cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

رمان ممنوعه | NOVELS MAMNOE

🌞کتاب ها دنیای درون و تخیل تورا پیدا میکنند🌌🤍 🌙🤍دنیای رمان های ممنوعه ، فروشی ، چاپی و به شدت کمیاب 🌙🤍 🤍🌙 @novels_mamnoe چنل محافظ 🤍🌙

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 432
Obunachilar
+124 soatlar
-227 kunlar
-930 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

-وای پرهاممم، نکن الان یکی میاد بی توجه با شهوت خیره تو چشمام پاهامو بیشتر باز میکنه و سرشو می‌بره لای پام که ساکت شدم و فقط لذت بردم حس کردم صدای پا اومد -یکی داره میاد پرهام _نترس دلبرم چیزی نمیشه! -چی می... لب هاش که رو لب هام فشرده میشن جملم ناتموم رها میشه! -آخخخخ اسرین دختر چی داری تو اینقد منو داغ میکنی! بهشت منی... تو مال منی.. سرشو برد پایین و سینم و کشید تو دهنش و شروع کرد به مک زدن که آهم بلند شد _جووون عشقم فقط واسم ناله کن -اوووف پرهام بکن توم _فعلا زوده عشقم ی سینم و تو مشتش فشار میده و اون یکیو با زبونش به بازی میگیره - صدای پا میاد! به زور دستامو دور خودش قلاب میکنه _بغلم کن! -پرهاااام! _به جهنم اسرین به جهنم اصلا بزار دنیا ببینه چطوری زیرمی..میخوامت دلبر چیکار کنم!..منو نگاه کن.... گفتم الان میخواد لابد یه حرف مهم بزنه اما... -آخ الان تو فقط چشمات منو ببینه... خودشو که فشار داد داخلم چشمام از لذت بسته شد اما با صدای مامان که اسممو صدا میزد .... https://t.me/+L4KKWZlCF2U0NTlk https://t.me/+L4KKWZlCF2U0NTlk ما تو رابطه ی لانگ دیستنس عاشق هم شدیم! اما رابطمون وقتی جدی شد که پرهام داداش بهترین دوستم از آب در اومد!... اما نامزدیه ناگهانیه پرهام باعث بهم خوردن اوضاع شد!
Hammasini ko'rsatish...
سرنوشتِ‌رازآلود

https://t.me/+L4KKWZlCF2U0NTlk

لینک کانال

Repost from N/a
رادمان ملک مردی که یک نگاه خشن و غیظ آلودش میتونست قدرت تکلم رو از آدم بگیره .. و این جذبه ی زیادش هم یه دلیل مرموز داشت که کسی از اون با خبر نبود کمتر کسی دلش میخواست با اون هم صحبت بشه و توی چشمای نافذش نگاه کنه وقتی هیچکس جرئت اختلاط با این بشر رو نداشت یهو سر و کله یه دختر نابغه و کله‌شق پیدا میشه و اون دختر چپ میرفت راست میومد ، صاف توی تخم چشمای این مرد زل میزد و اونقدر باهاش یکی به دو میکرد که خودش سرسام می‌گرفت تا اینکه این جربزه و جسارت دخترمون کار دستش میده و دل و دین اقا رادمان برای اون میره اما یهو پرده از راز هایی برداشته میشه و اون دختر یهو متوجه میشه که رادمان روزی یه آدمکشِ جانی بوده و باعث شده ...😱❤️‍🩹 https://t.me/+6B0ZSJlBI45jZmJk https://t.me/+6B0ZSJlBI45jZmJk https://t.me/+6B0ZSJlBI45jZmJk 14:35پاک
Hammasini ko'rsatish...
لبخند خورشید✨🌞 چطور بود ؟
Hammasini ko'rsatish...
👍
🤷
👎
#لبخند_خورشید ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮ ❢••●✮𝐣𝐨𝐢𝐧✮●••❢ ✨⇲ @NOVELS_MAMNOE ⇱✨ ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮
Hammasini ko'rsatish...
🤍نام رمان : #لبخند_خورشید 🌙ژانر : #عاشقانه #اجتماعی 🤍نویسنده : #عاطفه_منزجزی ✨تعداد صفحات : 422 🌙خلاصه : مهتاب خبرنگار است ولی عواطف بسیار زیاد و انسان دوستانه اش او را همیشه درگیر کمک به افراد نیازمند کرده، به همین دلیل برای کمک به زینب و فرزند خردسالش که به شدت مورد آزار شوهر معتادش قرار دارد با سماجت سیاوش آریا زند وکیل زبده ولی مخالف با زنان را وادار میکند از او دفاع کند و برای نجات زینب قرار میشود همراه با خانم یوسفی مادر سیاوش برای کار به بم بروند ولی با وقوع زلزله بم زینب و مادر میمیرند و نوزاد باقی مانده را مهتاب و سیاوش با کمک هم نگهداری می کنند و ناچار به یک زندگی قرار دادی تن در میدهند ولی پدر مهتاب با خبر شده و برای سرو سامان دادن به زندگی آنها به ایران می آید… ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮            ❢••●✮𝐣𝐨𝐢𝐧✮●••❢ ✨⇲ @NOVELS_MAMNOE ⇱✨ ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
مسافر کوچه های عاشقی✨❤️ چطور بود ؟
Hammasini ko'rsatish...
👍
🤷
👎
#مسافر_کوچه_های_عاشقی ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮ ❢••●✮𝐣𝐨𝐢𝐧✮●••❢ ✨⇲ @NOVELS_MAMNOE ⇱✨ ✮┄┅┄┅┄ ❥❈❥ ┄┅┄┅┄✮
Hammasini ko'rsatish...