تبــــﻌــــیدツ🔞
﹏ تـــبــعـیـد ✎ بهقلـم ویکتوریا🌝💕 ˚•. این رمان مناسب سنین زیر 18 سال نمیباشد♨️🔞 لف ندید🖤🧸 500🌬600
Ko'proq ko'rsatish381
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
#سک_سی_ترین_رمان🤤🔞
#انتقامی_تجاوزی_خشن💦❌
نمیدونستم اینقدر عوضیه،،ولی بود.
سریع خواستم از در خارج بشم که در با سرعت زیادی باز شد
جیغی کشیدم و عقب رفتم که با قیافه برزخی آرمان رو به رو شدم
با ترس آب دهنم رو قورت دادم که سمتم و اومد و تا خواستم حرفی بزنم
سیلی دم گوشم زد که روی زمین افتادم
اشکام جاری شدن
_ج*رت میدم هرزه کوچولو.
خودم رو عقب،عقب میکشیدم که دست انداخت و پیرهنم رو از وسط #جر داد
دوباره جیغی کشیدم که دستاش رو گذاشت رو دهنم و روم #خیمه زد
تا به خودم بیام با فرو رفتن #کلفتیش
توی #بهشتم
جیغی کشیدم و با گرمی خون #لای پام.
در با شدت باز شد....
#سک_س_با_دو_برادر⛔️💦⚠️
#دارایصحنههایشدیداباز🔞❌🔥
https://t.me/joinchat/6tHIr8MXnbY3ODhk
𝗥★𝗖𝗞 𝗦𝘁𝗮𝗿
100
سکس خشن با لیتل لجباز و ک*ص کلوچهای🤤🌸🍑🐷💦🌿🔥
_آخ #ددی ولم کن!
پاهام رو از هم باز کرد و #سیلی محکمی به #کلوچه آبدارم زد
_جلوی #عموت چرا #ک*صت و انداختی بیرون #توله؟
محکم دو تا انگشتاش و واردم کرد که #خیس کردم.
_آی ددی ببشید ببشید.
با دیدن #آبنبات #کلفت و #دراز ددی ترسیدم که #خشکخودش و واردم کرد و شروع کرد به #تلمبه زدن.
_آیی ددی #میشوژههه #پردم و تاژه #دوختننن ددییییی
_خفه شو توله!
محکم #سینههای کوچولوم و چنگ میزد و تو کولوچه #تپلم تلمبه میزد که #تخمهاش به بدنم برخورد میکردن.
با دیدن #دیلدوی #خارداری که به سمت سوراخ #کونم برد جیغ بلندی کشیدم که نوک سینم و پیچ داد و دیلدو رو #محکم توم #فرو کرد که...🥺😭💔🌸🔥💋😈🕷🧸🔞💦
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
400
سکس خشن با لیتل لجباز و ک*ص کلوچهای🤤🌸🍑🐷💦🌿🔥
_آخ #ددی ولم کن!
پاهام رو از هم باز کرد و #سیلی محکمی به #کلوچه آبدارم زد
_جلوی #عموت چرا #ک*صت و انداختی بیرون #توله؟
محکم دو تا انگشتاش و واردم کرد که #خیس کردم.
_آی ددی ببشید ببشید.
با دیدن #آبنبات #کلفت و #دراز ددی ترسیدم که #خشکخودش و واردم کرد و شروع کرد به #تلمبه زدن.
_آیی ددی #میشوژههه #پردم و تاژه #دوختننن ددییییی
_خفه شو توله!
محکم #سینههای کوچولوم و چنگ میزد و تو کولوچه #تپلم تلمبه میزد که #تخمهاش به بدنم برخورد میکردن.
با دیدن #دیلدوی #خارداری که به سمت سوراخ #کونم برد جیغ بلندی کشیدم که نوک سینم و پیچ داد و دیلدو رو #محکم توم #فرو کرد که...🥺😭💔🌸🔥💋😈🕷🧸🔞💦
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
200
_دستاشو محکم بگیر..
زن دستامو کنار بدنم محکم گرفت..
سرنگو نزدیک گردنم کرد.
وول میخوردم و گریه میکردم. زن دستامو به کنارههای آهنی تخت بست..
_آرمان ولم کن.. آرمان داری چیکار میکنی.. ولم کن عوضی ولم کن..
جیغی کشیدم که سرنگو از گردنم دراورد.
نمیدونستم چی بهم تزریق کرد.. دستگاه اکسیژن رو روی دهنم گذاشت.
ــ آروم نفس بکش!
با چشمای اشکی نگاهش کردم، خونسرد تاپ و سوتـ ـینمو از تنم در اورد. با ملایمت دستی روی شکم برهـ ـنم کشید.
چند دقیقه صبر کرد تا چیزی که بهم تزریق کرده روم اثر بزاره..
بدن کرختم رو صاف کرد و سرنگ بزرگ تری اورد و از اســپرم خودش پرش کرد.
ملتمسانه نگاهش کردم.. دست و پاهام سر شده بودند و حس میکردم خیلی سنگین شدن.
نمیتونستم خودمو تکون بدم..
شــورتم رو دراورد.
نوازش وار دستی به رونم کشید و با لحن خشن و خشداری زمزمه کرد
ــ وقتی از رابـــطه میترسی مجبورم این طوری حاملت کنم!
میخواستم التماسش کنم اما لبهامو هم نمیتونستم تکون بدم نمیخواستم از یه خلافکار حامله بشم! با فرو رفتن سرنگ تو رحمم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم..
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
🔞❌🔞🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
#پارت_واقعی (پارت18)🙊💦
500
_دستاشو محکم بگیر..
زن دستامو کنار بدنم محکم گرفت..
سرنگو نزدیک گردنم کرد.
وول میخوردم و گریه میکردم. زن دستامو به کنارههای آهنی تخت بست..
_آرمان ولم کن.. آرمان داری چیکار میکنی.. ولم کن عوضی ولم کن..
جیغی کشیدم که سرنگو از گردنم دراورد.
نمیدونستم چی بهم تزریق کرد.. دستگاه اکسیژن رو روی دهنم گذاشت.
ــ آروم نفس بکش!
با چشمای اشکی نگاهش کردم، خونسرد تاپ و سوتـ ـینمو از تنم در اورد. با ملایمت دستی روی شکم برهـ ـنم کشید.
چند دقیقه صبر کرد تا چیزی که بهم تزریق کرده روم اثر بزاره..
بدن کرختم رو صاف کرد و سرنگ بزرگ تری اورد و از اســپرم خودش پرش کرد.
ملتمسانه نگاهش کردم.. دست و پاهام سر شده بودند و حس میکردم خیلی سنگین شدن.
نمیتونستم خودمو تکون بدم..
شــورتم رو دراورد.
نوازش وار دستی به رونم کشید و با لحن خشن و خشداری زمزمه کرد
ــ وقتی از رابـــطه میترسی مجبورم این طوری حاملت کنم!
میخواستم التماسش کنم اما لبهامو هم نمیتونستم تکون بدم نمیخواستم از یه خلافکار حامله بشم! با فرو رفتن سرنگ تو رحمم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم..
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
🔞❌🔞🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
#پارت_واقعی (پارت18)🙊💦
100
سکس خشن با لیتل لجباز و ک*ص کلوچهای🤤🌸🍑🐷💦🌿🔥
_آخ #ددی ولم کن!
پاهام رو از هم باز کرد و #سیلی محکمی به #کلوچه آبدارم زد
_جلوی #عموت چرا #ک*صت و انداختی بیرون #توله؟
محکم دو تا انگشتاش و واردم کرد که #خیس کردم.
_آی ددی ببشید ببشید.
با دیدن #آبنبات #کلفت و #دراز ددی ترسیدم که #خشکخودش و واردم کرد و شروع کرد به #تلمبه زدن.
_آیی ددی #میشوژههه #پردم و تاژه #دوختننن ددییییی
_خفه شو توله!
محکم #سینههای کوچولوم و چنگ میزد و تو کولوچه #تپلم تلمبه میزد که #تخمهاش به بدنم برخورد میکردن.
با دیدن #دیلدوی #خارداری که به سمت سوراخ #کونم برد جیغ بلندی کشیدم که نوک سینم و پیچ داد و دیلدو رو #محکم توم #فرو کرد که...🥺😭💔🌸🔥💋😈🕷🧸🔞💦
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
410
#سک_سی_ترین_رمان🤤🔞
#انتقامی_تجاوزی_خشن💦❌
نمیدونستم اینقدر عوضیه،،ولی بود.
سریع خواستم از در خارج بشم که در با سرعت زیادی باز شد
جیغی کشیدم و عقب رفتم که با قیافه برزخی آرمان رو به رو شدم
با ترس آب دهنم رو قورت دادم که سمتم و اومد و تا خواستم حرفی بزنم
سیلی دم گوشم زد که روی زمین افتادم
اشکام جاری شدن
_ج*رت میدم هرزه کوچولو.
خودم رو عقب،عقب میکشیدم که دست انداخت و پیرهنم رو از وسط #جر داد
دوباره جیغی کشیدم که دستاش رو گذاشت رو دهنم و روم #خیمه زد
تا به خودم بیام با فرو رفتن #کلفتیش
توی #بهشتم
جیغی کشیدم و با گرمی خون #لای پام.
در با شدت باز شد....
#سک_س_با_دو_برادر⛔️💦⚠️
#دارایصحنههایشدیداباز🔞❌🔥
https://t.me/joinchat/6tHIr8MXnbY3ODhk
𝗥★𝗖𝗞 𝗦𝘁𝗮𝗿
500
_دستاشو محکم بگیر..
زن دستامو کنار بدنم محکم گرفت..
سرنگو نزدیک گردنم کرد.
وول میخوردم و گریه میکردم. زن دستامو به کنارههای آهنی تخت بست..
_آرمان ولم کن.. آرمان داری چیکار میکنی.. ولم کن عوضی ولم کن..
جیغی کشیدم که سرنگو از گردنم دراورد.
نمیدونستم چی بهم تزریق کرد.. دستگاه اکسیژن رو روی دهنم گذاشت.
ــ آروم نفس بکش!
با چشمای اشکی نگاهش کردم، خونسرد تاپ و سوتـ ـینمو از تنم در اورد. با ملایمت دستی روی شکم برهـ ـنم کشید.
چند دقیقه صبر کرد تا چیزی که بهم تزریق کرده روم اثر بزاره..
بدن کرختم رو صاف کرد و سرنگ بزرگ تری اورد و از اســپرم خودش پرش کرد.
ملتمسانه نگاهش کردم.. دست و پاهام سر شده بودند و حس میکردم خیلی سنگین شدن.
نمیتونستم خودمو تکون بدم..
شــورتم رو دراورد.
نوازش وار دستی به رونم کشید و با لحن خشن و خشداری زمزمه کرد
ــ وقتی از رابـــطه میترسی مجبورم این طوری حاملت کنم!
میخواستم التماسش کنم اما لبهامو هم نمیتونستم تکون بدم نمیخواستم از یه خلافکار حامله بشم! با فرو رفتن سرنگ تو رحمم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم..
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
🔞❌🔞🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
#پارت_واقعی (پارت18)🙊💦
100
#پارت1💯
ترسیده گفتم:تورخدا منو نخور اصلا خوشمزه نیستمبعدشممگه تو ننه نداری؟ا داری منم دارم ننم نگران میشه باید برم درک میکنی که وقتی ننه ها نگران میشن چقد غر میزنن ن؟ خوب من باید برم بعدشم من اصلا قصد نداشتم بیام خونه شما اون گوکان با زورمنو با رفیقای خراب دخترپسرش اورد کمپ اره میبینی
زوزه ی دیگه ای کشید نزدیک تر شد
ارومرفتم عقب
با هر قدم من اون نزدیک تر می شد بهم
آنقدر عقب عقب رفتم
که به لبه دره رسیدم
پاهاشو روی زمین کشید خاست بپره سمتم ی قدم دیگه رفتم عقب و....
🔥دختری که برای نابودا ارواح انتخاب میشه و در این راه با اصلان
پسری که دور از همه توی چنگل زندگی می کنه آشنا میشه و...🔥
این رمان جذاب و هیجان انگیز رو از دست نده😍🔥
800
_دستاشو محکم بگیر..
زن دستامو کنار بدنم محکم گرفت..
سرنگو نزدیک گردنم کرد.
وول میخوردم و گریه میکردم. زن دستامو به کنارههای آهنی تخت بست..
_آرمان ولم کن.. آرمان داری چیکار میکنی.. ولم کن عوضی ولم کن..
جیغی کشیدم که سرنگو از گردنم دراورد.
نمیدونستم چی بهم تزریق کرد.. دستگاه اکسیژن رو روی دهنم گذاشت.
ــ آروم نفس بکش!
با چشمای اشکی نگاهش کردم، خونسرد تاپ و سوتـ ـینمو از تنم در اورد. با ملایمت دستی روی شکم برهـ ـنم کشید.
چند دقیقه صبر کرد تا چیزی که بهم تزریق کرده روم اثر بزاره..
بدن کرختم رو صاف کرد و سرنگ بزرگ تری اورد و از اســپرم خودش پرش کرد.
ملتمسانه نگاهش کردم.. دست و پاهام سر شده بودند و حس میکردم خیلی سنگین شدن.
نمیتونستم خودمو تکون بدم..
شــورتم رو دراورد.
نوازش وار دستی به رونم کشید و با لحن خشن و خشداری زمزمه کرد
ــ وقتی از رابـــطه میترسی مجبورم این طوری حاملت کنم!
میخواستم التماسش کنم اما لبهامو هم نمیتونستم تکون بدم نمیخواستم از یه خلافکار حامله بشم! با فرو رفتن سرنگ تو رحمم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم..
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
🔞❌🔞🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
https://t.me/+q7B9OWdT8MI4ZDNk
#پارت_واقعی (پارت18)🙊💦
300