ko'rsatish109 826Obunachilar
-11924 soatlar
-687 kunlar
-1 41130 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Обуначиларнинг ўсиш даражаси
Ma'lumot yuklanmoqda...
🧞♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته
🧞♀بازگشت معشوق و بختگشایی
🧞♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر
🧞♀فروش_ملک و آپارتمان معامله
🧞♀جذب پول و رونق کسب و کار
🧞♀گره_گشایی در مشکلات زندگی
💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇
https://t.me/telesmohajat
♦️همین الان پیام بده👇9👇o👇
ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
10 80210
9 00120
دیدی بعضی وقتا هرچی زور میزنی نمیتونی درس بخونی و حوصله نداری🫠
بیا اینجا با بچه های کنکوری باهم درس بخونیم❤️:
@Moshaverh
5 21100
4 06800
- باباتو بپیچون طبقهی بالا میبینمت.
از حرفی که جلوی دویست نفر آدم دم گوشم پچ زد، وحشت شدیدی تو وجودم پیچید و حتی فرصت نداد مخالفت کنم.
خیلی زود فاصله گرفت و سمت بابام رفت، پدری که به همین نامرد اعتماد داشت و اون زیرکانه و با نامردی هرشب با من...
براش پیامک زدم:
"بمیرم هم دیگه باتو... با یه حیوون وحشی که قصدش تیکه پاره کردن منه، خلوت نمیکنم."
گوشیشو بیرون آورد و من با دست و پایی لرز کرده خودمو یه گوشه پنهان کردم تا تو تیررس نگاهش نباشم.
"پس نظرت چیه جلو همهی مهمونها اعلام کنم دختر کوچولوی باباش... چندین شب دلچسبو با من گذرونده؟!
قلبم به کوبش افتاد. وای خدا... من نامزد داشتم...
فقط یهشب یه غلطی کرده بودم و حالا اون هرشب بیشترشو از من میخواست.
"من... نامزد دارم و تا چند دقیقهی دیگه هم میاد. نمیتونم بیام!
سرمو که بالا آوردم، مقابلم با فاصله ایستاده بود. بقیه مردهای کنارش حرف میزدند ولی اون با یه نیشخند به من نگاه میکرد.
"تصور پاهای بالا رفتهت زیادی جذابه...
قشنگ به شلوارم نگاه کن، اون واسه تو اینقدر مشتاقه که بازم لطافت و داغی تنتو حس کنه."
از وقاحتش زبونم بند رفت.
چی از جونم میخواست؟!
"خدا لعنتت کنه، نمیام."
"میترسی محکم و سخت بکنمت؟! نترس... اون شب وحشی شدم چون زیادی تنگ بودی، اون سایزی که من دارم حتما گشادت کرده."
آب دهنم تو گلوم پرید و یهو دست یکی دور کمرم حلقه شد. نامزدم بود.
آخرین بار هشدار داده بود نامزدیمو به هم بزنم ولی نمیشد.
نمیخواستم!
-چی باعث شده رنگت بپره؟! حالت خوبه عزیزم؟!
نگاه ازش گرفتم و به نامزدم دادم. به مردی که دوسش نداشتم ولی تا خواستم جواب بدم، صداشو شنیدم.
-اجازه هست رئیسم و چند دقیقه قرض بگیرم؟!
یه مدارکی لازمه که باید بهم بده.
دستش دور کمرم محکمتر شد و لبش رو روی لبم چسبوند. بوسهی طولانی زد.
-برو عزیزم ولی زود بیا...
کاش اجازه نمیداد.
ساعدم اسیر دستش شد و با خشونت منو دنبال خودش کشید.
-بهت نگفتم از این مرتیکه پدرام دور شو؟! نگفتم یه بار دیگه لمستون رو ببینم چیکارت میکنم؟!
کشون کشون منو به طبقهی بالا رسوند و تو اتاقم پرت کرد. از ترس لکنت گرفتم.
-توروخدا ولم کن. یه شب یه گهی خوردم اومدم تو تختت... مست بودم.
فکمو گرفت و تنم به تنش چسبید.
-اون شب مست الکل بودی ولی امشب... کاری میکنم مست من شی!
قرار نیست ولت کنم کوچولو...
لباس مجلسیمو تو تنم پاره کرد که جیغ زدم ولی رو تخت پرتم کرد و هیکل درشتش رو تنم فرود اومد.
-ت.. توروخدا... یهو بابام میاد، یهو نامزدم میاد.
دستشو بین پام برد و آخ که رسوا شدم.
-امادهای که توله...
خودت از منم تشنهتری ولی پسم میزنی؟!
کاری میکنم واسه برگشتن به مهمونی لنگ بزنی.
با فرو رفتنش تو تنم، آخ بلندی کشیدم که یهو درباز شد و صدای....
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
https://t.me/+_jdtDEnqR1k0NTc0
🪻مُعانقه🪻مهری هاشمی🪻
معانقه یعنی : در آغوش گرفتن ... عنق به معنای گردن هست؛ معانقه یعنی گردن به گردن شدن، آغوشی عمیق و درهم فرو رفته💞
7 570100
خون بالا میآورد
از بس با پا تو شکمش زده بودن و صدای جیغ من یک لحظه ام قطع نمیشد و این سری با تمام توانم داد زدم:
- نزنش داره میمیره ترو خدا هر کاری بکنید میکنم نزنش داره میمیره
و مردی که رئیس شهاب بود یا پایان صدای من سوتی زد که کنار رفتن و من نگران به نامزدم شهاب که تنها کس زندگیم بود خیره شدم و صدای رئیس شهاب بلند شد:
- نامزدت یه احمق دستپا چلفتی!
یه ساک پر از جنس و گم کرده
نالیدم: -ازش زدن، به خدا ازش زدن گم نکرد
شما بزرگی کن من خسارت شمارو میدم ولش کنید فقط
ابرویی انداخت بالا و نزدیکم اومد، قدش بلند و مجبور بودم سرمو بالا بگیرم:
- تو؟! خسارت منو بدی؟ میدونی تو اون ساک چی بود؟!
سری به چپ و راست تکون دادم که پوزخندی زد: - ده کیلو کوکائین میدونی چقدر میشه؟
اشکام باز رو صورتم ریخت، شهاب با زندگیمون چیکار کرده بود؟ خلاف میکرد؟! زمزمه کردم:
- نمدونم
نیشخندی زد و به موهای چتریم که آبیشون کرده بودم تا رنک چشمام شه نگاهی انداخت و مثل من زمزمه کرد:
- این قدری میشه که به خاطر ضرری که بهم زده حاضرم همین الان یه تیر تو کلش خالی کنم آبم از آب برام تکون نخوره مو آبی
هیچی نگفتم، این مرد با این عمارت و این همه آدمی که دور و برش بودن و جلوش خم میشدن توان همچین کارید داشت!
- ترو خدا، من فقط تو زندگیم اونو دارم
این وسط صدای بیجون شهاب به گوش رسید: - آیدا... آی...دا حر..حرف نزن باش
و همون لحظه مردی باز تو شکمش کوبید خفه شویی گفت که از درد نالید و مرد روبه روی منم خیره به صورتم جوابشو داد:
- همون طور که گفتم یه دست پا چلفتی احمقی، احمقی چون برداشتی یه دختر زیبا رو وسط گله گرگا کشیدی!
تو خودم جمع شدم و شهاب تا خواست چیزی بگه باز کسی ضربه ای به او زد و من نالیدم:
- خودم اومدم، خودم دنبالش کردم حالش خوب نبود یه جوری بود تعقیبش کردم
احساس کردم لبخند محوی زد:
- پس تو شجاعی!
هیچی نگفتم که کمی نزدیک تر بهم شد:
- خانم شجاع حاضری برای این که اون مرتیکهی احمق نمیره چیکار کنی؟
- هر کاری
سری به تأیید تکون داد و عقب رفت و گفت:
- هفت تیر بزار وسط پیشونیش هر وقت گفتم بزن
چشمام گرد شد چون بعد حرفش یکی از آدم خاش اسلحه ای از کتش درآورد و درست روی پیشونی شهاب گذاشت که جیغم رفت هوا اما صدای پر جذبش باعث شد ساکت شم:
- گوش بده تا نمیره
نگاهم و بهش دادم که ریلکس ادامه داد:
- تا ده ثانیه فرصت داری راجب پیشنهادی که میگم فکر کنی! جوابت مثبت باشه که هیچی شهاب زنده میمونه منفی باشه بازم هیچی شهاب میمیره
بدنم یخ بسته بود و وحشت زده بودم که ادامه داد: - همین الان با من میای تو اتاق خوابم شب و بام صبح میکنی تا وقتی بخوامم همین جا میمونی البته اکه مزه بدی بهم میگم بمونی
صدای داد شهاب با اون همه دردش مانع حرفش شد:
- عمااااد میکشمت میکشمت
و همون موقع صدای شلیک اسلحه باعث جیغ و شکسته شدن هق هقم شد!
یه تیر درست خورده بود تو رون پاشو این آدما شوخی نداشتن...
مردی که حالا فهمیده بودم اسمش عماد بی توجه به شهاب روبه من شمرد:
- یک، دو....
چشمامو بستم بدنم لرز گرفته بود و صدای شماره های عماد تو سرم میپیچید!
- هفت، هشت نه...
چشم باز کردم و جیغ زدم:- قبوله...
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
وارد اتاقش شدم که پشت سرم درو بست و خیره شد به بدنم لرزونم و گفت:
- میخوای دوباره بگم آب قند بیارن برات؟ یا چیزی میخوری؟
سرمو به چپ و راست تکون دادم که دست برد سمت دکمه های پیراهنش و بازشون کرد:
- خب پس بهتره...
ناخودآگاه دستشو چنگ زدم که حرفش نصفه موند و نچی کرد و گفت: - ببین من از معامله هام هیچ جوره کوتاه نمیام پس برای خودت سختش نکن
جدی بود، با لبهای لرزون به زور زمزمه کردم:
- ترو خدا، یکم فرصت من. من من میترسم
باز تو چشمام خیره شد: - زیاد اذیتت نمیکنم
دکمه هاشو دوباره باز کرد و اینبار برهنه شد و هیکل مردونش و به رخم کشید و آروم هولم داد سمت تخت: - زیادم بد نی، این طوری هم شهاب نمیمیره، هم مخ من آروم میگیره هم تو یه تجربه جدید پیدا میکنی
رو تختش به اجبار دراز کشیدم که روم خیمه زد:- باور کن من از شهاب بهترم
قلبم مثل گنجشک میزد یه مرد تا حالا اینقدر به من نزدیک نبود:
- م... من مم من دخترم!!
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
https://t.me/+SdHbVPCx7ywxNmI0
9 109350
-من شوهرتم دنیا...؟!من یه بارم بهت دست نزدم لامصب اون وقت همهجا پرشده رادمهر دلباخته زن صوریش شده!
مرد از خشم زیاد نفس نفس میزند.
نفسش بند میاید. رادمهر پُرخشم صدایش را بلند می کند طوری که از ترس زن جوان و مظلوم روبهرویش تکان بدی میخورد :
-چرا خفه خون گرفتی ؟!مگه با تو نیستم ؟!
بوی خوش قورمه سبزی تمام خانه را گرفته بود. میز قشنگی که آماده کرده بود و غذای مورد علاقه اش را پخته بود و صورتش را آن قدر ملیح آرایش کرده بود که به چشم مرد زندگیش بیاد اما افسوس که فقط خودش میدانست رادمهر دل در گروی زن دیگری دارد.
با بغض لب باز کرد:
-چی بگم آخه؟!
-چرا همچین گُهی خوردی...!من باید از طناز بشنوم چه زری زدی آره ؟!
پس پای آن سلیطه در میان بود که شوهرش را پرکرده بود.
آره را بلند فریاد می کشد.جوری که دیگر تاب نمی آورد و زبان باز میکند:
-اره گفتم تا شر اون زن لعنتی از سرم وا شه...که گورشو از زندگیم گم کنه..و دلبریهاش نیاره برای مرد مُتاهل....!حالا که می بینم خوب کردم باید....
سیلی که به گوش میخورد باعث میشود حرف در دهانش بماند.بغض در گلویش خانه می کند و رادمهر انگشت اشارهاش را جلویش تکان میدهد.
-اینو زدم تا بدونی جات تو زندگی من کجاست...!
نگاهی به صورت زیبایش می کند و زهر حرفایش را به جانش میریزد.
-یه دختر فراری بودی که از ترس پسر عموی حرومیت نمیدونستی تو کدوم سوراخ قایم شی… اگه دلم به حالت نمیسوخت هیچ وقت وارد زندگیم نمیکردمت...!
منو چه به دست خورده یه مرد دیگه...!
اشک در چشم های دنیا جمع میشود و رادمهر پرتمسخر تنش را وجب می کند و باز جانش را میگیرد با حرفهایش.
-البته این بگم بدمالیم نبودی ولی من آدم پس مونده نبودم....!رغبت نمی کردم دست بزنم به کسی که دست مالی شده....!
و آهنگ را با تمسخر بلند میخواند.
-چطور تو رو که تنت به تن یکی دیگه خورده رو بغل کنم آخه....!
تویی که هر شب اون پسرعموی نامردت مالوندت!
حواسش به غرور و چانه لرزان دنیا نبود.به اشک های دخترک....حواسش به لب های خیس غنچه دخترک نبود...
می چرخد و در را تا انتها باز می کند و با نفس های عمیق پُر از خشم میتوپد:
-حالام گُورتو گم کن...میتونی بری شکایتمبکنی به جرم اینکه تمکین نکردم هری....!
دنیا با قامت شکسته بی هیچ حرفی راه خروج را در پیش می گیرد.پاهایش میلرزد و چشمهای خیسش را سعی می کند پنهان کند.
قسم میخورد انتقام قلب شکستهاش را بگیرد.
بی آنکه بداند رادمهر نگاهش روی میز آماده گره خورده و حواسش نیست که روزی برای بدست آوردن قلب زنی که به قول خودش دست خورده بود تمام غرورش را زیر پا می گذارد
❌❌❌
https://t.me/+Qjsb3vc7bRBjMmFk
https://t.me/+Qjsb3vc7bRBjMmFk
https://t.me/+Qjsb3vc7bRBjMmFk
https://t.me/+Qjsb3vc7bRBjMmFk
https://t.me/+Qjsb3vc7bRBjMmFk
https://t.me/+Qjsb3vc7bRBjMmFk
توصیهی ویژه این روزهای تلگرام♨️
6 901190
- پرستاری از یه مرد کار آسونی نیست، البته در کنار کار سختش حقوق خوبی هم داره!
از یادآوری رقم حقوق لبخند می زنم و اون ادامه میده: فرسام تو یه تصادف فلج شده و تو باید کارهایی بکنی که لازمه محرمش بشی!
- محرم؟! اما آخه...
حرفم رو قطع می کنه.
- گفتی مجردی!از ظاهرتم مشخصه که به این کار احتیاج داری!یه صیغه ی موقت خونده میشه تا معذب نباشی! قبوله؟!
نگاهش روی لباس های کهنه م حس بدی بهم میده. حقوق یه ماه می تونه زندگیم رو زیرورو کنه. بدون خوندن حتی یک جمله از قرارداد امضاش می کنم.
وارد اتاقی میشیم که شبیه بیمارستانه و کلی دستگاه های عجیب داره.
- لباساتو دربیار، باید معاینه بشی!
با حرف اون خانوم شوکه میشم.
- چ... چی؟! چرا؟!
- یه معاینه ی ساده ست!
نگاهم با ترس تو اتاق می چرخه، این همه تجهیزات چیز دیگه ای میگه!
مجبورم می کنه روی تخت دراز بکشم.
- نترس! یه معاینه ی ساده ست!
می خوام جیغ بزنم که دستش رو مقابل دهانم می گیره و میگه: مگه قرارداد رو نخوندی؟! وقتی قراره صیغه ی آقا بشی باید معاینه و چکاپ بشی تا مبادا مشکلی داشته باشی!
مجبورم میکنه تموم لباسهام رو دربیارم و درحالیکه کاملا لختم و دارم از خجالت و ترس میمیرم یه نفر رو صدا می کنه تا معاینه م کنه!
از فرق سر تا نوک پام رو معاینه میکنن! از چشمهام گرفته تا خصوصیترین قسمتهای بدنم!🔥
https://t.me/+Uhte_OrR2E85ODY8
وقتی آگهی استخدام پرستار رو دیدم حقوقش وسوسه م کرد و بدون هیچ فکری قرارداد رو امضا کردم، اما وقتی پام رو تو اون خونه گذاشتم فهمیدم که درواقع باید...
بنا به دلایلی لینک به زودی باطل میشه🔥🚫
14 444230